نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
اهل نظر واقفاند که در منابع دینی (منابع درجة اول) و پیرو آن در منابع معرفت دینی (منابع درجة دوم)، مفاهیم و واژگان متعددی در معرفی اشتغالات سرگرمکننده و تفریحی بهکار رفته است. برخی از مفاهیم به کار رفته همچون لهو، لعب، لغو، تفریح و تفنن، عام و ناظر به همة مصادیقاند و برخی همچون طنز، مزاح، شطرنج، زفن (رقص) و غنا، خاص و ناظر به برخی دیگر از مصادیقاند؛ برخی همچون ملاهی (آلات موسیقی)، مزامیر(سازها)، طبول (دهلها)، اوتار و دفوف، ناظر به ابزارها و آلات ایجاد سرگرمی در گذشته، و برخی همچون ضحک، تبسم، فرح، سرور، ابتهاج، التذاذ و حظ، ناظر به آثار و نتایج روانی منبعث از اشتغالات سرگرمکننده و تفریحیاند. آنچه بیشتر با اقتضائات این مطالعه و اهداف منظورآن تناسب دارد، بررسی مفاهیم عام و عناوین کلی و جامعی است که صراحتاً و تلویحاً در همة مواضعی که با رویکرد فقهی به موضوع اتخاذ شدهاند انعکاس دارند. عامترین عناوین واسطی که معمولاً بهتبع و پس از تعلق آن، موضع فقهی متناسب اتخاذ میگردد و غالباً هنگام تشریح دیدگاه موافق یا مخالف شرع، بدان استناد میشود و اساساً تعیین و تنقیح حوزة معنایی آنها در روشن شدن موضع دین نقش مهمی دارد، عناوین پنجگانة قرآنی، لهو، لعب، لغو، باطل (= عبث) و قول زور میباشند. در بحث لغتشناسانة پیش گفته، به توضیح لغوی این واژگان پرداخته میشود. در این بخش، سعی خواهد شد با الهام از دیدگاههای مفسران و فقها، چگونگی اندراج سرگرمی و تفریح بهعنوان نوعی اشتغال ارادی و اختیاری، و قاعدتاً پذیرای احکام وضعی وتکلیفی، تحت عناوین یادشده، بحث و بررسی شود. از این میان، واژه و عنوان «لهو» که ظاهراً بهلحاظ فقهی، موقعیت حکمی مشخصتری دارد، بیش از عناوین دیگر کانون توجه قرار گرفته است. لازم بهذکر است که برخی از دیدگاههای ارائهشده در ذیل، بیش از آنکه به حوزة مفهومی و تعیین قلمرو معنایی این واژگان معطوف باشند، به بیان شاخصها و ارائة تعریف عملیاتی از آنها ناظرند.
برخی از مفسران، از تحلیل آیاتی که افعال الهی را به «حق» توصیف میکنند و متقابلاً آیاتی که لهو و لعب و باطل و عبث را از افعال الهی نفی مینمایند، به این نتیجه رسیدهاند که لهو و لعب و عبث و باطل در برابر «حق» قرار میگیرند؛ و واژة حق، آنگاه که دربارة افعال بهکار رود، به معنای کار خردپسند، متناسب با شأن و کمالات فاعل، و دارای هدف حکیمانه است. ازاینرو، معنای مشترک این چهار واژه، فعل و عمل فاقد هدف حکیمانه و خردپسند است. (مصباح یزدی، 1384، ص161-164) تعیین قلمرو معنایی این مفاهیم و نسبت آنها با مقولة سرگرمی، نیازمند طرح مباحث تفصیلی و بیان دیدگاههای مختلف است که بهدلیل ضیق مجال، به اجمالی از آن، متناسب با اقتضای موضوع پرداخته میشود.
ازاینرو، کاوش مضمونی و تعیین قلمرو معنایی این مفاهیم و نسبت آنها با مفاهیم رایج در ادبیات علمی این حوزه، بهویژه در جامعهشناسی فراغت، و نیز میزان انطباق آنها بر سرگرمیهای رایج، تمهیدی گریزناپذیر بهنظر میرسد. نظر به معلومیت حکم فقهی مصادیق مندرج تحت این مفاهیم، شفافسازی قلمرو مفهومی میتواند در بسط بیمورد دایرة اطلاق، و تسری حکم مربوط، بهویژه در خصوص واژة لهو و حکم حرمت آن، دستکم در برخی مصادیق، تردید ایجاد کند. در ادامة این بخش، ابتدا به واکاوی این مفاهیم از منظر لغتشناسانه، و در بخش بعد با محوریت قرآن کریم به کاوش مفاهیم بهکار رفته در این متن مقدس، از دیدگاه تفسیری و تا حدی فقهی پرداخته شده است.
1. رویکرد لغتشناسانهبه مفاهیم دال بر سرگرمی
بعلبکی، لغتشناس تطبیقی عرب، در کتاب معروف المورد، «قاموس عربی- انکلیزی»، «لهو و لعب» عربی را معادل واژةهایAmusement / entertainment / diversion / distraction / pastime / fun / play، که اصلیترین واژههای معرف سرگرمی و برخی مصادیق شایع آن در دیکشنریها، دائرةالمعارفها و منابع انگلیسی زباناند، قرار داده است. وی در موضعی دیگر، در مقام ذکر معادلهای واژة عربی «ترویح عن النفس» یا «تفریح»، مجدداً به برخی از واژگان رایج این حوزة همچون Recreation / amusement / entertainment / distraction / diversion / fun اشاره کرده است. (البعلبکی،1990م، ص312 و 927)
این معادلسازی نشان میدهد که شیب ذهنی غالب اندیشمندان مسلمان، اعم از قدما و معاصران، به اندراج مطلق سرگرمی تحت دو عنوان کلیدی به کار رفته در قرآن، یعنی «لهو و لعب»، چندان هم بیمناسبت نیست. در ادامه به ذکر معانی لغوی و فقهاللغوی این دو واژه اشاره میشود:
لهو/ اللهو: هر چیزی است که انسان بدان لذت یابد و خوش گردد؛ ولی گذرا باشد. (جرجانی، 1408ق، ص194) چیزی که انسان را از امور مهم و اساسی باز دارد یا هر چیزی که انسان بتواند از آن، لذت و تمتع ببرد. (راغب، 1416ق، ص748) لهو در لغت چیزی است که تو را از روی هوا و هوس یا سرمستی و خوشی، بهخود مشغول دارد و از امر دیگر منصرف گرداند. (فراهیدی، 1410ق، ج4، ص87) لهو آن است که انسان با اشتغال به کارهای باطل، ازیاد خدا غافل شود. (الطریحی، ج4، ص147) چیزی که در آن، میل و التذاذ بدون توجه به حصول نتیجه،وجود داشته باشد. (مصطفوی، 1385، ج10، ص273) لهو چیزی است که موجب استمتاع شود. دنیا را نیز به اعتبار زینتهای قابل استمتاعش «لهو» گفتهاند. مراد از «لهو الحدیث» مذموم در قرآن کریم (لقمان،6) اخبار، حکایات و اطلاعات لذتبخش و در عین حال غیرمفیدی است که افراد به انگیزههای مختلف آن را فرا میگیرند. در این آیه، به یکی از انگیزهها، یعنی گمراهسازی مردم اشاره شده است. (مصطفوی، 1385، ج10، ص273) محمد تقی جعفری لهو و لعب را هر امر بازدارنده از ذکر خدا دانسته. (مرکزپژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1381، ص104) لهو: سرگرمی، بازدارنده، امر، سرگرمکننده، عیش و نوش، بازی، خوشگذرانی و موسیقی (آلات الملاهی= ادوات موسیقی) است. (معلوف، 1378م، ذیل واژه) لهو: سرگرمی، تفریح، وقتگذرانی، خود را سرگرم کردن، خود را مشغول کردن، وقتگذرانی کردن (با چیزی). به لهو و لعب پرداختن: بیهوده وقت گذرانیدن، عمر تلف کردن، بهبطالت گذراندن، خوش بودن، خوش گذراندن، لذت بردن، بهره گرفتن از چیزی، غافل کردن، بازداشتن، منصرف کردن کسی از چیزی... است. (آذرنوش، 1381، ص628)
لعب/ اللعب: کار بی فایدةکودکان، که بهدنبال آن، رنج و تعب پدید آید. (جرجانی، 1408ق، ص192) کاری که فاعل از انجام آن، هدف و قصد صحیحی نداشته باشد. (راغب، 1416ق، ص741) لعب، ضد «حدّ» است و به هر عملی که نفع قابل توجهی بر آن مترتب نباشد، اطلاق میشود، قول و عملی که هدف عقلایی مفیدی از آن منظور نباشد و شخص عاقل معمولاً رغبتی به انجام آن ندارد. (مصطفوی، 1385، ج10، ص218) در برخی منابع، لعب با ذکر مصادیق تعریف شده است: بازی، شادی، شوخی، کار بیثمر، بازیچه قرار دادن کار. (معلوف، 1978م، ذیل واژه) بازی، بازی ورزشی (مثل فوتبال)، شوخی، بذله، لطیفه، جوک، بازیچه، سرگرمی، تفریح. «لعبة» یعنی اسباببازی، عروسک، مضحکه، مایة خنده، مایة مسخره. «لعب علی» یعنی فریفتن، گول زدن (کسی را)؛ نواختن (آلات موسیقی را)؛ قمارکردن. (آذرنوش، 1381، ص619) مزاح، شوخی و بازی (عمید،1362، ذیل واژه)
لغو/ اللغو: هر عمل، سخن و شیء بیاهمیت و عاری از نفع و فایده را لغو گویند. (مصطفوی، 1385، ج10، ص231) لغو در کلام نیز به حرف احمقانه، بیمعنا، مفت، پوچ، باطل و بیهوده تعریف شده است. (آذرنوش، 1381، ص620) چیزی که انسان را از حق باز دارد و اعمال و کردار نیک او را سلب کند. (سجادی، 1363، ص87)
یکی از لغتشناسان در توضیح نسبت چهار واژة پرکاربرد این حوزه مینویسد: لهو، عملی است که به انجام آن رغبت وجود دارد و لذتبخش است، ولی نتیجهای از آن قصد نمیشود. لعب، اشتغال به عمل لذتبخش است، بدون اینکه نتیجه و فایدة خاصی از آن مقصود باشد. لغو، عمل غیرقابلاعتنایی است که بدون فکر و تأمل صورت پذیرد. عبث، عمل فاقد غرض عقلایی و فایده و مقصود است. (مصطفوی، 1385، ج8، ص10)
واژة «تفرج» نیز در برخی روایات، مستند قول کسانی است که برخی از فعالیتهای تفریحی و تفننی را خارج از شمول لهو و لعب محرّم تلقی کردهاند. تفرج نیز در لغت به حظ بردن، لذت بردن (از نگریستن به کسی یا چیزی)، کم شدن یا از بین رفتن (غم و غصه)، آرامش، تسکین، شادی، استراحت، آسایش، آسودگی، شادمانی، خوشی (بهویژه پس از درد و رنج)، تماشا، نظاره، گشت و گذار، آسودگی خیال، فراغت بال و تفریح، تعریف مصداقی شده است. (آذرنوش،1381، ص500) واژة «مرح» نیز بیشتر بهمعنای شدت نشاط و شادمانی بهکار رفته است. (عمید،1362، ذیل واژه) چنانکه ملاحظه میشود، تفاوت معنایی صریحی میان این واژهها، بویژه در زبان فارسی به نظر نمیرسد.
2. رویکرد تفسیری به مفاهیم دال بر سرگرمی
چنانهکه پیشتر به اجمال اشاره شد، مجموع واژگانی که در قرآن کریم برای معرفی سرگرمی و اشتغالات سرگرمکننده و تفننی بهکار رفته و غالب اندیشمندان مسلمان در مقام تشریح موضع هنجاری (فقهی و اخلاقی) اسلام در نحوة مواجهة مؤمنان با این سنخ اشتغالات بدان استناد جستهاند، در پنج واژة لهو، لعب، لغو، باطل (= عبث) و قول زور خلاصه میشوند. واژة «فراغت» ذکر شده در سوره انشراح، آیة9، بهدلیل اختلاف نظرهایی که در تفسیر آن وجود دارد، از حوزة این بحث تعمداً حذف شده است. لازم بهذکر است که بهدلیل مشابهت زیاد میان دیدگاههای لغوی و توضیحات تفسیری، تنها به گزیدههایی که اجمالاً معرف نوعی تفاوت میان این دو رویکرد است، بسنده شده است. معنای لغوی و تفسیری دو واژة اخیر، یعنی عبث و قول زور، نیز به همین دلیل در هم ادغام شده است. واژگان بهکار رفته در قرآن کریم، بهترتیب اهمیت عبارتاند از:
2-1. لهو
«لهو» یا «اللهو»، از پربسامدترین واژگان این حوزه است که مجادلات فکری زیادی را برانگیخته است. از موارد کاربرد این واژه در قرآن، چنین بهدست میآید که واژة لهو، هر امری را شامل میشود که انسان را از امر مهمتری (و به بیان مصداقی، یاد خداوند) باز دارد. برای مثال، «اموال و اولاد» آنگاه که موجب دور شدن و غفلت از پرودگار شوند (منافقون،9)، «زندگی دنیا» در صورتی که زمینة غفلت از عبودیت و یاد خدا را فراهم سازد (انعام،32) و «قلب»، مهمترین مجرای ادراک انسان، در صورتی که به امور واهی مشغول شود (انبیاء،3)، مصداق لهو شمرده شدهاند. ازاینرو، لهو از آن حیث که موجب انصراف توجه انسان از امر مهمتری میشود، مذموم است و در صورتی که آن امر مهم و مغفول، یاد و ذکر خدا و عبودیت و بندگی حق باشد، مذموم و ممنوع خواهد بود. بر این اساس، آنچه حکم لهو را از نظر فقهی و اخلاقی مشخص میسازد، نه خود لهو، که متعلق و «ما یلهی عنه» است.
طبرسی ذیل آیه الهاکم التکاثر مینویسد: لهو، یعنی رویگردانی از طاعت خدا و ذکر آخرت، در نتیجة اشتغال به اموال و اولاد و تکاثر آنها. (طبرسی، 1372، ج10، ص812) و همچنین ذیل آیة51 سورة اعراف (الذین اتخذوا دینهم لهواً و لعباً)مینویسد: لهو، انصراف توجه و همت به امری است که سزاوار طلب و انجام نیست. ولعب، طلب شادمانی از چیزی است که صلاحیت آن را ندارد. (همان ج4، ص655) از نظر برخی دیگر از مفسران، لهو به اموری اطلاق میشود که انسان را به بازی، طرب، شادی و امور نشاطانگیزی که باعث رفع خستگی و ملالت، زوال حزن و اندوه و اذیت و آزار و مشکلات دنیوی میشوند، سوق دهد. اشتغال به لهو، موجب سلب جدیت و اراده و عزم در انسان میشود. از لهو، معمولاً بهصورت عاجل قصد فایده میشود. لهویات طیب، بهحسب نفوس انسانها متفاوتاند. (رشید رضا، 1367ق، ج7، ص63 و 367)
از نظر علامه طباطبایی، لهو سرگرم شدن به کار بیهوده، و بازماندن از کار عقلایی است (طباطبایی، 1363، ج14، ص 336) و در موضع دیگر، لهو هر چیزی است که انسان را از کار مهم و ضروریاش باز دارد. (همان، ج8، ص166) به همین دلیل، یکی از مصادیق لهو، زندگی مادی اینجهانی است؛ چراکه زندگی دنیوی با زرق و برق و آرایش فانی و فریبندهاش، آدمی را از زندگی باقی و دائمی باز میدارد و بهخود مشغول و سرگرم میسازد. (همان، ج 16،ص224) وی همچنین در تفسیر واژة «لهو الحدیث» در آیة 6 سوره لقمان مینویسد: «لهو الحدیث» سخنی است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف سازد و به خود مشغول دارد. داستانهای خرافی و سوقدهنده به فساد و فجور، یا سرگرمی به شعر و موسیقی و مزمار و دیگر آلات لهو، همه از مصادیق لهو الحدیثاند. (همان، ص209-210)
شیخ انصاری نیز ضمن بیان حکم فقهی معانی محتمل لهو مینویسد: اخبار وارده در حرمت لهو بسیارند؛ لکن اشکال در معنای لهو است. اگر لهو، آنگونه که برخی از اهل لغت ادعا کردهاند، به معنای مطلق لعب (= بازی و سرگرمی) باشد، قول به حرمت آن، شاذ و مخالف مشهور و سیرة عقلاست. اگر مراد از لهو، امور همراه با شدت فرح و شادی باشد، اقوی حرمت آن است. در این صورت، اموری همچون رقص و کف زدن، زدن با تشت و هر آنچه را که آلات لهو موجب شوند، شامل میشود. (شیخ انصاری،410 ق، ج1، ص152) لازم بهذکر است که شیخ انصاری افزون بر داشتن اثر فرح و شادی، انبعاث از قوة شهوانی [لذتجویی] را نیز در تعریف لهو محرّم قید کردهاند.
استاد مصباح نیز در تحلیل معنای این واژه مینویسد: لهو یعنی سرگرمی، اعم از اینکه نظم خاصی داشته باشد یا نه. کاری که انسان برای وقت گذراندن میکند، بدون هدف خاصی؛ جز اینکه فکرش از مسائل دیگر منصرف شود و به چیزی سرگرم شود و احیاناً ممکن است شادی هم همراه داشته باشد. این کار، از آن جهت لهو است که انسان را از کار شایستهتری باز میدارد. شأن انسان عاقل این است که به نتایج ارزندهتری برسد؛ ولی از آن نتایج بازمیماند و به چیز دیگری مشغول میشود. خود این هم ممکن است نتایجی داشته باشد و احیاناً نتایج مطلوبی؛ ولی مانع از رسیدن به هدف ارزندهتری میشود؛ و گاه ممکن است ضرر داشته باشد، مثل لهوهای حرام؛ یا ضررش بیشتر از نفعش باشد. (مصباح یزدی، 1384، ص164)
همین نویسنده در بیانی تکمیلی، در تعیین حدود مجاز و ممنوع آن مینویسد: قرآن کریم در موارد مختلفی لهو را بر دنیا، اولاد، اموال، تجارت و غیره اطلاق کرده و منظور این است که ما باید در مورد هر یک از آنها حد و مرزهای دقیق را رعایت کنیم؛ و اگر با آنها برخورد افراطی و توجه بیش از حد داشته باشیم، ما را از مقصد اصلی زندگی خود بازمیدارند و حالت لهو و سرگرمکنندگی بهخود میگیرند... [این امور] اگر حالت ابزاری و وسیلهای خود را از دست بدهند و در نظر ما جای مقصد و هدف اصلی را بگیرند و ما را از هدف اصلی واقعی باز دارند، مصداق لهو خواهند بود و خداوند ما را بهدلیل این توجه زیادی نکوهش میکند. (مصباح یزدی، 1378، ص356 -357)
لازم بهذکر است که واژة لهو در روایات، بر اشتغال به امور دارای فایدة عقلایی نیز اطلاق شده است. برای مثال، پیامبر9 طبق روایتی میفرماید: کل لهو المؤمن باطل الا فی ثلاث: فی تأدیبه الفرس ورمیه عن قوسه، وملاعبته امرأته، فإنهنّ حق؛ (عاملی، 1409ق، ج11، ص493) هر لهوی که مؤمن انجام میدهد، باطل است؛ جز در سه مورد: تربیت اسب، تیراندازی و اختلاط با همسر، که این سه مورد حق است. طبق این روایت، هر فعل دارای منفعت عقلایی و عاری از آثار سوء، حتی با فرض داشتن عنوان لهو، مجاز خواهد بود. امام باقر7 نیز طبق روایتی فرمود: لَهْوُالْمُؤْمِنِ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ التَّمَتُّعُ بِالنِّسَاءِ وَمُفَاکَهَةُ الْإِخْوَانِ وَالصَّلَاةُ بِاللَّیْلِ؛(مجلسی، ج100، ص200) لهو مؤمن در سه چیز است: کامجویی از همسر، شوخی با دوستان و اقامة نماز شب. اطلاق لهو بر نماز شب، احتمالاً معنای مجازی خواهد داشت، یا به اعتبار شادیآفرینی و لذتزایی آن، در زمرة لهویات مورد علاقة مؤمن شمرده شده است. لازم بهذکر است که عنوان «لهو الحدیث» (آیة 6 سورة لقمان) در برخی روایت به غنا و شرب خمر تفسیر شده است. (مجلسی، 1404ق، ج76، ص241) و نکتة قابل توجه اینکه ملاک حرمت این نوع لهو، طبق ذیل آیة لیضل عن سبیل الله، گمراهسازی مردم است. ازاینرو، هر فعالیت لهوی، اگربهچنین نتیجهای، یعنی گمراهی و اضلال مردم یا بازداشتن از یاد خدا بینجامد، حرام و ممنوع است. روشن است که ملاک این حرمت، اثر و نتیجة مترتب است، نه صرف لهو بودن. استاد مصباح، همچنین در جمعبندی معانی و موارد کاربرد این واژه مینویسد: در همةاینها چنین است که انسان از آن هدفی که شایشتة مرتبة انسانی است، بازمیماند و از همین روی میگویند: «اللهو ما الهی عن ذکر الله». طبع این کار بهگونهای است که آدمی را از آن هدف شایسته که توجه به خداست، بازمیدارد. البته این در مورد انسان است. به هر حال، طبع «لهو»، سرگرم کردن و بازداشتن است. (مصباح یزدی،1384، ص164)
جمعبندی دیدگاهها
از تحلیل دیدگاههای یاد شده و دیدگاههای دیگری که بهمنظور اختصار از طرح آنها پرهیز شد، چنین بهدست میآید که:
- فعل لهوی، فعلی است که گاه بهدلیل منقصت ذاتی، و گاه بهدلیل افراط در آن، فرد را از انجام امور نسبتاً شایستهتر و بایستهتری که در مقایسه، از اهمیت بیشتری برخودارند، بازمیدارد؛
- محرک انسان در ارتکاب فعل لهوی، غالباً غفلت، سرمستی، هواخواهی، خوشگذرانی و لذتجویی است؛
- فعل لهوی، بهدلیل مانعیت از انجام امور مهم و بایسته، مذموم، و در صورت مانع شدن از یاد خداوند و انجام وظایف بندگی، مذموم و ممنوع خواهد بود. قدر متیقن از لهو حرام، همین مورد است؛
- برخی از فقها، زیادهروی در اشتغالات لهوی را بهعنوان یک معیار کمّی، ملاک حرمت آن تلقی کردهاند؛ (فضلالله،1380، ص180)
- چنین بهنظر میرسد که نسبت میان لهو و حرام از میان نسبتهای چهارگانه، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر حرامی لهو است، اما هر لهوی حرام نیست.
2-2. لعب
واژة «لعب» نیز که حدود بیست بار در قرآن بهکار رفته است، بهلحاظ قلمرو معنایی، دایرة شمول و موارد کاربرد، قرابت زیادی با واژة «لهو» دارد. برخی از منابع لغوی نیز آنها را مترادف تلقی کردهاند. علامه طباطبایی در توضیح این واژه مینویسد: لعب بهمعنای کاری است که از روی خیال انجام شود و هدف و نتیجهاش خیالی باشد. (طباطبایی،1363، ج8، ص166) عملی که جز در خیال، حقیقت ندارد. زندگی دنیایی نیز لعب است؛ زیرا جاه و مال، تقدم و تأخر، ریاست و مرئوسیت، و سایر امتیازاتش، همه خیالی است و در واقعیت و خارج از ذهن صاحب خیال، حقیقتی ندارد. (همان، ج2، ص174) لازم بهذکر است که منظور از لعب، تنها بازی نیست؛ بلکه همة کارهایی هم که انسان بهمنظور رفع نیازهای زندگی دنیا و برخوردار شدن از مزایای شهوات انجام میدهد، در صورتی که برای تحصیل سعادت حقیقی و در راه طلب حق نبوده باشند، لعباند. و چهبسا گفته شده که لعب استعاره از هر عملی است که سودی در آن نباشد. (همان، ج8، ص255) همین نویسنده در موضعی دیگر مینویسد: لعب، فعلی است که منظم انجام میشود و غایت و هدف آن خیالی است؛ مانند بازی کودکان؛ (همان،ج 14، ص346) و در ادامه میافزاید: لعب چیزی است که نفس آدمی را بهسوی خود جذب میکند، و از کارهای عقلایی و واقعی، و دارای اثر بازمیدارد. از همین روی، لعب خود یکی از مصادیق لهو شمرده میشود. (همان، ص364)
استاد مصباح نیز در تحلیلی جامع از معنای قرآنی این واژه مینویسد: لعب معمولاً به این معنا بهکار میرود که انسان کارهایی انجام بدهد و حتی شکل منظمی هم داشته باشد و هدفی هم مترتب بشود؛ اما هدفی که فقط خیال را ارضا کند، نه عقل را؛ مانند بازیهای کودکان و برخی بزرگسالان. ممکن است بگویید انسان ورزش میکند و قوی میشود؛ میگوییم: این نیروی بدنی، از بازی نیست. این شکل خاص و این نظم، موجب تقویت نمیشود؛ مثلا مسابقات فوتبال، هرچند نیروی بدنی انسان را زیاد میکند، ولی شخص اگر در خانهاش هم ورزش بکند، بدنش قوی میشود. پس لعب «بما انه لعب» یک هدف خیالی را تأمین میکند که همان برد و باخت است. (مصباح یزدی، 1384، ص164- 165) صاحب تفسیر نمونه نیز در اینباره مینویسد: منظور از لعب، سرگرمیهای بیهوده، و به تعبیر دیگر، بیهودهگرایی است؛ اما گاه میشود لعب و بازی، هدفی منطقی و عقلانی را تعقیب میکند. مسلماً اینگونه بازیها از این حکم مستثناست. (مکارم شیرازی و همکاران، 1381، ج13، ص29)
جمعبندی دیدگاهها
- «لعب» به اعتبار بازداشتن از کار مهم، با «لهو» مشترک، و بلکه جزو مصادیق آن شمرده شده است. ازاینرو، لهو اعم از لعب است؛ یعنی هر لعبی لهو است؛ اما هر لهوی، لعب نیست (مگر از دید کسانی که آنها را مترادف شمردهاند)؛
- لعب و لهو، همچنین به اعتبار لذتبخشی و جاذبیت برای فرد لاهی و لاعب و مشغول ساختن وی، اشتراک دارند؛
- لهو، فعل فاقد هدف عقلانی و انگیزة حکیمانه است، و در صورت هدفمندی عقلانی، از عنوان لهویت یا حکم حرمت خارج میشود؛ اما لعب بالقوه میتواند در عین لعب بودن، هدف عقلانی و حکیمانه داشته باشد؛
- لعب، فعل غیرجدی است؛ یعنی عدم جدیت، جزو مقوّمات آن شمرده میشود؛ اما لهو، دستکم در پندار شخص لاهی، فعلی جدی شمرده میشود؛
- فعل لعبی، گاه ممکن است از نظم و قواعد خاصی پیروی کند؛ نظیر بازیهای گروهی و حرفهای. منظم بودن، ظاهراً جزو مقوّمات فعل لعبی نیست؛ یعنی فعل عاری از نظم و قاعدة نهادی نیز به اعتبار برخورداری از دیگر ویژگیها همچون، جدی نبودن، میتواند مصداق لعب باشد؛
- فعل لعبی، فعل عاری از هدف (بیهوده) یا فاقد هدف صحیح و مقصد عقلایی، و دارای هدف خیالی و کودکانه است. آیا نمیتوان فعل لعبی، همچون بازی باقاعده را با یک هدف عقلانی منضمّ و همراه ساخت؟ برخی پژوهشگران، بر این باورند که لعب «بما انه لعب» صرفاً دارای هدف خیالی و فاقد هدف عقلانی است. در هر حال، یک فعل تنها در صورت داشتن هدف عقلانی، از دایرة مفهومی لعب و ترتّب حکم فقهی مربوط خارج میشود و ذیل عنوان دیگری قرار میگیرد. البته از غرض عقلانی نیز در متنها، مکاتب فکری، حوزههای فرهنگی اجتماعی، شرایط زمانی و مکانی، و موقعیتهای فردی مختلف، برداشت متفاوتی وجود دارد. لازم به ذکر است که «هدف» در بیان فوق، با «فایده» و «نتیجه» یکی انگاشته شده است. ازاینرو، اگر هدف را از کارکرد و نتیجه، متمایز فرض کنیم، فعل لعبی میتواند در عین فقدان هدف و غرض عقلانی، نتایجی هرچند خیالی بههمراه داشته باشد. فعل لعبی، همچنین به عمل ناشی از اغراض شهوانی غیرمرتبط با سعادت، غایات کمالی و طلب حق نیز تفسیر شده است.
چنانکه در سنخ شناسی رفتارهای فراغت بیان شده است، یکی از ویژگیهای کنشهای فراغتی و تفریحی، خودمقصودی یا داشتن هدف در خود و، فقدان هدف بیرونی است؛ یعنی نفس انجام برای فرد موضوعیت و مطلوبیت دارد، نه رسیدن به غایتی ورای آن. برخی نیز هدف مقصود در این سنخ کنشها را اساساً هدف خیالی پنداشتهاند. اینکه هدف خیالی چیست، چه تفاوتی با هدف عقلانی دارد، آیا ترتب عنوان لعب و لهو بر یک فعل، صرفاً بهدلیل داشتن چنین هدفی است، آیا چنین هدفی، هدف مقصود است یا هدف انتزاعی، و به بیان دیگر، هدف، از موضع ناظر است یا از موضع عامل، آیا نمیتوان برای یک فعل، سلسله مراتبی از اهداف ملاحظه کرد که در یک ساحت خیالی، و در ساحت فوقانی آن عقلانی باشد و دهها پرسش دیگری که در این خصوص امکان طرح دارد، مستلزم پژوهش جدی و یافتن پاسخهای درخور است و تنها در این فرض است که میتوان در بحث حاضر موضع صریح اتخاذ کرد. شهید مطهری در برخی از آثار خود، در مقام ایضاح پارهای از این ابهامات برآمدهاند. به بیان وی، هر لعبی، لعب نسبی است؛ یعنی از نظر آن کار بازیچه است؛ ولی این کودک چرا این کار را میکند؟ او در عالم خیال خودش (به هدفی میرسد)؛ یعنی از نظر خیال این بچه (یا بزرگ)، بازی نیست؛ یعنی از این راه، قوةخیال او به هدف و مقصد خیالی خودش میرسد.
شهید مطهری در ادامه مینویسد: فلاسفه بحثی دارند در باب لعب و لهو و این جور چیزها. اغلب ما عادتهایی داریم که نوعی عبث و لعب است. یک کسی عادتش این است که انگشتانش را میشکند؛ دیگری عادتش این است که با تسبیح بازی کند؛ یکی با انگشترش بازی میکند؛ یکی با محاسنش بازی میکند. اگر از کسی که این بازی را میکند، بپرسید این کار را برای چه میکنی، میگوید هیچ چیز. راست است؛ خود این کار برای «هیچ چیز» صورت میگیرد؛ یعنی در این کار «هیچ چیز» است؛ اما نیرویی در این هست که میخواهد خودش را به جایی برساند؛ یعنی قوة خیال و واهمة او، با همین «هیچ چیز» تفننی میکند؛ ولی خود کار، «هیچ چیز» است. حالا میآییم سراغ کار حکیمانه؛ کارهایی که ما انجام میدهیم که اینها را «حکیمانه» تلقی میکنیم. بعد میبینید همین کارهای حکیمانة ما، از یک نظر حکیمانه است و از یک نظر، همة کارهای حکیمانة دنیا لعب است: انما الحیوة الدنیا لعب و لهو. (محمد،36) چطور؟ کار حکیمانه چگونه است؟ مثلاً میآییم در زمینی خانهای میسازیم دارای هال، مهمانخانه، آشپزخانه، حمام و... . هرکه از ما بپرسد این کار را برای چه میکنی، دیگر نمیگوییم «هیچ چیز». میگوییم: معلوم است؛ میخواهم زندگی کنم. انسان که میخواهد زندگی کند، جا لازم دارد. چرا این طور میسازی؟ آدم مهمان برایش میآید؛ مهمانخانه میخواهد؛ حمام میخواهد،... اینجا این کار، شکل حکیمانه بهخودش میگیرد؛ یعنی روی یک نقشة عقلانی و روی اثر و فایدهای که بر این کار برای آن شخص مترتب است، صورت میگیرد. اینجا دیگر «خیال» این کار را نکرده، «عقل» این کار را کرده است؛ و چون هدف درستی از این کار دارد، ما این کار را «حکیمانه» میگوییم. باز هم این کار حکیمانه، نسبتبه «کننده» حکیمانه است. از نظر کسی که این کار را میکند و از نظر انتساب این کار به شخصی که این کار را انجام میدهد، حکیمانه است؛ ولی از نظر مجموع آجرها و سنگها و گچها و آهنهایی که در این خانه بهکار رفتهاند، چطور؟ یعنی اگر ما خودمان را مجزا کنیم و توجهی به اینها بکنیم، برای اینها چه کار حکیمانهای صورت گرفته است؟ از نظر این آجرها که قبلاً خاک بودند و هنوز در کوره نرفته و بهصورت آجر در نیامده بودند و امروز بهصورت آجر درآمدهاند و جرم این دیوار را تشکیل میدهند چگونه است؟ یعنی اگر او بهجای ما باشد و اگر او شاعر به ذات خودش باشد، برای او فرق نمیکند؛ باز برای او کاری است لعب؛ یعنی از نظر طبیعت و ذات آن اشیا لعب است، از نظر کننده، این کار حکیمانه است نه از نظر خود آن کار. به تعبیر دیگر، ما با این کار خودمان، این در و دیوار را به کمال خودشان سوق ندادهایم. اینها را در خدمت منفعت خودمان قرار دادهایم. اگر کار ما کار درستی باشد یعنی اگر ما در نظام عالم حق داشته باشیم ـ که چنین حقی هم داریم ـ که این اشیا را در خدمت خودمان قرار بدهیم، از نظر خودمان بهسوی کمالی حرکت کردهایم و کار حکیمانه انجام دادهایم اما این اشیا را بهسوی کمال خودشان سوق ندادهایم. (مطهری، 1377، ج5، ص122- 125)
نتیجة حاصل از فرمودههای شهید مطهری این است که اولاً، لعب بما هو لعب، شأنی جز ارضای خیال ندارد؛ یعنی قوة خیال عامل، از این کار کسب تفنن میکند؛ ثانیاً لعب بودن و حکمیانه بودن فعل، امری نسبی است؛ ثالثاً لعب بودن و حکیمانه بودن، تابع هدف و غرض فاعل است؛ یعنی اولاً و بالذات، وصف فاعل است؛ و ثانیاً و بالعرض، وصف فعل؛ رابعاً کار عقلانی کاری است که برای چراییهای مربوط، پاسخهای مناسب داشته باشد. ازاینرو، کار لعبی دارای هدف خیالی، کاری در خود و دارای هدف خودبنیاد است؛ یعنی اگر از فاعل پرسیده شود، این کار را به چه منظور انجام دادی، پاسخی نخواهد داشت یا پاسخی قانعکننده نخواهد داشت. (کار برای هیچ چیز انجام پذیرفته است)؛ و خامساً کار حکیمانه کاری است که به کمال انسان کمک کند.
2-3.لغو
قرآن کریم در بیان اوصاف مؤمنان، آنها را رویگردان و اعراضکننده از لغومعرفی کرده است (مومنون،3) و در آیة دیگر (فرقان،72) نیز میفرماید: مؤمنان کسانیاند که چون بر لغو بگذرند، با بزرگواری میگذرند. «لغو» چیست؟ آیا عبور بزرگوارانه، بهمعنای لزوم اجتناب و تحرز است؟ از دید برخی مفسران، لغو، افکار بیهوده و بیپایهای است که انسان را از یاد خدا غافل، و از تفکر در آنچه مفید و سازنده است، بازمیدارد و بهخود مشغول میسازد. (طباطبایی، 1363، ج 14، ص197) هر کار فاقد هدف عقلانی، لغو است. (همان، ج15، ص165) لغو، شامل سخنانی است که هیچ تأثیری بر زندگی ما ندارند و فقط نوعی سرگرمی به شمار میآیند. شنیدن سخن لغو، نکوهش اخلاقی دارد؛ زیرا موجب اتلاف وقت است و توجه انسان را به چیزهایی جلب میکند که برای زندگی دنیا یا زندگی اخروی او مفید نیستند. (مصباح یزدی، 1378، ص370) علامه طباطبایی در بیان وجه نسبیت لغو مینویسد: چهبسا فعلی نسبتبه امری لغو، و نسبتبه امری دیگر مفید باشد. پس کارهای لغو در نظر دین، آن اعمال مباح و حلالی است که صاحبش در آخرت یا در دنیا از آن سودی نبرد و سرانجام آن، منتهی به سود آخرت نشود؛ مانند خوردن و آشامیدن به انگیزة لذت، که لغو است؛ چون غرض از خوردن و نوشیدن، گرفتن نیرو برای اطاعت و عبادت خدا است. بنابراین، اگر فعلی هیچ سودی برای آخرت نداشته باشد و سود دنیاییاش هم سرانجام منتهی به آخرت نشود، چنین فعلی لغو است؛ و بهنظر دقیقتر، لغو عبارت است از غیرواجب و غیرمستحب. (طباطبایی، 1363،ج 15، ص39)
لازم بهذکر است که لغو مورد اعراض مؤمنان درسورة مؤمنون، به غنا و ملاهی تفسیر مصداقی شده است. (مجلسی، 1404ق، ج 76 ، ص240) یکی از مفسران معاصر در تفسیر این آیه مینویسد: قرآن کریم در کنار فراخوانی به پرهیز از لغو، مصادیق فراوان آن، یعنی قول یا فعل یاوه و بیهوده را نیز برمیشمرد و ثمرات هریک را نیز بیان میدارد. اموری چون شهادت باطل، دروغ، خیانت، ستم، بدعهدی، نقض عهد، پیمانشکنی و...، هر یک نمود غفلت آدمی، و مصداقی برای لغو است که پرهیز از آنها، بهمثابه شستوشو، و لکهگیری و جرمزدایی، پیش از رنگ شدن به زیباترین رنگ هستی و صبغة الهی است.... صفای درون انسان نیز با پرهیز از لغو و بیهودگی تأمین میشود. ازاینرو، میان پرهیز از لغو و ذکر خدا، نوعی تلازم عملی وجود دارد و هریکی میتواند مقدمه یا نتیجة دیگری باشد. (جوادی آملی، 1377، ج15، ص221-222)
جمعبندی دیدگاهها
- لغو نیز به فعل فاقد هدف (بیهوده) یا فاقد هدف عقلانی و حکیمانه اطلاق میشود؛
- لغو در بازداشتن از امور مهم یا یاد خدا، با لهو و لعب اشتراک دارد؛
- همة افعال مباح و حلالی که فرد را در مسیر تعالی و سعادت اخروی کمک نکنند، مصداق لغو شمرده میشوند؛
- برخی از مصادیق قرآنی لغو، همچون شهادت باطل، خیانت، پیمانشکنی و بدعهدی، جزو گناهان مسلم شمرده میشوند؛
- پرهیز از لغو، با ذکر حق تلازم دارد. به بیان دیگر، پرهیز از لغو، نتیجه یا ملازم با ذکر حق است؛
- لغو بما هو لغو، بهعنوان فعل فاقد غرض و عقلایی، مطلقاً حرام نیست؛ چراکه بسیاری از فعالیتهای عادی و معمول مردم، فاقد غرض عقلانی بهمعنای جامع آن (فعل حکیمانه، دارای هدف اصلح و ارجح، مؤثر در شکوفایی استعدادها، تقویتکنندة سیر کمالی، و همسو با سعادت انسان) هستند؛ در عین حال، کسی به حرمت این افعال قایل نشده است.
2-4. قول زور
قرآن کریم در وصف مؤمنان نیکوکار میفرماید: والذین لایشهدون الزور. (فرقان،72) برای
این آیه، دو ترجمه ارائه شده است که طبق ترجمة اول، معنای آیه این است: مؤمنان کسانیاند
که گواهی دروغ نمیدهند؛ اما وطبق ترجمة دوم، معنای آیه این است: مؤمنان، کسانیاند که
در مجالس باطل شرکت نمیکنند. (طباطبایی، 1363، ج15، ص337) بدیهی است که در این بحث، ترجمة دوم آیه مورد نظر است. آیة 30 سورة حج نیز مؤمنان را به پرهیز از قول زور امر کرده است.
کلمة «زور» بهمعنای انحراف از حق است. به همین دلیل، به دروغ و نیز هر سخن
باطل دیگری زور اطلاق شده است. (همان، ج14، ص371) قول زور، ظاهراً صرف قول و کلام
نیست؛ چون در برخی از روایات، افزون بر حضور در مجالس لغو، به غنا نیز تفسیر شده است. (عاملی، 1409ق، ج12، ص266/ مجلسی، 1404ق، ج76، ص240) مگرآنکه وجه غالب و مشخصة غنا نیز کلام و قول باشد، که البته مورد اختلاف است. احتمالاً به اعتبار مصداق (یعنی غنا) است که این واژه در ردیف سایر واژگان عام، مورد استناد قرارگرفته است. صاحب تفسیر نمونه، با توجه به ترجمة دوم آیه مینویسد: «زور» معنای وسیعی دارد که یکی از مصادیق روشن آن، طبق روایات، غناست. سایر مجالس لهو و لعب، شرب خمر، دروغ، غیبت و امثال آن را نیز دربر میگیرد.
اگر هر دو ترجمه توأمان مورد نظر باشند، معنای آیه این میشود: مؤمنان، کسانیاندکه نه در مجلس باطل حضور مییابند و نه به لغو و بیهودگی آلوده میشوند. (مکارم شیرازی و همکاران، 1381، ج15، ص165)
2-5.عبث یا باطل
«عبث» در فارسی بهمعنای بیهودهکاری یا کار بیهوده و بیهدف یا فاقد هدف صحیح است. از اینرو، شخص فاعل مختاری که با اراده کار میکند، و شأنش این است که برای کارش منظور خاصی درنظر گیرد، اگر در کارش چنین رفتار نکند، یعنی هدف صحیحی را منظور نظر قرار ندهد، کارش «عبث» خواهد بود. به بیان شهید مطهری، ما انسانها کارهایمان بر دو قسم است: کارهای عبث و بیهوده که نتیجهای بر آنها مترتب نیست؛ یعنی در رساندن ما به کمالاتی که در استعداد ما هست، و به عبارت دیگر، در رساندن ما به سعادت واقعی هیچ تأثیری ندارند؛ و دیگر کارهای بخردانه و عقلپسند که نتایج خوب و مفیدی بهبار میآورند و ما را به کمال شایشتهمان میرسانند. نوع اول را کارهای لغو و باطل و پوچ، و نوع دوم را کارهای اصیل و حکیمانه مینامیم. پس کار حکیمانة ما انسانها عبارت است از کاری که ما را به کمال شایستهمان برساند. (مطهری، 1387، ج2، ص543)
کار عبث و لغو، در فقدان هدفمندی، اشتراک دارند. انسان در کارهای عقلانی و منطقی خود، هدف و غرضی دارد و در برابر هر «چرا؟» یک «برای» دارد؛ و اگر انسان، کاری که انجام میدهد، در برابر «چرا؟»، «برای» نداشته باشد، آن کار لغو و عبث و بیهوده و پوچ تلقی میشود. (همو، 1380، ج1، ص46)
آیا میتوان کاری یافت که به هیچ معنا هدفمند نباشد؟ آیا عبث واقعی، یعنی کار فاقد هدف، امکان صدور از انسان دارد؟ شهید مطهری در پاسخ مینویسد: حکما اثبات کردهاند که عبث واقعی- یعنی اینکه کار انسان عاری از هرگونه غرض و غایتی باشد - هیچگاه از انسان صادر نمیشود و محال است که صادر بشود. همة عبثها نسبیاند. مثلاً فعلی که از یک شوق خیالی و یک ادراک خیالی برانگیخته میشود و غایتی متناسب با همان شوق و همان ادراک دارد، نظر به اینکه فاقد غایت عقلانی است، «عبث» خوانده میشود؛ یعنی نسبت به مبدائی که از آن پدید آمده است عبث نیست؛ اما نسبت به مبدائی که از آن پدید نیامده است و شایسته بود از آن پدید آید، عبث است. نقطه مقابل عبث، «حکمت» است. فعل حکیمانه فعلی است که حتی بهطور نسبی نیز فاقد غایت و غرض نباشد؛ و به عبارت دیگر، غرض معقول داشته باشد و افزون بر آن، توأم با انتخاب اصلح و ارجح بوده باشد.
پس حکیمانه بودن فعل انسان، بستگی دارد به غایت داشتن و غرض داشتن آن؛ آن هم غایت و غرض عقلپسند که با تشخیص اصلح و ارجح توأم باشد. بنابراین انسان حکیم انسانی است که اولاً در کار خود، غایت و غرضی دارد؛ ثانیاً در میان هدفها و غرضها، اصلح و ارجح را انتخاب میکند؛ ثالثاً برای وصول به غرض اصلح و ارجح، بهترین وسیله و نزدیکترین راه را برمیگزیند. (همان)
جمعبندی دیدگاهها
- عبث، کار فاقد هدف یا فاقد هدف صحیح عقلانی یا فاقد نتیجة خوب و مفید است؛
- عبث، کاری است که ما را به کمال شایستهمان یا سعادت واقعی نمیرساند؛
- عبث بودن یا نبودن، امری نسبی است و هیچ فعلی بهطور مطلق، عبث، یعنی بیهدف نیست. ازاینرو، بازی کودکانه نسبت بهقوة خیال، هدفمند و ارضا کننده، و نسبت بهعقل، عبث و بیهوده است. بر این اساس، اگر هدف بایستة مومن «قرب الی الله» باشد، هر فعلی که در این مسیر اخلال یا مانعیت ایجاد کند، عبث خواهد بود؛
- فعل حکیمانه در برابر فعل عبث، سه ویژگی دارد: دارا بودن غرض و هدف معقول؛ انتخاب اصلح و ارجح (یعنی در میان اهداف و اغراض محتمل، هدف و غرض اصلح و ارجح داشته باشد)؛ و انتخاب بهترین شیوه و طریق برای وصول به هدف و غرض ارجح.
3. نکات مستفاد از تحلیل کلیدواژهها
- وجه مشترک همة عناوین یادشده، فقدان هدفمندی عقلانی و حکیمانه است.
- فعل حکیمانه، یعنی دارای هدفمندی متناسب عقلانی، اصلح و ارجح بودن هدف منتخب در مقایسه با اهداف دیگر، عینیت و تحقق در قالب بهترین شیوه و طریق ممکن (توجیهپذیری عقلانی)، مؤثر در رشد و کمال انسانی، مؤثر در نیل انسان به سعادت واقعی و مدلل بودن یا داشتن پاسخ برایچرایی انجام.
- وجه مشترک دیگر معنای مستفاد از این مفاهیم، بازداشتن از امر مهم، بازداشتن از یاد خدا، انصراف از حق، سوق دادن به گناه و فساد، سست کردن اراده و جزم، و برخی دیگر از کارکردهای منفی است.
- هدفمندی و بیهدفی فعل، امری نسبی است. یک فعل به اعتبار یکی از قوای نفسانی، همچون خیال، هدفمند، و نسبتبه قوة دیگر، یعنی عقل، فاقد هدف، بیهوده یا فاقد هدف معقول و حکیمانه خواهد بود. لازم بهذکر است که غایتمندی فعل، گاه نسبتبه قوة فاعلة آن و گاه نسبتبه انسان و غایات مطلوب او سنجیده میشود. ازاینرو، یک فعل لهوی برخاسته از قوة خیال، بهرغم داشتن غایت و نتیجه متناسب با این قوه، ممکن است بهدلیل بازدارندگی از غایات متعالی انسان، فعلی عبث و فاقد نتیجه و هدف عقلانی و حکیمانه باشد.
سرگرمی و تفریح با همة مصادیق متعدد و متکثر آن، در صورت داشتن هدف و کارکرد عقلانی (= مفید برای جسم و روح، مؤثر در شکوفایی استعدادها، دارای تأثیر مثبت در زندگی دنیوی، همسو با سعادت اخروی یا دستکم عدم تعارض با آن، و مطلوبیت ابزاری برای نیل به غایات مقصود یا توجیهپذیری بر اساس عقلانیت ابزاری و منطق وسیله و هدفی) از شمول مصداقی عناوین چندگانة یادشده خارج خواهد شد.
- هدف در هر جامعه، گروه، قلمرو فرهنگی و حوزة معنایی، بر اساس نظام ارزشی و ایدئولوژی غالب و پذیرفتهشده انتخاب میشود. به بیان دیگر، انتخاب هدف عموماً و هدف، اصلح و ارجح خصوصاً بر اساس معیارهای فرهنگی (جهانبینی و نظام ارزشی) مورد قبول جمع صورت میگیرد. وسیله و ابزار نیل به هدف نیز بر اساس عقل، تجربه و عرف انتخاب میشود. بدیهی است که مبنای انتخاب هدف و ارزیابی نسبت میان هدف و وسیله در اسلام، نظام اعتقادی، ارزشی و هنجاری آن خواهد بود. درجامعة اسلامی نیز قاعدتاً همة نیازها، از جمله نیازهای تفریحی و تفننی، در چهارچوب معیارهای برگرفته از شریعت یا مورد تأیید آن، ارضا و تأمین خواهد شد.
- سرگرمی و تفریح بهعنوان یک فعل ارادی و اختیاری، بهطور مطلق خالی از هدف نیست. داشتن هدف خیالی نیز هرچند در مقایسه با هدف عقلانی مرجوح است، اما بهتنهایی نمیتواند ملاک ممنوعیت فعل باشد. ارضای قوة خیال، اگر ملازم یا منجر به تضییع عمر، غفلت از وظایف مهم، انصراف توجه از یاد خدا و وظایف بندگی، افزایش استعداد برای سوقیابی به فساد و انحراف، اخلال در روند عادی زندگی، ایجاد مانع در مسیر نیل به کمال و سعادت و... نشود، قطعاً حرام نخواهد بود. لازم بهذکر است که «بازداشتن از یاد خدا» یا «انصراف توجه از یاد خدا» بهدلیل اشتغال به افعال عادی، در صورتی که جنبة موقت و حال (در مقابل ملکه) داشته باشد، حرام نخواهد بود.
- کلیدیترین واژه از واژگان پنجگانة یادشده که- غالب فقها برای اثبات حرمت برخی از مصادیق سرگرمی همچون غنا بدان تمسک جستهاند- واژة «لهو» است. بارزترین ویژگی لهو بر اساس آرای اهل لغت و مفسران، بازداشتن از امر مهم یا یاد خدا (جنبة سلبی)، یا افزون برآن، سوقیابی به گناه و معصیت (جنبة ایجابی) است. برخی نیز عوارض و لواحق غیرمجاز که غالباً فعل لهوی را همراهی میکنند، مشخصة بارز لهو یا مصادیق محرّم آن ذکر کردهاند.
- بازداشتن از امرمهم، یک ویژگی نسبی است که به اعتبارات مختلف، تغییر مییابد. برای مثال، برای گروههایی همچون کودکان، شاغلان بزرگسال در ایام تعطیل یا ایام خستگی و ملالت، بازنشستگان، بیکاران، بیماران و... شاید هیچ مهمی جز سرگرمی و تفریح برای پرکردن اوقات فراغت، رهایی از وضع موجود، استراحت و آرامش و رفع ملالت و خستگی وجود نداشته باشد. لازم بهذکر است که معیار «مهم و غیرمهم» بودن یک امر، گاه موقعیت، شرایط و احوالات شخصی کنشگر است. در این صورت، نسبی بودن آن اجتنابناپذیر خواهد بود. و گاه معیار و مرجع آن، نظام ارزشی حاکم یا مقبول، و غایات متعالی انسان است. در این صورت، امر مهم و غیرمهم، معیار مطلق خواهد یافت. اموری برای همه مهم است یا باید مهم شمرده شود؛ هرچند در عمل تنها برخی بدان التفات و توجه کنند.
- چنین بهنظر میرسد که ویژگی بازداشتن از امر مهم مندرج در معنای لهو، که محمل ترتب حکم حرمت بر آن قرار گرفته است، مطلق مهم نیست؛ بلکه بازداشتن از یاد خدا، تقرب الی الله، بندگی و امتثال فرامین حق، و بهطور کلی، محروم ساختن فرد از نیل به درجات کمال و سعادت است. بیشک، چنین ثمرهای محصول و معلول آلودگی فعل به گناه و تعدی از حدود الهی است. طبق روایتی، همة سرگرمیها و لهویاتی که همچون غنا، تار زدن و اصرار بر گناهان صغیره، انسان را از یاد خدا باز دارد، ممنوع شمرده شدهاند. (عاملی، 1409ق، ج15، ص331)
- عنوان ثانوی مترتبی که سرگرمی و تفریح را با همة مصادیق متعدد آن، از حالت اباحة اولی خارج میسازد و متعلق حکم حرمت قرار میدهد، «بازدارندگی از یاد خدا و تقرب الی الله» است. بهطور کلی، در منطق اسلام، هر فعلی که مستقیم و غیرمستقیم به چنین نتیجهای بینجامد، ممنوع و محرّم خواهد بود. متقابلاً، اگر سرگرمی و تفریح، وسیلهای برای حصول آمادگی بیشتر در مسیر تعالی و تقرب شمرده شود و مستقیم و غیرمستقیم، در ایصال فرد به این غایت مقصود مؤثر باشد، محکوم به حکم استحباب یا احیاناً وجوب خواهد شد. بدیهی است که سرگرمی در این صورت، عنوان ثانوی «زمینهساز، تسهیل کننده یا تقویتکنندة فرد در مسیر نیل به کمال» را خواهد یافت.
- بالاتر اینکه، با فرض ترتب عنوان «لهو» بر مطلق فعالیتها و اشتغالات مفرح و سرگرمکننده نیز تنها برخی از مصادیق آن بهدلیل تولید آثار و کارکردهای منفی و مخرب، حرام خواهند بود و مصادیق دیگر، باز به اعتبار ترتب آثار خاص و ملاحظات ثانوی، مکروه یا مستحب خواهند بود.
- بر طبق روایات و مبانی فقهی، ترتب عنوان «لهو»، بهخودیخود، موجب حرمت فعل شود؛ چراکه اگر چنین بود، موارد استثناشده توجیه ناپذیر مینمود. روشن است که در قاموس شریعت، حرام بما هو حرام، استثناناپذیر است. چنانکه پیشتر بیان شد، پیامبر اکرم 9 در روایتی میفرماید: هر لهوی که مؤمن انجام میدهد، باطل [بیفایده یا بدون ثواب] است، مگر در سه مورد: تربیت اسب، تیراندازی و اختلاط با همسر، که حقاند. (همان، ج11، ص493) امام باقر7 نیز طبق روایتی فرمود: لهو مؤمن در سه چیز است: کامجویی از همسر، شوخی با دوستان و اقامة نماز شب. (مجلسی، 1404ق، ج100، ص220 ) اطلاق لهو بر نماز شب، احتمالاً بهدلیل شادیآفرینی و بهجتزایی آن است. بر این اساس، آنچه حکم فقهی و اخلاقی لهو را تعیین میکند، نه نفس آن، که نتیجه و «ما یلهی عنه» است.
- در برخی دیدگاهها، ویژگی غفلتزایی سرگرمی، مانع حلیت آن در شریعت شمرده شده است. تردیدی نیست که غفلت بهمعنای کاهش توجه از یاد خداوند بههنگام اشتغال به افعال عادی غیرعبادی، اختصاصی به سرگرمی و تفریح ندارد. ازاینرو، ظاهر ادله، غفلت بهمعنای فراموشی کامل از یاد خدا را که در نتیجة انغمار و زیادهروی در لهویات حاصل میشود، ممنوع شمردهاند. تردیدی نیست که تغافل بهمعنای غفلت موقت و آگاهانه در نتیجة اشتغال به افعال غیرعبادی نیز دستکم برای مؤمنان عادی مذموم شمرده نشده است؛ اگرچه ممکن است مانع نیل به مراتب عالی کمال باشد.
- لازم بهذکر است که «بازداشتن از یاد خدا» بهعنوان نتیجة بارز لهو محرّم، امری تدریجیالوقوع است، نه آنیالحصول. بیشک، اشتغال فرد به برخی از فعالیتهای لهوی، تدریجاً آمادگی روحی او برای ایفای وظایف بندگی و امتثال فرامین حق (انجام واجبات و ترک محرمات) را از وی سلب، و متقابلاً جرئت و جسارت در ارتکاب گناه و معصیت و سر باز زدن از اقتضائات فرهنگ دینی را در وی تشدید و تقویت میکند.
- تقریباً مورد وفاق است که داشتن هدف عقلانی و ترتب نتایج مفید و مثبت، اگر فعل را از موضوع و عنوان لهو و لعب خارج نسازد، قطعاً از حکم خاص آن، یعنی حرمت، خارج میسازد.
- برخی فقها نیز کمیّت اشتغال به فعل سرگرمی، یعنی انغمار و زیادهروی را ملاک اندارج فعل تحت عنوان لهو مَنهیّ تلقی کردهاند. ازاینرو، فعالیتهای تفریحی سرگرمکننده، در صورتی که افزون بر رعایت شرایط خاص، با اعتدال و میانهروی و پرهیز از افراط همراه باشند، مباح خواهند بود. تردیدی نیست که همین افراط، خود یکی از عوامل بازداشتن فرد از امور مهم است.
- طبق معیارهای فقهی، تبدّل موضوع تحت تأثیر زمان و مکان، به تغییر عنوان و حکم مربوط خواهد انجامید. برای مثال، بازی شطرنج که به اعتبار داشتن عنوان قمار حرام شمرده شده است، هنگامی که عنوان بازی فکری و سرگرمی بهخود بگیرد، مجاز خواهد شد.
- نکتة پایانی اینکه سرگرمی و تفریح، اگر پاسخی به یک نیاز اصیل باشد، قاعدتاً ارزشمند خواهد بود؛ چون ارزش، مفهومی است اضافی که از تعلق نیازها، امیال و خواستههای انسان به فعل یا شیء مورد رغبت یا هر موجود دیگری که دارای میل و رغبت باشد، انتزاع میگردد. (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1364، ص152) ازاینرو، ارزش مبیّن مطلوبیت است؛ و اگر امری در جهت رفع و تأمین نیازهای اصیل انسان- اعم از نیازهای جسمانی و روحانی و مادی و معنوی مؤثر افتد، ارزشمند خواهد بود.
نتیجهگیری
تردیدی نیست که طبق قواعد اصولی، اصل اولی در همة اشتغالات سرگرمکننده و تفریحی، اعم از گونههای مختلف ورزش، بازی، طنز، فکاهی، شوخی، مسابقات، مشاهدة برنامههای سرگرمکننده، مطالعه مطالب مفرح و...، «اباحه» است. به بیان دیگر، عنوان تفریح و سرگرمی، فینفسه و بالذات و عاری از هر قید و صفت دیگر، موضوع و متعلق هیچیک از احکام ترجیحی چهارگانة تکلیفی [= وجوب، استحباب، حرمت و کراهت] نیست؛ یعنی از جمله موضوعاتی نیست که حکم شرعی به طبیعت عریان آن، قطع نظر از هر عارضه و ویژگی، تعلق گرفته باشد. ازاینرو، ترتب هر حکم بر عنوان سرگرمی با مصادیق متکثری که عرفاً در ذیل آنها جای میگیرند، تابع عوارض، ویژگیها، مقارنات، ملزومات، اغراض، احوال، نتایج و آثار و تحقق عناوین ثانوی است، که بالطبع احکام متناسب را اقتضا میکند. بر این اساس، سرگرمی و تفریح بهعنوان فعل، در صورتی که مقترن و مقارن با مفسدة شرعی یا عقلی، همچون ارتکاب معصیت، نقض حریمهای اخلاقی، اضرار به نفس، بازماندن از وظایف واجب، تعدی به حریم و حقوق دیگران، تضییع عمر، تحمیل هزینههای مسرفانه و امثال آن باشد، لهو و حرام، خواهد بود؛ و در صورت عاری بودن از مفسده، یا بالاتر از آن، تأمین منافع و مصالح شرعی و عقلی و تولید آثار و نتایج قابل توجه، همچون درمان بیماری، تجدید قوا، تمدد اعصاب، کسب نشاط روحی، انصراف توجه از اشتغالات فرساینده، تقویت قوای جسمی، پرکردن اوقات فراغت، حصول آمادگی برای انجام امور مهم و امثال آن، مستحب، و بلکه در مواردی واجب خواهد بود. ازاینرو، سرگرمی و تفریح به اعتبارات مختلف، مشمول احکام پنجگانة تکلیفی است. در صورت شک در حکم نیز به اصل عملی، یعنی «برائت» تمسک میشود.
همچنین تردید نیست که برخی از سرگرمیهای رایج، اعم از رسانهای و غیررسانهای موجود و متعارف، مصادیق بارز لهو و لعب محرّم [با معیار فقه اسلامی] هستند و هیچ محملی برای توجیه آنها وجود ندارد؛ اما غالب و بیشتر مصادیق آن، اگر لهو و لعب هم باشند، قطعاً مذموم و مَنهیّ نیستند. ازاینرو، اگر بازداشتن از انجام امور مهم، فقدان غرض عقلائی، بیاهمیت بودن نتایج، و اموری از این دست را شاخص لهو و لعب بودن یک عمل بینگاریم، ترتب این عنوان، به اعتبارات و حیثیات مختلفی نسبیت خواهد یافت. بازداشتن از یاد حق- که برخی بهعنوان معرف لهو و لعب بدان اشاره کردهاند- نیز تنها در مورد سرگرمیهای غفلتزا، انحرافی و گناهآلود صدق تام دارد. بر این اساس، حکم فقهی و اخلاقی لهو و لعب و مفاهیم مشابه، بیش از تحلیل مفهومی و مصداقی، تابع نوع و درجة «ما یلهی عنه»، و نتیجة مترتب بر آنهاست.