سرگرمی و لهو در قرآن کریم

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

نویسنده

چکیده

سرگرمی، تفریح و فراغت، به‌عنوان نوعی اشتغال غیرالزامی، انتخابی، غیرانتفاعی، دارای کارکرد فرح‌بخشی،  تنوع‌زایی و نشاط‌آفرینی، بخشی از اشتغالات معمول و تا حدی گریزناپذیر بشر است. پرسشی که محرک نگارنده در تدوین این نوشتار است، این است که اسلام در مقام دین زندگی، در خصوص این سنخ فعالیت‌ها که در عصر و زمان حاضر به علل و دلایلی، رونق و رواج روزافزونی یافته، چه موضع ارزشی و هنجاری گرفته است. واکاوی مفاهیم و کلیدواژه‌های رایج در منابع دینی و مشخصاً قرآن کریم- که غالب مفسران در موضع‌گیری‌های فقهی و اخلاقی  موافق و مخالف خود، بدان استناد جسته‌اند- مقدمة نیل به این مقصود خواهد بود. روش این مطالعه، اکتشافی است، و غور و تأمل در آرای لغت‌شناسانه و تفسیری و تحلیل محتوای منابع مکتوب منتخب، راه وصول به این مقصود خواهد بود. نتیجة حاصل  از این سلوک پژوهشی این است که لهو و لعب، دو واژة پربسامد در متون دینی از جمله قرآن کریم، اگرچه‌به لحاظ گسترة مفهومی مطلق سرگرمی‌ها و اشتغالات تفننی را پوشش می‌دهد، تنها بربخشی از این مجموعه قابل اطلاق است که به‌دلیل اشتمال بر ملاکات خاص فقهی، حرام و ممنوع شمرده شده‌اند و بقیه در اصل کلی جواز و اباحه داخل‌اند. رویکرد غالب بحث، واژه‌شناسانه و ترمینولوژیک است و ورود به مباحث فقهی و تفسیری، عمدتاً استطرادی است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

اهل نظر واقف­اند که در منابع دینی (منابع درجة اول) و پیرو آن در منابع معرفت دینی (منابع درجة دوم)، مفاهیم و واژگان متعددی در معرفی اشتغالات سرگرم­کننده و تفریحی به­کار رفته است. برخی از مفاهیم به کار رفته همچون لهو، لعب، لغو، تفریح و تفنن، عام و ناظر به همة مصادیق­اند و برخی همچون طنز، مزاح، شطرنج، زفن (رقص) و غنا، خاص و ناظر به برخی دیگر از مصادیق­اند؛ برخی همچون ملاهی (آلات موسیقی)، مزامیر(سازها)، طبول (دهل­ها)، اوتار و دفوف، ناظر به ابزارها و آلات ایجاد سرگرمی در گذشته، و برخی همچون ضحک، تبسم، فرح، سرور، ابتهاج، التذاذ و حظ، ناظر به آثار و نتایج روانی منبعث از اشتغالات سرگرم­کننده و تفریحی‌اند. آنچه بیشتر با اقتضائات این مطالعه و اهداف منظورآن تناسب دارد، بررسی مفاهیم عام و عناوین کلی و جامعی است که صراحتاً و تلویحاً در همة مواضعی که با رویکرد فقهی به موضوع اتخاذ شده­اند انعکاس دارند. عام­ترین عناوین واسطی که معمولاً به­تبع و پس از تعلق آن، موضع فقهی متناسب اتخاذ می­گردد و غالباً هنگام تشریح دیدگاه موافق یا مخالف شرع، بدان استناد می­شود و اساساً تعیین و تنقیح حوزة معنایی آنها در روشن شدن موضع دین نقش مهمی دارد، عناوین پنج­گانة قرآنی، لهو، لعب، لغو، باطل (= عبث) و قول زور می‌باشند. در بحث لغت­شناسانة پیش گفته، به توضیح لغوی این واژگان پرداخته می­شود. در این بخش، سعی خواهد شد با الهام از دیدگاه­های مفسران و فقها، چگونگی اندراج سرگرمی و تفریح به­عنوان نوعی اشتغال ارادی و اختیاری، و قاعدتاً پذیرای احکام وضعی وتکلیفی، تحت عناوین یادشده، بحث و بررسی شود. از این میان، واژه و عنوان «لهو» که ظاهراً به­لحاظ فقهی، موقعیت حکمی مشخص­تری دارد، بیش از عناوین دیگر کانون توجه قرار گرفته است. لازم به­ذکر است که برخی از دیدگاه­های ارائه­شده در ذیل، بیش از آنکه به حوزة مفهومی و تعیین قلمرو معنایی این واژگان معطوف باشند، به بیان شاخص‌ها و ارائة تعریف عملیاتی از آنها ناظرند.

 برخی از مفسران، از تحلیل آیاتی که افعال الهی را به «حق» توصیف می­کنند و متقابلاً آیاتی که لهو و لعب و باطل و عبث را از افعال الهی نفی می­نمایند، به این نتیجه رسیده­اند که لهو و لعب و عبث و باطل در برابر «حق» قرار می‌گیرند؛ و واژة حق، آن­گاه که دربارة افعال به­کار رود، به معنای کار خردپسند، متناسب با شأن و کمالات فاعل، و دارای هدف حکیمانه است. ازاین­رو، معنای مشترک این چهار واژه، فعل و عمل فاقد هدف حکیمانه و خردپسند است. (مصباح یزدی، 1384، ص161-164) تعیین قلمرو معنایی این مفاهیم  و نسبت آنها با مقولة سرگرمی، نیازمند طرح مباحث تفصیلی و بیان دیدگاه­های مختلف است که به­دلیل ضیق مجال، به اجمالی از آن، متناسب با اقتضای موضوع پرداخته می‌شود.  

 ازاین­رو، کاوش مضمونی و تعیین قلمرو معنایی این مفاهیم و نسبت آنها با مفاهیم رایج در ادبیات علمی این حوزه، به­ویژه در جامعه­شناسی فراغت، و نیز میزان انطباق آنها بر سرگرمی‌های رایج، تمهیدی گریزناپذیر به­نظر می‌رسد. نظر به معلومیت حکم فقهی مصادیق مندرج تحت این مفاهیم، شفاف­سازی قلمرو مفهومی می‌تواند در بسط بی­مورد دایرة اطلاق، و تسری حکم مربوط، به­ویژه در خصوص واژة لهو و حکم حرمت آن، دست­کم در برخی مصادیق، تردید ایجاد کند. در ادامة این بخش، ابتدا به واکاوی این مفاهیم از منظر لغت­شناسانه، و در بخش بعد با محوریت قرآن کریم به کاوش مفاهیم به­کار رفته در این متن مقدس، از دیدگاه تفسیری و تا حدی فقهی پرداخته شده است.

 

1. رویکرد لغت­شناسانهبه مفاهیم دال بر سرگرمی

بعلبکی، لغت­شناس تطبیقی عرب، در کتاب معروف المورد، «قاموس عربی- انکلیزی»، «لهو و لعب» عربی را معادل واژة‌هایAmusement / entertainment / diversion / distraction / pastime / fun / play، که اصلی­ترین واژه‌های معرف سرگرمی و برخی مصادیق شایع آن در دیکشنری­ها، دائرة‌المعارف‌ها و منابع  انگلیسی زبان­اند، قرار داده است. وی در موضعی دیگر، در مقام ذکر معادل­های واژة عربی «ترویح عن النفس» یا «تفریح»، مجدداً به برخی از واژگان رایج این حوزة همچون Recreation / amusement / entertainment / distraction / diversion / fun اشاره کرده است. (البعلبکی،1990م، ص312 و 927)

این معادل­سازی نشان می‌دهد که شیب ذهنی غالب اندیشمندان مسلمان، اعم از قدما و معاصران، به اندراج مطلق سرگرمی تحت دو عنوان کلیدی به کار رفته در قرآن، یعنی «لهو و لعب»، چندان هم بی­مناسبت نیست. در ادامه به ذکر معانی لغوی و فقه­اللغوی  این دو واژه اشاره می‌شود:

لهو/ اللهو: هر چیزی است که انسان بدان لذت یابد و خوش گردد؛ ولی گذرا باشد. (جرجانی، 1408ق، ص194) چیزی که انسان را از امور مهم و اساسی باز دارد یا هر چیزی که انسان بتواند از آن، لذت و تمتع ببرد. (راغب، 1416ق، ص748) لهو در لغت چیزی است که تو را از روی هوا و هوس یا سرمستی و خوشی، به­خود مشغول دارد و از امر دیگر منصرف گرداند. (فراهیدی، 1410ق، ج4، ص87) لهو آن است که انسان با اشتغال به کارهای باطل، ازیاد خدا غافل شود. (الطریحی، ج4، ص147) چیزی که در آن، میل و التذاذ بدون توجه به حصول نتیجه،وجود داشته باشد. (مصطفوی، 1385، ج10، ص273) لهو چیزی است که موجب استمتاع شود. دنیا را نیز به اعتبار زینت‌های قابل استمتاعش «لهو» گفته‌اند. مراد از «لهو الحدیث» مذموم در قرآن کریم (لقمان،6) اخبار، حکایات و اطلاعات لذت­بخش و در عین حال غیرمفیدی است که افراد به­ انگیزه­های مختلف آن را فرا می­گیرند. در این آیه، به یکی از انگیزه­ها، یعنی گمراه­سازی مردم اشاره شده است. (مصطفوی، 1385، ج10، ص273) محمد تقی جعفری لهو و لعب را هر امر بازدارنده از ذکر خدا دانسته. (مرکزپژوهش­های اسلامی صدا و سیما، 1381، ص104) لهو: سرگرمی، بازدارنده، امر، سرگرم­کننده، عیش و نوش، بازی، خوش­گذرانی و موسیقی (آلات الملاهی= ادوات موسیقی) است. (معلوف، 1378م، ذیل واژه) لهو: سرگرمی، تفریح، وقت­گذرانی، خود را سرگرم کردن، خود را مشغول کردن، وقت­گذرانی کردن (با چیزی). به لهو و لعب پرداختن: بیهوده وقت گذرانیدن، عمر تلف کردن، به­بطالت گذراندن، خوش بودن، خوش گذراندن، لذت بردن، بهره گرفتن از چیزی، غافل کردن، بازداشتن، منصرف کردن کسی از چیزی... است. (آذرنوش، 1381، ص628)

لعب/ اللعب: کار بی فایدةکودکان، که به­دنبال آن، رنج و تعب پدید آید. (جرجانی، 1408ق، ص192) کاری که فاعل از انجام آن، هدف و قصد صحیحی نداشته باشد. (راغب، 1416ق، ص741) لعب، ضد «حدّ» است و به هر عملی که نفع قابل توجهی بر آن مترتب نباشد، اطلاق می‌شود، قول و عملی که هدف عقلایی مفیدی از آن منظور نباشد و شخص عاقل معمولاً رغبتی به انجام آن ندارد. (مصطفوی، 1385، ج10، ص218) در برخی منابع، لعب با ذکر مصادیق تعریف شده است: بازی، شادی، شوخی، کار بی­ثمر، بازیچه قرار دادن کار. (معلوف، 1978م، ذیل واژه) بازی، بازی ورزشی (مثل فوتبال)، شوخی، بذله، لطیفه، جوک، بازیچه، سرگرمی، تفریح. «لعبة» یعنی اسباب­بازی، عروسک، مضحکه، مایة خنده، مایة مسخره. «لعب علی» یعنی فریفتن، گول زدن (کسی را)؛ نواختن (آلات موسیقی را)؛ قمارکردن. (آذرنوش، 1381، ص619) مزاح، شوخی و بازی (عمید،1362، ذیل واژه)

لغو/ اللغو: هر عمل، سخن و شیء بی­اهمیت و عاری از نفع و فایده را لغو گویند. (مصطفوی، 1385، ج10، ص231) لغو در کلام نیز به حرف احمقانه، بی‌معنا، مفت، پوچ، باطل و بیهوده تعریف شده است. (آذرنوش، 1381، ص620) چیزی که انسان را از حق باز دارد و اعمال و کردار نیک او را سلب کند. (سجادی، 1363، ص87)

یکی از لغت­شناسان در توضیح نسبت چهار واژة پرکاربرد این حوزه می‌نویسد: لهو، عملی است که به انجام آن رغبت وجود دارد و لذت­بخش است، ولی نتیجه‌ای از آن قصد نمی‌شود. لعب، اشتغال به عمل لذت­بخش است، بدون اینکه نتیجه و فایدة خاصی از آن مقصود باشد. لغو، عمل  غیرقابل‌اعتنایی است که بدون فکر و تأمل صورت پذیرد. عبث، عمل فاقد غرض عقلایی و فایده و مقصود است. (مصطفوی، 1385، ج8، ص10)

واژة «تفرج» نیز در برخی روایات، مستند قول کسانی است که برخی از فعالیت‌های تفریحی و تفننی را خارج از شمول لهو و لعب محرّم تلقی کرده‌اند. تفرج نیز در لغت به حظ بردن، لذت بردن (از نگریستن به کسی یا چیزی)، کم شدن یا از بین رفتن (غم و غصه)، آرامش، تسکین، شادی، استراحت، آسایش، آسودگی، شادمانی، خوشی (به­ویژه پس از درد و رنج)، تماشا، نظاره، گشت و گذار، آسودگی خیال، فراغت بال و تفریح، تعریف مصداقی شده است. (آذرنوش،1381، ص500) واژة «مرح» نیز بیشتر به­معنای شدت نشاط و شادمانی به­کار رفته است. (عمید،1362، ذیل واژه) چنان­که ملاحظه می‌شود، تفاوت معنایی صریحی میان این واژه‌ها، بویژه در زبان فارسی به نظر نمی‌رسد.

 

2. رویکرد تفسیری به مفاهیم دال بر سرگرمی

چنانه­که پیش­تر به ا­جمال اشاره شد، مجموع واژگانی که در قرآن کریم برای معرفی سرگرمی و اشتغالات سرگرم­کننده و تفننی به­کار رفته و غالب اندیشمندان مسلمان در مقام تشریح موضع هنجاری (فقهی و اخلاقی) اسلام در نحوة مواجهة مؤمنان با این سنخ اشتغالات بدان استناد جسته‌اند، در پنج واژة لهو، لعب، لغو، باطل (= عبث) و قول زور خلاصه می‌شوند. واژة «فراغت» ذکر شده در سوره انشراح، آیة9، به­دلیل اختلاف نظرهایی که در تفسیر آن وجود دارد، از حوزة این بحث تعمداً حذف شده است. لازم به­ذکر است که به­دلیل مشابهت زیاد میان دیدگاه­های لغوی و توضیحات تفسیری، تنها به گزیده‌هایی که اجمالاً معرف نوعی تفاوت میان این دو رویکرد است، بسنده شده است.  معنای لغوی و تفسیری دو واژة اخیر، یعنی عبث و قول زور، نیز به همین دلیل در هم ادغام شده است. واژ­گان به­کار رفته در قرآن کریم، به­ترتیب اهمیت عبارت­اند از: 

2-1. لهو

«لهو» یا «اللهو»، از پربسامدترین واژگان این حوزه است که مجادلات فکری زیادی را برانگیخته است. از موارد کاربرد این واژه در قرآن، چنین به­دست می‌آید که واژة لهو، هر امری را شامل می‌شود که انسان را از امر مهم­تری (و به بیان مصداقی، یاد خداوند) باز دارد. برای مثال، «اموال و اولاد» آن­گاه که موجب دور شدن و غفلت از پرودگار شوند (منافقون،9)، «زندگی دنیا» در صورتی که زمینة غفلت از عبودیت و یاد خدا را فراهم سازد (انعام،32) و «قلب»، مهم­ترین مجرای ادراک انسان، در صورتی که به امور واهی مشغول شود (انبیاء،3)، مصداق لهو شمرده شده‌اند. ازاین­رو، لهو از آن حیث که موجب انصراف توجه انسان از امر مهم­تری می­شود، مذموم است و در صورتی که آن امر مهم و مغفول، یاد و ذکر خدا و عبودیت و بندگی حق باشد، مذموم و ممنوع خواهد بود. بر این اساس، آنچه حکم لهو را از نظر فقهی و اخلاقی مشخص می‌سازد، نه خود لهو، که متعلق و «ما یلهی عنه» است.

طبرسی ذیل آیه الهاکم التکاثر می­نویسد: لهو، یعنی روی­گردانی از طاعت خدا و ذکر آخرت، در نتیجة اشتغال به اموال و اولاد و تکاثر آنها. (طبرسی، 1372، ج10، ص812) و همچنین ذیل آیة51 سورة اعراف (الذین اتخذوا دینهم لهواً و لعباً)می‌نویسد: لهو، انصراف توجه و همت به امری است که سزاوار طلب و انجام نیست. ولعب، طلب شادمانی از چیزی است که صلاحیت آن را ندارد. (همان  ج4، ص655) از نظر برخی دیگر از مفسران، لهو به اموری اطلاق می‌شود که انسان را به بازی، طرب، شادی و امور نشاط­انگیزی که باعث رفع خستگی و ملالت، زوال حزن و اندوه و اذیت و آزار و مشکلات دنیوی می‌شوند، سوق دهد. اشتغال به لهو، موجب سلب جدیت و اراده و عزم در انسان می‌شود. از لهو، معمولاً به­صورت عاجل قصد فایده می‌شود. لهویات طیب، به­حسب نفوس انسان­ها متفاوت­اند. (رشید رضا، 1367ق، ج7، ص63 و 367)

از نظر علامه طباطبایی، لهو سرگرم شدن به کار بیهوده، و بازماندن از کار عقلایی است (طباطبایی، 1363، ج14، ص 336) و در موضع دیگر، لهو هر چیزی است که انسان را از کار مهم و ضرور­ی­اش باز دارد. (همان، ج8، ص166) به همین دلیل، یکی از مصادیق لهو، زندگی مادی این‌جهانی است؛ چراکه زندگی دنیوی با زرق و برق و آرایش فانی و فریبنده­اش، آدمی را از زندگی باقی و دائمی باز می­دارد و به­خود مشغول و سرگرم می‌سازد. (همان، ج 16،ص224) وی همچنین در تفسیر واژة «لهو الحدیث» در آیة 6 سوره لقمان می‌نویسد: «لهو الحدیث» سخنی است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف سازد و به خود مشغول دارد. داستان­های خرافی و سوق­دهنده به فساد و فجور، یا سرگرمی به شعر و موسیقی و مزمار و دیگر آلات لهو، همه از مصادیق لهو الحدیث‌اند. (همان، ص209-210)

شیخ انصاری نیز ضمن بیان حکم فقهی معانی محتمل لهو می‌نویسد: اخبار وارده در حرمت لهو بسیارند؛ لکن اشکال در معنای لهو است. اگر لهو، آن­گونه که برخی از اهل لغت ادعا کرده‌اند، به معنای مطلق لعب (= بازی و سرگرمی) باشد، قول به حرمت آن، شاذ و مخالف مشهور و سیرة عقلاست. اگر مراد از لهو، امور همراه با شدت فرح و شادی باشد، اقوی حرمت آن است. در این صورت، اموری همچون رقص و کف زدن، زدن با تشت و هر آنچه را که آلات لهو موجب شوند، شامل می­شود. (شیخ انصاری،410 ق، ج1، ص152) لازم به­ذکر است که شیخ انصاری افزون بر داشتن اثر فرح و شادی، انبعاث از قوة شهوانی [لذت­جویی] را نیز در تعریف لهو محرّم قید کرده‌اند.

استاد مصباح نیز در تحلیل معنای این واژه می‌نویسد: لهو یعنی سرگرمی، اعم از اینکه نظم خاصی داشته باشد یا نه. کاری که انسان برای وقت گذراندن می‌کند، بدون هدف خاصی؛ جز اینکه فکرش از مسائل دیگر منصرف شود و به چیزی سرگرم شود و احیاناً ممکن است شادی هم همراه داشته باشد. این کار، از آن جهت لهو است که انسان را از کار شایسته­تری باز می‌دارد. شأن انسان عاقل این است که به نتایج ارزنده­تری برسد؛ ولی از آن نتایج بازمی‌ماند و به چیز دیگری مشغول می‌شود. خود این هم ممکن است نتایجی داشته باشد و احیاناً نتایج مطلوبی؛ ولی مانع از رسیدن به هدف ارزنده­تری می‌شود؛ و گاه ممکن است ضرر داشته باشد، مثل لهوهای حرام؛ یا ضررش بیشتر از نفعش باشد. (مصباح یزدی، 1384، ص164)

 همین نویسنده در بیانی تکمیلی، در تعیین حدود مجاز و ممنوع آن می‌نویسد: قرآن کریم در موارد مختلفی لهو را بر دنیا، اولاد، اموال، تجارت و غیره اطلاق کرده و منظور این است که ما باید در مورد هر یک از آنها حد و مرزهای دقیق را رعایت کنیم؛ و اگر با آنها برخورد افراطی و توجه بیش از حد داشته باشیم، ما را از مقصد اصلی زندگی خود بازمی‌دارند و حالت لهو و سرگرم­کنند­گی به­خود می‌گیرند... [این امور] اگر حالت ابزاری و وسیله‌ای خود را از دست بدهند و در نظر ما جای مقصد و هدف اصلی را بگیرند و ما را از هدف اصلی واقعی باز دارند، مصداق لهو خواهند بود و خداوند ما را به­دلیل این توجه زیادی نکوهش می‌کند. (مصباح یزدی، 1378، ص356 -357) 

لازم به­ذکر است که واژة لهو در روایات، بر اشتغال به امور دارای فایدة عقلایی نیز اطلاق شده است. برای مثال، پیامبر9 طبق روایتی می‌فرماید: کل لهو المؤمن باطل الا فی ثلاث: فی تأدیبه الفرس ورمیه عن قوسه، وملاعبته امرأته، فإنهنّ حق؛ (عاملی، 1409ق، ج11، ص493) هر لهوی که مؤمن انجام می‌دهد، باطل است؛ جز در سه مورد: تربیت اسب، تیراندازی و اختلاط با همسر، که این سه مورد حق است. طبق این روایت، هر فعل دارای منفعت عقلایی و عاری از آثار سوء، حتی با فرض داشتن عنوان لهو، مجاز خواهد بود. امام باقر7 نیز طبق روایتی فرمود: لَهْوُالْمُؤْمِنِ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ التَّمَتُّعُ بِالنِّسَاءِ وَمُفَاکَهَةُ الْإِخْوَانِ وَالصَّلَاةُ بِاللَّیْلِ؛(مجلسی، ج100، ص200) لهو مؤمن در سه چیز است: کامجویی از همسر، شوخی با دوستان و اقامة نماز شب. اطلاق لهو بر نماز شب، احتمالاً معنای مجازی خواهد داشت، یا به اعتبار شادی­آفرینی و لذت­زایی آن، در زمرة لهویات مورد علاقة مؤمن شمرده شده است. لازم به­ذکر است که عنوان «لهو الحدیث» (آیة 6 سورة لقمان) در برخی روایت به غنا و شرب خمر تفسیر شده است. (مجلسی، 1404ق، ج76، ص241) و نکتة قابل توجه اینکه ملاک حرمت این نوع لهو، طبق ذیل آیة لیضل عن سبیل الله، گمراه­سازی مردم است. ازاین­رو، هر فعالیت لهوی، اگربه­چنین نتیجه‌ای، یعنی گمراهی و اضلال مردم یا بازداشتن از یاد خدا بینجامد، حرام و ممنوع است. روشن است که ملاک این حرمت، اثر و نتیجة مترتب است، نه صرف لهو بودن. استاد مصباح، همچنین در جمع­بندی معانی و موارد کاربرد این واژه می‌نویسد: در همةاینها چنین است که انسان از آن هدفی که شایشتة مرتبة انسانی است، بازمی‌ماند و از همین روی می‌گویند: «اللهو ما الهی عن ذکر الله». طبع این کار به­گونه‌ای است که آدمی را از آن هدف شایسته که توجه به خداست، بازمی‌دارد. البته این در مورد انسان است. به هر حال، طبع «لهو»، سرگرم کردن و بازداشتن است. (مصباح یزدی،1384، ص164)

 

جمع­بندی دیدگاه­ها

از تحلیل دیدگاه­های یاد شده و دیدگاه­های دیگری که به­منظور اختصار از طرح آنها پرهیز شد، چنین به­دست می‌آید که:

- فعل لهوی، فعلی است که گاه به­دلیل منقصت ذاتی، و گاه به­دلیل افراط در آن، فرد را از انجام امور نسبتاً شایسته­تر و بایسته‌تری که در مقایسه، از اهمیت بیشتری برخودارند، بازمی‌دارد؛

- محرک انسان در ارتکاب فعل لهوی، غالباً غفلت، سرمستی، هواخواهی، خوش­گذرانی و لذت­جویی است؛

- فعل لهوی، به­دلیل مانعیت از انجام امور مهم و بایسته، مذموم، و در صورت مانع شدن از یاد خداوند و انجام وظایف بندگی، مذموم و ممنوع خواهد بود. قدر متیقن از لهو حرام، همین مورد است؛

- برخی از فقها، زیاده­روی در اشتغالات لهوی را به­عنوان یک معیار کمّی، ملاک حرمت آن تلقی کرده‌اند؛ (فضل­الله،1380، ص180)

- چنین به­نظر می‌رسد که نسبت میان لهو و حرام  از میان نسبت­های چهارگانه، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر حرامی لهو است، اما هر لهوی حرام نیست. 

 

2-2. لعب

واژة «لعب» نیز که حدود بیست بار در قرآن به­کار رفته است، به­لحاظ قلمرو معنایی، دایرة شمول و موارد کاربرد، قرابت زیادی با واژة «لهو» دارد. برخی از منابع لغوی نیز آنها را مترادف تلقی کرده‌اند. علامه طباطبایی در توضیح این واژه می‌نویسد: لعب به­معنای کاری است که از روی خیال انجام شود و هدف و نتیجه­اش خیالی باشد. (طباطبایی،1363، ج8، ص166) عملی که جز در خیال، حقیقت ندارد. زندگی دنیایی نیز لعب است؛ زیرا جاه و مال، تقدم و تأخر، ریاست و مرئوسیت، و سایر امتیازاتش، همه خیالی است و در واقعیت و خارج از ذهن صاحب خیال، حقیقتی ندارد. (همان، ج2، ص174) لازم به­ذکر است که منظور از لعب، تنها بازی نیست؛ بلکه همة کارهایی هم که انسان به­منظور رفع نیازهای زندگی دنیا و برخوردار شدن از مزایای شهوات انجام می‌دهد، در صورتی که برای تحصیل سعادت حقیقی و در راه طلب حق نبوده باشند، لعب­اند. و چه­بسا گفته شده که لعب استعاره از هر عملی است که سودی در آن نباشد. (همان، ج8، ص255) همین نویسنده در موضعی دیگر می‌نویسد: لعب، فعلی است که منظم انجام می‌شود و غایت و هدف آن خیالی است؛ مانند بازی کودکان؛ (همان،ج 14، ص346) و در ادامه می‌افزاید: لعب چیزی است که نفس آدمی را به­سوی خود جذب می­کند، و از کارهای عقلایی و واقعی، و دارای اثر بازمی‌دارد. از همین روی، لعب خود یکی از مصادیق لهو شمرده می‌شود. (همان، ص364)

 استاد مصباح نیز در تحلیلی جامع از معنای قرآنی این واژه می‌نویسد: لعب معمولاً به این معنا به­کار می‌رود که انسان کارهایی انجام بدهد و حتی شکل منظمی هم داشته باشد و هدفی هم مترتب بشود؛ اما هدفی که فقط خیال را ارضا کند، نه عقل را؛ مانند بازی‌های کودکان و برخی بزرگ­سالان. ممکن است بگویید انسان ورزش می‌کند و قوی می‌شود؛ می‌گوییم: این نیروی بدنی، از بازی نیست. این شکل خاص و این نظم، موجب تقویت نمی‌شود؛ مثلا مسابقات فوتبال، هرچند نیروی بدنی انسان را زیاد می‌کند، ولی شخص اگر در خانه­اش هم ورزش بکند، بدنش قوی می‌شود. پس لعب «بما انه لعب» یک هدف خیالی را تأمین می‌کند که همان برد و باخت است. (مصباح یزدی، 1384، ص164- 165) صاحب تفسیر نمونه نیز در این­باره می‌نویسد: منظور از لعب، سرگرمی‌های بیهوده، و به تعبیر دیگر، بیهوده­گرایی است؛ اما گاه می‌شود لعب و بازی، هدفی منطقی و عقلانی را تعقیب می‌کند. مسلماً این­گونه بازی­ها از این حکم مستثناست. (مکارم شیرازی و همکاران، 1381، ج13، ص29)

 

جمع­بندی دیدگاه­ها

-  «لعب» به اعتبار بازداشتن از کار مهم، با «لهو» مشترک، و بلکه جزو مصادیق آن شمرده شده است. ازاین­رو، لهو اعم از لعب است؛ یعنی هر لعبی لهو است؛ اما هر لهوی، لعب نیست (مگر از دید کسانی که آنها را مترادف شمرده­اند)؛

- لعب و لهو، همچنین به اعتبار لذت­بخشی و جاذبیت برای فرد لاهی و لاعب و مشغول ساختن وی، اشتراک دارند؛

- لهو، فعل فاقد هدف عقلانی و انگیزة حکیمانه است، و در صورت هدفمندی عقلانی، از عنوان لهویت یا حکم حرمت خارج می‌شود؛ اما لعب بالقوه می‌تواند در عین لعب بودن، هدف عقلانی و حکیمانه داشته باشد؛

- لعب، فعل غیر­جدی است؛ یعنی عدم جدیت، جزو مقوّمات آن شمرده می‌شود؛ اما لهو، دست­کم در پندار شخص لاهی، فعلی جدی شمرده می‌شود؛

- فعل لعبی، گاه ممکن است از نظم و قواعد خاصی پیروی کند؛ نظیر بازی­های گروهی و حرفه­ای. منظم بودن، ظاهراً جزو مقوّمات فعل لعبی نیست؛ یعنی فعل عاری از نظم و قاعدة نهادی نیز به اعتبار برخورداری از دیگر ویژگی‌ها همچون، جدی نبودن، می‌تواند مصداق لعب باشد؛

- فعل لعبی، فعل عاری از هدف (بیهوده) یا فاقد هدف صحیح و مقصد عقلایی، و دارای هدف خیالی و کودکانه است. آیا نمی‌توان فعل لعبی، همچون بازی باقاعده را با یک هدف عقلانی منضمّ و همراه ساخت؟ برخی پژوهشگران، بر این باورند که لعب «بما انه لعب» صرفاً دارای هدف خیالی و فاقد هدف عقلانی است. در هر حال،  یک فعل تنها در صورت داشتن هدف عقلانی، از دایرة مفهومی لعب و ترتّب حکم فقهی مربوط خارج می­شود و ذیل عنوان دیگری قرار می‌گیرد. البته از غرض عقلانی نیز در متن­ها، مکاتب فکری، حوزه‌های فرهنگی اجتماعی، شرایط زمانی و مکانی، و موقعیت‌های فردی مختلف، برداشت متفاوتی وجود دارد. لازم به ذکر است که «هدف» در بیان فوق، با «فایده» و «نتیجه» یکی انگاشته شده است. ازاین­رو، اگر هدف را از کارکرد و نتیجه، متمایز فرض کنیم، فعل لعبی می‌تواند در عین فقدان هدف و غرض عقلانی، نتایجی هرچند خیالی به­همراه داشته باشد. فعل لعبی، همچنین به عمل ناشی از اغراض شهوانی غیر­مرتبط با سعادت، غایات کمالی و طلب حق نیز تفسیر شده است.

چنان­که در سنخ شناسی رفتارهای فراغت بیان شده است، یکی از ویژگی‌های کنش‌های فراغتی و تفریحی، خودمقصودی یا داشتن هدف در خود و، فقدان هدف بیرونی است؛ یعنی نفس انجام برای فرد موضوعیت و مطلوبیت دارد، نه رسیدن به غایتی ورای آن. برخی نیز هدف مقصود در این سنخ کنش‌ها را اساساً هدف خیالی پنداشته‌اند. اینکه هدف خیالی چیست، چه تفاوتی با هدف عقلانی دارد، آیا ترتب عنوان لعب و لهو بر یک فعل، صرفاً به­دلیل داشتن چنین هدفی است، آیا چنین هدفی، هدف مقصود است یا هدف انتزاعی، و به بیان دیگر، هدف، از موضع ناظر است یا از موضع عامل، آیا نمی‌توان برای یک فعل، سلسله مراتبی از اهداف ملاحظه کرد که در یک ساحت خیالی، و در ساحت فوقانی آن عقلانی باشد و ده­ها پرسش دیگری که در این خصوص امکان طرح دارد، مستلزم پژوهش جدی و یافتن پاسخ‌های درخور است و تنها در این فرض است که می‌توان در بحث حاضر موضع صریح اتخاذ کرد. شهید مطهری در برخی از آثار خود، در مقام ایضاح پاره‌ای از این ابهامات برآمده‌اند. به بیان وی، هر لعبی،  لعب نسبی است؛ یعنی از نظر آن کار بازیچه است؛ ولی این کودک چرا این کار را می‌کند؟ او در عالم خیال خودش (به هدفی می‌رسد)؛ یعنی از نظر خیال این بچه (یا بزرگ)، بازی نیست؛ یعنی از این راه، قوةخیال او به هدف و مقصد خیالی خودش می‌رسد.

شهید مطهری در ادامه می‌نویسد: فلاسفه بحثی دارند در باب لعب و لهو و این جور چیزها. اغلب ما عادت­هایی داریم که نوعی عبث و لعب است. یک کسی عادتش این است که انگشتانش را می‌شکند؛ دیگری عادتش این است که با تسبیح بازی کند؛ یکی با انگشترش بازی می‌کند؛ یکی با محاسنش بازی می‌کند. اگر از کسی که این بازی را می‌کند، بپرسید این کار را برای چه می‌کنی، می‌گوید هیچ چیز. راست است؛ خود این کار برای «هیچ چیز» صورت می‌گیرد؛ یعنی در این کار «هیچ چیز» است؛ اما نیرویی در این هست که می‌خواهد خودش را به جایی برساند؛ یعنی قوة خیال و واهمة او، با همین «هیچ چیز» تفننی می‌کند؛ ولی خود کار، «هیچ چیز» است. حالا می‌آییم سراغ کار حکیمانه؛ کارهایی که ما انجام می‌دهیم که اینها را «حکیمانه» تلقی می‌کنیم. بعد می‌بینید همین کارهای حکیمانة ما، از یک نظر حکیمانه است و از یک نظر، همة کارهای حکیمانة دنیا لعب است: انما الحیوة الدنیا لعب و لهو. (محمد،36)  چطور؟ کار حکیمانه چگونه است؟ مثلاً می‌آییم در زمینی خانه‌ای می‌سازیم دارای هال، مهمانخانه، آشپزخانه، حمام و... . هرکه از ما بپرسد این کار را برای چه می‌کنی، دیگر نمی‌گوییم «هیچ چیز».  می‌گوییم: معلوم است؛ می‌خواهم زندگی کنم. انسان که می‌خواهد زندگی کند، جا لازم دارد. چرا این طور می‌سازی؟ آدم مهمان برایش می‌آید؛ مهمانخانه می‌خواهد؛ حمام می‌خواهد،... اینجا این کار، شکل حکیمانه به‌خودش می‌گیرد؛ یعنی روی یک نقشة عقلانی و روی اثر و فایده‌ای که بر این کار برای آن شخص مترتب است، صورت می‌گیرد. اینجا دیگر «خیال» این کار را نکرده، «عقل» این کار را کرده است؛ و چون هدف درستی از این کار دارد، ما این کار را «حکیمانه» می­گوییم. باز هم این کار حکیمانه، نسبت­به «کننده» حکیمانه است. از نظر کسی که این کار را می‌کند و از نظر انتساب این کار به شخصی که این کار را انجام می‌دهد، حکیمانه است؛ ولی از نظر مجموع آجرها و سنگ‌ها و گچ‌ها و آهن‌هایی که در این خانه به­کار رفته­اند، چطور؟ یعنی اگر ما خودمان را مجزا کنیم و توجهی به اینها بکنیم، برای اینها چه کار حکیمانه‌ای صورت گرفته است؟ از نظر این آجرها که قبلاً خاک بودند و هنوز در کوره نرفته و به­صورت آجر در نیامده بودند و امروز به­صورت آجر درآمده­اند و جرم این دیوار را تشکیل می‌دهند چگونه است؟ یعنی اگر او به­جای ما باشد و اگر او شاعر به ذات خودش باشد، برای او فرق نمی‌کند؛ باز برای او کاری است لعب؛ یعنی از نظر طبیعت و ذات آن اشیا لعب است، از نظر کننده، این کار حکیمانه است نه از نظر خود آن کار. به تعبیر دیگر، ما با این کار خودمان، این در و دیوار را به کمال خودشان سوق نداده‌ایم. اینها را در خدمت منفعت خودمان قرار داده­ایم. اگر کار ما کار درستی باشد یعنی اگر ما در نظام عالم حق داشته باشیم ـ که چنین حقی هم داریم ـ که این اشیا را در خدمت خودمان قرار بدهیم، از نظر خودمان به­سوی کمالی حرکت کرده­ایم و کار حکیمانه انجام داده­ایم اما این اشیا را به­سوی کمال خودشان سوق نداده‌ایم. (مطهری، 1377، ج5، ص122- 125)

نتیجة حاصل از فرموده­های شهید مطهری این است که اولاً، لعب بما هو لعب، شأنی جز ارضای خیال ندارد؛ یعنی قوة خیال عامل، از این کار کسب تفنن می‌کند؛ ثانیاً لعب بودن و حکمیانه بودن فعل، امری نسبی است؛ ثالثاً لعب بودن و حکیمانه بودن، تابع هدف و غرض فاعل است؛ یعنی اولاً و بالذات، وصف فاعل است؛ و ثانیاً و بالعرض، وصف فعل؛ رابعاً  کار عقلانی کاری است که برای چرایی‌های مربوط، پاسخ‌های مناسب داشته باشد. ازاین­رو، کار لعبی دارای هدف خیالی، کاری در خود و دارای هدف خودبنیاد است؛ یعنی اگر از فاعل پرسیده شود، این کار را به چه منظور انجام دادی، پاسخی نخواهد داشت یا پاسخی قانع­کننده نخواهد داشت. (کار برای هیچ چیز انجام پذیرفته است)؛ و خامساً  کار حکیمانه کاری است که به کمال انسان کمک کند.

 

2-3.لغو

قرآن کریم در بیان اوصاف مؤمنان، آنها را روی­گردان و اعراض­کننده از لغومعرفی کرده است (مومنون،3) و در آیة دیگر (فرقان،72) نیز می‌فرماید: مؤمنان کسانی­اند که ­چون بر لغو بگذرند، با بزرگواری می‌گذرند. «لغو» چیست؟ آیا عبور بزرگوارانه، به­معنای لزوم اجتناب و تحرز است؟ از دید برخی مفسران، لغو،  افکار بیهوده و بی­پایه‌ای است که انسان را از یاد خدا غافل، و از تفکر در آنچه مفید و سازنده است، بازمی­دارد و به­خود مشغول می‌سازد. (طباطبایی، 1363، ج 14، ص197) هر کار فاقد هدف عقلانی، لغو است. (همان، ج15، ص165) لغو، شامل سخنانی است که هیچ تأثیری بر زندگی ما ندارند و فقط نوعی سرگرمی به شمار می‌آیند. شنیدن سخن لغو، نکوهش اخلاقی دارد؛ زیرا موجب اتلاف وقت است و توجه انسان را به چیزهایی جلب می‌کند که برای زندگی دنیا یا زندگی اخروی او مفید نیستند. (مصباح یزدی، 1378، ص370) علامه طباطبایی در بیان وجه نسبیت لغو می‌نویسد: چه­بسا فعلی نسبت­به امری لغو، و نسبت­به امری دیگر مفید باشد. پس کارهای  لغو در نظر دین، آن اعمال مباح و حلالی است که صاحبش در آخرت یا در دنیا از آن سودی نبرد و سرانجام آن، منتهی به سود آخرت نشود؛ مانند خوردن و آشامیدن به انگیزة لذت، که لغو است؛ چون غرض از خوردن و نوشیدن، گرفتن نیرو برای اطاعت و عبادت خدا است. بنابراین، اگر فعلی هیچ سودی برای آخرت نداشته باشد و سود دنیایی­اش هم سرانجام منتهی به آخرت نشود، چنین فعلی لغو است؛ و به­نظر دقیق­تر، لغو عبارت است از غیرواجب و غیرمستحب. (طباطبایی، 1363،ج 15، ص39)

لازم به­ذکر است که لغو مورد اعراض مؤمنان درسورة مؤمنون، به غنا و ملاهی تفسیر مصداقی شده است. (مجلسی، 1404ق، ج 76 ، ص240) یکی از مفسران معاصر در تفسیر این آیه می‌نویسد: قرآن کریم در کنار فراخوانی به پرهیز از لغو، مصادیق فراوان آن، یعنی قول یا فعل یاوه و بیهوده را نیز برمی‌شمرد و ثمرات هریک را نیز بیان می‌دارد. اموری چون شهادت باطل، دروغ، خیانت، ستم، بدعهدی، نقض عهد، پیمان­شکنی و...، هر یک نمود غفلت آدمی، و مصداقی برای لغو است که پرهیز از آنها، به­مثابه شست‌و‌شو، و لکه­گیری و جرم­زدایی، پیش از رنگ شدن به زیبا‌ترین رنگ هستی و صبغة الهی است.... صفای درون انسان نیز با پرهیز از لغو و بیهودگی تأمین می‌شود. ازاین­رو، میان پرهیز از لغو و ذکر خدا، نوعی تلازم عملی وجود دارد و هریکی می‌تواند مقدمه یا نتیجة دیگری باشد. (جوادی آملی، 1377، ج15، ص221-222)

 

جمع­بندی دیدگاه­ها

- لغو نیز به فعل فاقد هدف (بیهوده) یا فاقد هدف عقلانی و حکیمانه اطلاق می‌شود؛

- لغو در بازداشتن از امور مهم یا یاد خدا، با لهو و لعب اشتراک دارد؛

- همة افعال مباح و حلالی که فرد را در مسیر تعالی و سعادت اخروی کمک نکنند، مصداق لغو شمرده می‌شوند؛

- برخی از مصادیق قرآنی لغو، همچون شهادت باطل، خیانت، پیمان­شکنی و بد­عهدی، جزو گناهان مسلم شمرده می‌شوند؛

- پرهیز از لغو، با ذکر حق تلازم دارد. به بیان دیگر، پرهیز از لغو، نتیجه یا ملازم با ذکر حق است؛ 

- لغو بما هو لغو، به­عنوان فعل فاقد غرض و عقلایی، مطلقاً حرام نیست؛ چراکه بسیاری از فعالیت‌های عادی و معمول مردم، فاقد غرض عقلانی به­معنای جامع آن (فعل حکیمانه، دارای هدف اصلح و ارجح، مؤثر در شکوفایی استعدادها، تقویت­کنندة سیر کمالی، و همسو با سعادت انسان) هستند؛ در عین حال، کسی به حرمت این افعال قایل نشده است.

2-4. قول زور

قرآن کریم در وصف مؤمنان نیکوکار می­فرماید: والذین لایشهدون الزور. (فرقان،72) برای
این آیه، دو ترجمه ارائه شده است که طبق ترجمة اول، معنای آیه این است: مؤمنان کسانی­اند
که گواهی دروغ نمی‌دهند؛ اما وطبق ترجمة دوم، معنای آیه این است: مؤمنان، کسانی­اند که
در مجالس باطل شرکت نمی‌کنند. (طباطبایی، 1363، ج15، ص337) بدیهی است که در این بحث، ترجمة دوم آیه مورد نظر است. آیة 30 سورة حج نیز مؤمنان را به پرهیز از قول زور امر کرده است.

کلمة «زور» به­معنای انحراف از حق است. به همین دلیل، به دروغ و نیز هر سخن
باطل دیگری زور اطلاق شده است. (همان، ج14، ص371) قول زور، ظاهراً صرف قول و کلام
نیست؛ چون در برخی از روایات، افزون بر حضور در مجالس لغو، به غنا نیز تفسیر شده است. (عاملی، 1409ق،  ج12، ص266/ مجلسی، 1404ق، ج76، ص240) مگرآنکه وجه غالب و مشخصة غنا نیز کلام و قول باشد، که البته مورد اختلاف است. احتمالاً به اعتبار مصداق (یعنی غنا) است که این واژه در ردیف سایر واژگان عام، مورد استناد قرارگرفته است. صاحب تفسیر نمونه، با توجه به ترجمة دوم آیه می‌نویسد: «زور» معنای وسیعی دارد که یکی از مصادیق روشن آن، طبق روایات، غناست. سایر مجالس لهو و لعب، شرب خمر، دروغ، غیبت و امثال آن را نیز دربر می‌گیرد.

اگر هر دو ترجمه توأمان مورد نظر باشند، معنای آیه این می‌شود: مؤمنان، کسانی­اندکه نه در مجلس باطل حضور می­یابند و  نه به لغو و بیهودگی آلوده می‌شوند. (مکارم شیرازی و همکاران، 1381، ج15، ص165)

 

2-5.عبث یا باطل

«عبث» در فارسی به­معنای بیهوده­کاری یا کار بیهوده و بی­هدف یا فاقد هدف صحیح است. از این‌رو، شخص فاعل مختاری که با اراده کار می‌کند، و شأنش این است که برای کارش منظور خاصی درنظر گیرد،  اگر در کارش چنین رفتار نکند، یعنی هدف صحیحی را منظور نظر قرار ندهد، کارش «عبث» خواهد بود. به بیان شهید مطهری، ما انسان­ها  کارهایمان بر دو قسم است: کارهای عبث و بیهوده که نتیجه‌ای بر آنها مترتب نیست؛ یعنی در رساندن ما به کمالاتی که در استعداد ما هست، و به عبارت دیگر، در رساندن ما به سعادت واقعی هیچ تأثیری ندارند؛ و دیگر کارهای بخردانه و عقل­پسند که نتایج خوب و مفیدی به­بار می‌آورند و ما را به کمال شایشته­مان می‌رسانند. نوع اول را کارهای لغو و باطل و پوچ، و نوع دوم را کارهای اصیل و حکیمانه می‌نامیم. پس کار حکیمانة ما انسان­ها عبارت است از کاری که ما را به کمال شایسته­مان برساند. (مطهری، 1387، ج2، ص543)

کار عبث و لغو، در فقدان هدفمندی، اشتراک دارند. انسان در کارهای عقلانی و منطقی خود، هدف و غرضی دارد و در برابر هر «چرا؟» یک «برای» دارد؛ و اگر انسان، کاری که انجام می‌دهد، در برابر «چرا؟»، «برای» نداشته باشد، آن کار لغو و عبث و بیهوده و پوچ تلقی می‌شود. (همو، 1380، ج1، ص46)

آیا می‌توان کاری یافت که به هیچ معنا هدف‌مند نباشد؟ آیا عبث واقعی، یعنی کار فاقد هدف، امکان صدور از انسان دارد؟ شهید مطهری در پاسخ می‌نویسد: حکما اثبات کرده­اند که عبث واقعی- یعنی اینکه کار انسان عاری از هرگونه غرض و غایتی باشد - هیچ­گاه از انسان صادر نمی‌شود و محال است که صادر بشود. همة عبث­ها نسبی­اند. مثلاً فعلی که از یک شوق خیالی و یک ادراک خیالی برانگیخته می‌شود و غایتی متناسب با همان شوق و همان ادراک دارد، نظر به اینکه فاقد غایت عقلانی است، «عبث» خوانده می­شود؛ یعنی نسبت به مبدائی که از آن پدید آمده  است عبث نیست؛ اما نسبت به مبدائی که از آن پدید نیامده است و شایسته بود از آن پدید آید، عبث است. نقطه مقابل عبث، «حکمت» است. فعل حکیمانه فعلی است که حتی به­طور نسبی نیز فاقد غایت و غرض نباشد؛ و به عبارت دیگر، غرض معقول داشته باشد و افزون بر آن، توأم با انتخاب اصلح و ارجح بوده باشد.

پس حکیمانه بودن فعل انسان، بستگی دارد به غایت داشتن و غرض داشتن آن؛ آن هم غایت و غرض عقل­پسند که با تشخیص اصلح و ارجح توأم باشد. بنابراین انسان حکیم انسانی است که اولاً در کار خود، غایت و غرضی دارد؛ ثانیاً در میان هدف­ها و غرض­ها، اصلح و ارجح را انتخاب می‌کند؛ ثالثاً برای وصول به غرض اصلح و ارجح، بهترین وسیله و نزدیک­ترین راه را برمی­گزیند. (همان)

جمع­بندی دیدگاه­ها

- عبث، کار فاقد هدف یا فاقد هدف صحیح عقلانی یا فاقد نتیجة خوب و مفید است؛

- عبث، کاری است که ما را به کمال شایسته­مان یا سعادت واقعی نمی‌رساند؛

- عبث بودن یا نبودن، امری نسبی است و هیچ فعلی به­طور مطلق، عبث، یعنی بی­هدف نیست. ازاین­رو، بازی کودکانه نسبت به­قوة خیال، هدفمند و ارضا کننده، و نسبت به­عقل، عبث و بیهوده است. بر این اساس، اگر هدف بایستة مومن «قرب الی الله» باشد، هر فعلی که در این مسیر اخلال یا مانعیت ایجاد کند، عبث خواهد بود؛

- فعل حکیمانه در برابر فعل عبث، سه ویژگی دارد: دارا بودن غرض و هدف معقول؛ انتخاب اصلح و ارجح (یعنی در میان اهداف و اغراض محتمل، هدف و غرض اصلح و ارجح داشته باشد)؛ و انتخاب بهترین شیوه و طریق برای وصول به هدف و غرض ارجح.

 

3. نکات مستفاد از تحلیل کلیدواژه­ها

-                    وجه مشترک همة عناوین یادشده، فقدان هدفمندی عقلانی و حکیمانه است.

-              فعل حکیمانه، یعنی دارای هدفمندی متناسب عقلانی، اصلح و ارجح بودن هدف منتخب در مقایسه با اهداف دیگر، عینیت و تحقق در قالب بهترین شیوه و طریق ممکن (توجیه­پذیری عقلانی)، مؤثر در رشد و کمال انسانی، مؤثر در نیل انسان به سعادت واقعی و مدلل بودن یا داشتن پاسخ برای­چرایی انجام.

-              وجه مشترک دیگر معنای مستفاد از این مفاهیم، بازداشتن از امر مهم، بازداشتن از یاد خدا، انصراف از حق، سوق دادن به گناه و فساد، سست کردن اراده و جزم، و برخی دیگر از کارکردهای منفی است.

-              هدفمندی و بی­هدفی فعل، امری نسبی است. یک فعل به اعتبار یکی از قوای نفسانی، همچون خیال، هدفمند، و نسبت­به قوة دیگر، یعنی عقل، فاقد هدف، بیهوده یا فاقد هدف معقول و حکیمانه خواهد بود. لازم به­ذکر است که غایتمندی فعل، گاه نسبت­به قوة فاعلة آن و گاه نسبت­به انسان و غایات مطلوب او سنجیده می‌شود. ازاین­رو، یک فعل لهوی برخاسته از قوة خیال، به­رغم داشتن غایت و نتیجه متناسب با این قوه، ممکن است به­دلیل بازدارندگی از غایات متعالی انسان، فعلی عبث و فاقد نتیجه و هدف عقلانی و حکیمانه باشد. 

سرگرمی و تفریح با همة مصادیق متعدد و متکثر آن، در صورت داشتن هدف و کارکرد عقلانی (= مفید برای جسم و روح، مؤثر در شکوفایی استعدادها، دارای تأثیر مثبت در زندگی دنیوی، همسو با سعادت اخروی یا دست­کم عدم تعارض با آن، و مطلوبیت ابزاری برای نیل به غایات مقصود یا توجیه­پذیری بر اساس عقلانیت ابزاری و منطق وسیله و هدفی) از شمول مصداقی عناوین چندگانة یادشده خارج خواهد شد.

-              هدف در هر جامعه، گروه، قلمرو فرهنگی و حوزة معنایی، بر اساس نظام ارزشی و ایدئولوژی غالب و پذیرفته­شده انتخاب می‌شود. به بیان دیگر، انتخاب هدف عموماً و هدف، اصلح و ارجح خصوصاً بر اساس معیارهای فرهنگی (جهان­بینی و نظام ارزشی) مورد قبول جمع صورت می‌گیرد. وسیله و ابزار نیل به هدف نیز بر اساس عقل، تجربه و عرف انتخاب می‌شود. بدیهی است که مبنای انتخاب هدف و ارزیابی نسبت میان هدف و وسیله در اسلام، نظام اعتقادی، ارزشی و هنجاری آن خواهد بود. درجامعة اسلامی نیز قاعدتاً همة نیازها، از جمله نیازهای تفریحی و تفننی، در چهارچوب معیارهای برگرفته از شریعت یا مورد تأیید آن، ارضا و تأمین خواهد شد.

-              سرگرمی و تفریح به­عنوان یک فعل ارادی و اختیاری، به­طور مطلق خالی از هدف نیست. داشتن هدف خیالی نیز هرچند در مقایسه با هدف عقلانی مرجوح است، اما به­تنهایی نمی‌تواند ملاک ممنوعیت فعل باشد. ارضای قوة خیال، اگر ملازم یا منجر به تضییع عمر، غفلت از وظایف مهم، انصراف توجه از یاد خدا و وظایف بندگی، افزایش استعداد برای سوق­یابی به فساد و انحراف، اخلال در روند عادی زندگی، ایجاد مانع در مسیر نیل به کمال و سعادت و... نشود، قطعاً حرام نخواهد بود. لازم به­ذکر است که «بازداشتن از یاد خدا» یا «انصراف توجه از یاد خدا» به‌دلیل اشتغال به افعال عادی، در صورتی که جنبة موقت و حال (در مقابل ملکه) داشته باشد، حرام نخواهد بود.

-              کلیدی­ترین واژه از واژگان پنج­گانة یادشده که-  غالب فقها برای اثبات حرمت برخی از مصادیق سرگرمی همچون غنا بدان تمسک جسته­اند- واژة «لهو» است. بارزترین ویژگی لهو بر اساس آرای اهل لغت و مفسران، بازداشتن از امر مهم یا یاد خدا (جنبة سلبی)، یا افزون برآن، سوق­یابی به گناه و معصیت (جنبة ایجابی) است. برخی نیز عوارض و لواحق غیرمجاز که غالباً فعل لهوی را همراهی می‌کنند، مشخصة بارز لهو یا مصادیق محرّم آن ذکر کرده‌اند.

-              بازداشتن از امرمهم، یک ویژگی نسبی است که به اعتبارات مختلف، تغییر می‌یابد. برای مثال، برای گروه‌هایی همچون کودکان، شاغلان بزرگ­سال در ایام تعطیل یا ایام خستگی و ملالت، بازنشستگان، بیکاران، بیماران و... شاید هیچ مهمی جز سرگرمی و تفریح برای پرکردن اوقات فراغت، رهایی از وضع موجود، استراحت و آرامش و رفع ملالت و خستگی وجود نداشته باشد. لازم به­ذکر است که معیار «مهم و غیرمهم» بودن یک امر، گاه موقعیت، شرایط و احوالات شخصی کنشگر است. در این صورت، نسبی بودن آن اجتناب­ناپذیر خواهد بود. و گاه معیار و مرجع آن،  نظام ارزشی حاکم یا مقبول، و غایات متعالی انسان است. در این صورت، امر مهم و غیر­مهم، معیار مطلق خواهد یافت. اموری برای  همه مهم است یا باید مهم شمرده شود؛ هر­چند در عمل تنها برخی بدان التفات و توجه کنند.      

-              چنین به­نظر می‌رسد که ویژگی بازداشتن از امر مهم مندرج در معنای لهو، که محمل ترتب حکم حرمت بر آن قرار گرفته است، مطلق مهم نیست؛ بلکه  بازداشتن از یاد خدا، تقرب الی الله، بندگی و امتثال فرامین حق، و به­طور کلی، محروم ساختن فرد از نیل به درجات کمال و سعادت است. بی­شک، چنین ثمره‌ای محصول و معلول آلودگی فعل به گناه و تعدی از حدود الهی است. طبق روایتی، همة سرگرمی­ها و لهویاتی که همچون غنا، تار زدن و اصرار بر گناهان صغیره، انسان را از یاد خدا باز دارد، ممنوع شمرده شده‌اند. (عاملی، 1409ق، ج15، ص331) 

-              عنوان ثانوی مترتبی که سرگرمی و تفریح  را با همة مصادیق متعدد آن، از حالت اباحة اولی خارج می­سازد و متعلق حکم حرمت قرار می‌دهد، «بازدارندگی از یاد خدا و تقرب الی الله» است. به­طور کلی، در منطق اسلام، هر فعلی که مستقیم و غیرمستقیم به چنین نتیجه‌ای بینجامد، ممنوع و محرّم خواهد بود. متقابلاً، اگر سرگرمی و تفریح، وسیله‌ای برای حصول آمادگی بیشتر در مسیر تعالی و تقرب شمرده شود و مستقیم و غیرمستقیم، در ایصال فرد به این غایت مقصود مؤثر باشد، محکوم به حکم استحباب یا احیاناً وجوب خواهد شد. بدیهی است که سرگرمی در این صورت، عنوان ثانوی «زمینه­ساز، تسهیل کننده یا تقویت­کنندة فرد در مسیر نیل به کمال» را خواهد یافت.

-              بالاتر اینکه، با فرض ترتب عنوان «لهو» بر مطلق فعالیت‌ها و اشتغالات مفرح و سرگرم­کننده نیز تنها برخی از مصادیق آن به­دلیل تولید آثار و کارکردهای منفی و مخرب، حرام خواهند بود و مصادیق دیگر، باز به اعتبار ترتب آثار خاص و ملاحظات ثانوی، مکروه یا مستحب خواهند بود.

-              بر طبق روایات و مبانی فقهی، ترتب عنوان «لهو»، به­خودی­خود، موجب حرمت فعل ­شود؛ چراکه اگر چنین بود، موارد استثناشده توجیه ناپذیر می‌نمود. روشن است که در قاموس شریعت، حرام بما هو حرام، استثناناپذیر است. چنان­که پیش­تر بیان شد، پیامبر اکرم 9 در روایتی می‌فرماید: هر لهوی که مؤمن انجام می‌دهد، باطل [بی­فایده یا بدون ثواب] است، مگر در سه مورد: تربیت اسب، تیراندازی و اختلاط با همسر، که حق­اند. (همان، ج11، ص493) امام باقر7 نیز طبق روایتی فرمود: لهو مؤمن در سه چیز است: کامجویی از همسر، شوخی با دوستان و اقامة نماز شب. (مجلسی، 1404ق، ج100، ص220 ) اطلاق لهو بر نماز شب، احتمالاً به­دلیل شادی­آفرینی و بهجت‌زایی آن است. بر این اساس، آنچه حکم فقهی و اخلاقی لهو را تعیین می‌کند، نه نفس آن، که نتیجه و «ما یلهی عنه» است.

-              در برخی دیدگاه­ها، ویژگی غفلت­زایی سرگرمی، مانع حلیت آن در شریعت شمرده شده است. تردیدی نیست که غفلت به­معنای کاهش توجه از یاد خداوند به­هنگام اشتغال به افعال عادی غیرعبادی، اختصاصی به سرگرمی و تفریح ندارد. ازاین­رو، ظاهر ادله، غفلت به­معنای فراموشی کامل از یاد خدا را که در نتیجة انغمار و زیاده‌روی در لهویات حاصل می‌شود، ممنوع شمرده­اند. تردیدی نیست که تغافل به­معنای غفلت موقت و آگاهانه در نتیجة اشتغال به افعال غیرعبادی نیز دست‌­کم برای مؤمنان عادی مذموم شمرده نشده است؛ اگر­چه ممکن است مانع نیل به مراتب عالی کمال باشد.

-              لازم به­ذکر است که «بازداشتن از یاد خدا» به­عنوان نتیجة بارز لهو محرّم، امری تدریجی‌الوقوع است، نه آنی­الحصول. بی­شک، اشتغال فرد به برخی از فعالیت‌های لهوی، تدریجاً آمادگی روحی او برای ایفای وظایف بندگی و امتثال فرامین حق (انجام واجبات و ترک محرمات) را از وی سلب، و متقابلاً جرئت و جسارت در ارتکاب گناه و معصیت و سر باز زدن از اقتضائات فرهنگ دینی را در وی تشدید و تقویت می‌کند.

-              تقریباً مورد وفاق است که داشتن هدف عقلانی و ترتب نتایج مفید و مثبت، اگر فعل را از موضوع و عنوان لهو و لعب خارج نسازد، قطعاً از حکم خاص آن، یعنی حرمت، خارج می‌سازد.

-              برخی فقها نیز کمیّت اشتغال به فعل سرگرمی، یعنی انغمار و زیاده­روی را ملاک اندارج فعل تحت عنوان لهو مَنهیّ تلقی کرده‌اند. ازاین­رو، فعالیت‌های تفریحی سرگرم­کننده، در صورتی که افزون بر رعایت شرایط خاص، با اعتدال و میانه‌روی و پرهیز از افراط همراه باشند، مباح خواهند بود. تردیدی نیست که همین افراط، خود یکی از عوامل بازداشتن فرد از امور مهم است.

-              طبق معیارهای فقهی، تبدّل موضوع تحت تأثیر زمان و مکان، به تغییر عنوان و حکم مربوط خواهد انجامید. برای مثال، بازی شطرنج که به اعتبار داشتن عنوان قمار حرام شمرده شده است، هنگامی که عنوان بازی فکری و سرگرمی  به­خود بگیرد، مجاز خواهد شد.

-              نکتة پایانی اینکه سرگرمی و تفریح، اگر پاسخی به یک نیاز اصیل باشد، قاعدتاً ارزشمند خواهد بود؛ چون ارزش، مفهومی است اضافی که از تعلق نیازها، امیال و خواسته‌های انسان به فعل یا شیء مورد رغبت یا هر موجود دیگری که دارای میل و رغبت باشد، انتزاع می‌گردد. (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1364، ص152) ازاین­رو، ارزش مبیّن مطلوبیت است؛ و اگر امری در جهت رفع و تأمین نیازهای اصیل انسان- اعم از نیازهای جسمانی و روحانی و مادی و معنوی مؤثر افتد، ارزشمند خواهد بود.

 

نتیجه­گیری

تردیدی نیست که طبق قواعد اصولی، اصل اولی در همة اشتغالات سرگرم­کننده و تفریحی، اعم از گونه‌های مختلف ورزش، بازی، طنز، فکاهی، شوخی، مسابقات، مشاهدة برنامه‌های سرگرم­کننده، مطالعه مطالب مفرح و...، «اباحه» است. به بیان دیگر، عنوان تفریح و سرگرمی، فی­نفسه و بالذات و عاری از هر قید و صفت دیگر، موضوع و متعلق هیچ‌یک از احکام ترجیحی چهارگانة تکلیفی [= وجوب، استحباب، حرمت و کراهت] نیست؛ یعنی از جمله موضوعاتی نیست که حکم شرعی به طبیعت عریان آن، قطع نظر از هر عارضه و ویژگی، تعلق گرفته باشد. ازاین­رو، ترتب هر حکم بر عنوان سرگرمی با مصادیق متکثری که عرفاً در ذیل آنها جای می‌گیرند، تابع عوارض، ویژگی­ها، مقارنات، ملزومات، اغراض، احوال، نتایج و آثار و تحقق عناوین ثانوی است، که بالطبع احکام متناسب را اقتضا می‌کند. بر این اساس، سرگرمی و تفریح به­عنوان فعل، در صورتی که مقترن و مقارن با مفسدة شرعی یا عقلی، همچون ارتکاب معصیت، نقض حریم‌های اخلاقی، اضرار به نفس، بازماندن از وظایف واجب، تعدی به حریم و حقوق دیگران، تضییع عمر، تحمیل هزینه‌های مسرفانه و امثال آن باشد، لهو و حرام، خواهد بود؛ و در صورت عاری بودن از مفسده، یا بالاتر از آن، تأمین منافع و مصالح شرعی و عقلی و تولید آثار و نتایج قابل توجه، همچون درمان بیماری، تجدید قوا، تمدد اعصاب، کسب نشاط روحی، انصراف توجه از اشتغالات فرساینده، تقویت قوای جسمی، پرکردن اوقات فراغت، حصول آمادگی برای انجام امور مهم و امثال آن، مستحب، و بلکه در مواردی واجب خواهد بود. ازاین­رو، سرگرمی و تفریح به اعتبارات مختلف، مشمول احکام پنجگانة تکلیفی است. در صورت شک در حکم نیز به اصل عملی، یعنی «برائت» تمسک می‌شود.

همچنین تردید نیست که برخی از سرگرمی‌های رایج، اعم از رسانه‌ای و غیررسانه‌ای موجود و متعارف، مصادیق بارز لهو و لعب محرّم [با معیار فقه اسلامی] هستند و هیچ محملی برای توجیه آنها وجود ندارد؛ اما غالب و بیشتر مصادیق آن، اگر لهو و لعب هم باشند، قطعاً مذموم و مَنهیّ نیستند. ازاین­رو، اگر بازداشتن از انجام امور مهم، فقدان غرض عقلائی، بی­اهمیت بودن نتایج، و اموری از این دست را شاخص لهو و لعب بودن یک عمل بینگاریم، ترتب این عنوان، به اعتبارات و حیثیات مختلفی نسبیت خواهد یافت. بازداشتن از یاد حق- که برخی به­عنوان معرف لهو و لعب بدان اشاره کرده­اند- نیز تنها در مورد سرگرمی‌های غفلت­زا، انحرافی و گناه­آلود صدق تام دارد. بر این اساس، حکم فقهی و اخلاقی لهو و لعب و مفاهیم مشابه، بیش از تحلیل مفهومی و مصداقی، تابع نوع و درجة «ما یلهی عنه»، و نتیجة مترتب بر آنهاست.

 

فهرست منابع
1.آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربی- فارسی (بر اساس فرهنگ عربی- انگلیسی هانس­ور)، چاپ سوم، تهران، نشر نی، 1381.
2. انصاری الدزفولی، شیخ مرتضی، کتاب المکاسب، قم، دورة3 جلدی، منشورات دار الذخائر، 1411ق.
3.بعلبکی، روحی، المورد، قاموس عربی- انکلیزی، بیروت، دارالعلم للملایین، 1990م.
4.جرجانی، الشریف علی­بن­محمد، کتاب التعریفات، الطبعة الثالثة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق.
5.راغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق، صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم، 1416ق.
6.جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، (مبادی اخلاق در قرآن)، قم، مرکز نشر اسراء، 1377.
7.دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر حقوق اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین حوزة علمیة قم،1364.
8.سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایرانی، 1363.
9.طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمة سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین حوزة علمیة قم،1363.
10.طبرسی، فضل­بن­حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372.
11.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1414ق.
12.عاملی (شیخ­حر)، محمدبن­حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، دورة30جلدی، قم، مؤسسة آل‌البیت، 1409ق.
13.عبده، الشیخ محمد، تفسیر القرآن الکریم (الشهیر بتفسیر المنار)، تألیف محمد رشید رضا، الطبعة الثالثة، مصر، دارالمنار، 1367ق.
14.عمید، حسن، فرهنگ فارسی، چاپ هجدهم ، تهران، امیرکبیر، 1362.
15.فراهیدی، خلیل، کتاب العین، چاپ دوم، قم، نشر هجرت، 1410ق.
16.فضل­الله، محمد­حسین، فقه و زندگی، ترجمة، مجید مرادی، قم، دار الملاک، 1380.
17.مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
18.مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما، پژوهشی دربارة طنز در شریعت و اخلاق، قم، بوستان کتاب، 1381.
19.مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن (خداشناسی)،چاپ پنجم، قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی;، 1384.
20. ــــــــــــــ ، اخلاق در قرآن، ج3، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ;، 1378.
21.مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، 1385.
22.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج2، چاپ نهم، تهران، صدرا، 1377.
23. ــــــــــــــ ، آشنایی با قرآن، جلد5 ، چاپ سوم، تهران، صدرا، 1377.
24. ــــــــــــــ ، مجموعه آثار، چاپ دهم، تهران، صدرا، 1380.
25.معلوف، لویس، المنجد فی اللغة والاعلام، الطبعة الثالثة والعشرون، بیروت، دار المشرق، 1978م.
26.مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، قم، چاپ سی و دوم، دار الکتب الاسلامیه، 1381.