رویکردهای سه‌گانة بزرگان تاریخ اهل‌سنت به غدیر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

نویسنده

چکیده

غدیر خم، بر اساس مستندات تاریخی، بی‌شک یکی از مهم‌ترین و مسلم‌ترین حوادث تاریخ صدر اسلام و دوران رسالت پیامبر اکرم9، و روز اکمال دین و اتمام نعمت است. طی سالیان متمادی، اندیشمندان جهان اسلام به ذکر، بررسی و واکاوی زوایا و ابعاد متعدد این واقعة عظیم پرداخته‌اند. بزرگان شیعه، بر قطعیت وقوع و دلالت آن بر امامت و خلافت بلافصل علی7 تاکید کرده‌اند؛ اما نویسندگان اهل‌سنت مواضع متفاوتی گرفته‌اند. آنچه در این مقاله بدان پرداخته شده، بیان دیدگاه‌ها و موضع‌گیری‌های مورخان برجستة اهل‌سنت در قبال این رویداد قطعی و سرنوشت‌ساز تاریخی، و بررسی و نقد آن است. با مراجعه به منابع معتبر تاریخی عامه، به رویکردهای متفاوت آنها در قبال موضوع غدیر خم برمی‌خوریم: برخی واقعة غدیر را پذیرفته، اما با عقیدة شیعه در دلالت آن بر خلافت و امامت حضرت علی7 مخالف‌اند؛ عده‌ای فقط به ذکر حدیث غدیر یا احتجاج و مناشدة مولا علی7 با تنی چند از صحابه که در غدیر حضور داشتند، بسنده کرده و دربارة چگونگی و کیفیت وقوع آن، مطلبی نگفته‌اند؛ گروه دیگر، یا کاملا سکوت اختیار کرده و از غدیر سخنی به‌میان نیاورده‌اند، یا حتی صراحتا آن را انکار کرده‌اند.

کلیدواژه‌ها


به نام بلند خدای علی

ای دل، حکایت از شرفِ بوتراب کن       

 

در مطلعِ سخن، سخن از افتاب کن

پیرآیة جمالِ عروسِ ثنای او            

 

از جوهرِ معانی ام الکتاب کن

ای جان، زبانِ ناطقة خوش سرای را

 

وقفِ ثنای آن شهِ عالی جناب کن

ای آفتابِ برجِ ولایت، چو آفتاب               

 

از پیشِ اهلِ مظلمه، رفعِ حجاب کن

همچون حصارِ خیبر از امدادِ لطفِ حق

 

بازا وبرجِ قلعة بدعت، خراب کن

ای میرحاج، بعد ثنایش به حق بگو             

 

یا رب، دعای خسته­دلان، مستجاب کن[1]

 

مقدمه

بی­شک علی­بن­ابی­طالب7 پس از پیغمبر اکرم9 والامقام­ترین انسانی است که پا به عرصة وجود گذاشته، که به‌فرمودة نبی مکرم9، جز خداوند متعال و وجود مبارک حضرتش، کسی او را به­حقیقت نشناخته است.[2] یقینا بهترین اوصاف امام را در کلام خداوند متعال و فرستادة برحقش می‌توان یافت؛ کتابی که لا یَاتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه (فصلت،42) و سخن رسولی که با عنایت به آیة شریفة وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی ٭ انْ هُوَ الا وَحْىٌ یُوحَی (نجم،3 و4) کلامش کلام خداوند متعال و فرموده­هایش خالی از رای شخصی و حب و بغض نفسانی است.

                اکابر عامه به فضایل و مناقب اهل­بیت:، و به­ویژه حضرت علی7 اذعان داشته و کتاب‌های مستقلی دربارة فضایل ایشان نگاشته­اند. از جملة این کتاب­هاست: مودة القُربی، تألیف میرسیدعلی همدانی شافعی؛ینابیع المودة لِذَوی القُربی، تألیف شیخ­سلیمان قُندوزی حنفی؛ رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی، تألیف سیدابوبکربن­شهاب­الدین علوی؛ الاتحاف بحب الاشراف، تألیف شیخ­عبدالله­بن­محمد­بن­عامر شَبراوی؛ احیاء المیت فی الاحادیث الواردة بفضائل ال البیت، تألیف جلال­الدین سُیوطی؛فرائد السمطَین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطَین والائمة من ذریتهم، تألیف شیخ­الاسلام ابو المؤید ابراهیم حَموئی جُوینی شافعی؛ذخائر العُقبی فی مناقب ذَوی القُربی، تألیف احمدبن­عبدالله طبری شافعی؛ الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة، تألیف نورالدین ابن‌صباغ مالکی؛تذکرة خواص الامة فی معرفة الائمة، تألیف سبط­بن­الجوزی حنفی؛مطالب السؤول فی مناقب ال الرسول، تألیف محمدبن­طلحه شافعی؛مناقب امیرالمؤمنین، معروف به مناقب خوارزمی، تألیف ابوالمؤید موفق بن احمد حنفی مکی خوارزمی؛خصائص امیرالمؤمنین علی­‌بن­ابی­طالب، تألیف حافظ ابوعبدالرحمان احمدبن­شعیب نسائی شافعی؛ و ده­ها کتاب دیگر. افزون بر کتاب­های یاد شده، فضایل اهل­بیت و مولای متقیان علی7 به­صورت پراکنده، در بیشتر منابع معتبر حدیثی، تاریخی، تفسیری، کلامی، فقهی و ادبی اهل­سنت ذکر شده است.

از آنجا که هدف اصلی نگارش این مقاله، طرح و بررسی دیدگاه­های مورخان عامه در قبال موضوع غدیر خم است، از بیان فضایل مولا7 سخن کوتاه می­کنیم و بدان می­پردازیم؛ اما در ابتدای سخن باید بگوییم: «اگر دانشمندان همة فِرق با پذیرفتن اصل اساسی وحدت، دربارة مسائل اصلی یا فرعی، اعتقادی یا فقهی به بحث علمی بپردازند، نه­تنها دل­ها از یکدیگر گریزان نمی­شود، بلکه به همدیگر نزدیک خواهد شد؛ و این یکی از راههای صحیح تقریب بین مذاهب اسلامی است». (مدنی، 1377، ص121) همچنین دربارة موضوع غدیر باید بدانیم که «اگر شیعه اصرار بر ترویج فرهنگ غدیر دارد، تنها برای حمایت از یک فرد یا افرادی خاص نیست. شاید بعضی خیال کنند شیعه به­علت تعصب بیجا، از یک فرد یا افرادی حمایت می‌کند و دل­باختة آنان است. جدای از دل­باختگی و علاقه‌مندی، به­اعتقاد محققان و دانشمندان شیعه، اسلامِ بدون غدیر، ابتر و ناقص است». (حسینی مقدم، 1387، ص144) از نظر شیعه، مسئلة بسیار خطیر امامت و پیشوایی امت پس از رحلت پیامبر9، به حال خود رها نشده است؛ بلکه رسول رحمت9 از آغازین روزهای دعوت تا آخرین لحظات عمر بابرکتش، این مسئلة سرنوشت­ساز و حساس را بیان، و علی7 را به­عنوان امام و خلیفة مسلمین معرفی نمود؛ که جریان غدیر، از جملة آن نصوصی است که بر این امر دلالت دارد.

روایات شیعه، چگونگی وقوع غدیر خم و نصب امیرمؤمنان علی7 را به خلافت از جانب خداوند متعال و پیغمبر اکرم9، این­گونه روایت می­کنند: در اواخر عمر پیامبر خاتم9، روز پنج‌شنبه هجدهم ذی­حجة سال دهم هجری (سال حجة الوداع) در راه بازگشت پیامبر و مسلمانان از مکه به مدینه، در سرزمین رابغ[3] در محلی که غدیر خم نام داشت، جبرئیل امین نازل شد و آیه
شریفه یا ایهَا الرسولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیکَ مِن ربکَ وَ ان لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلغْتَ رِسَالتَهُ وَ الله ُ یعْصِمُکَ مِنَ الناسِ ان اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (مائده،67) را پیغمبر اکرم9 نازل کرد. آن حضرت نیز در حضور جمع کثیری از صحابه، با بیان خطابه­ای طولانی[4] به بیان معارف بسیار مهمی پرداختند و با کلام آشنای انی تارکٌ فِیکُم الثقَلَیْن کِتابَ اللهِ و عِترَتِی... و مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ...، بار دیگر امامت و جانشینی سید متقیان علی7 را یادآورشدند. چون خطبة نبوی پایان یافت، برای بار دوم جبرئیل نازل شد و با تلاوت آیة الْیَوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَرَضیتُ لَکُمُ الْاسْلامَ دینا (مائده،3) اکمال دین و اتمام نعمت را از سوی پروردگار سبحان اعلام کرد. پس از آن، به­دستور پیامبر9 صحابه، از جمله خلیفة اول و دوم مقام ولایت علی7 را به آن حضرت تبریک و تهنیت گفتند.[5] (برای اگاهی بیشتر از رویداد و حدیث غدیر، ر. ک: مشایخ فریدنی، «حدیث غدیر»، دایرةالمعارف تشیع، ج6، ص180-183؛ و «غدیر از دیدگاه اهل­سنت»، ص44-50؛ و «غدیر از منظر عالمان اهل‌سنت»، ص145-148)

آنچه ذکر شد، خلاصة جریان غدیراز دیدگاه شیعه است؛ و همه واقفیم که غدیر خم نخستین موضعی نبود که رسول اکرم9 مولای متقیان علی7 را به­عنوان جانشین خود به مردم معرفی کرد. حضرت بارها در مناسبت­های مختلف و با شیوه­های گوناگون، این امر خطیر را به امت خود گوشزد کرده بود. احادیث ثقلین، منزلت، رایت، طیر، سفینه، رد الشمس، سد ابواب، و دیگر احادیث روایت­شده از زبان پیغمبر اعظم9، به جایگاه ممتاز مولای متقیان7 اشاره دارند و دال بر حقیقت یاد شده­اند.

بحث، تحقیق و تألیف دربارة غدیر خم، اهمیت و جایگاه آن، از قرن دوم (آغاز حرکت تألیف) تا عصر حاضر، از سوی نویسندگان امامی، اسماعیلی، زیدی، سنی و مسیحی، با تألیف کتاب­های گران­سنگی به زبان عربی، فارسی، اردو و ترکی، به­نحو احسن صورت گرفته است. عناوین این تألیفات، طبق گزارش کتاب تحقیقی الغدیر فی التراث الاسلامی،[6] تألیف علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی، بالغ بر 162 عنوان کتاب است که هر کدام از آنها از یک جلد تا 29 مجلد می­باشد.[7] هرچند متأسفانه از این تعداد، 35 عنوان ازمیان رفته و 24 عنوان به­صورت نسخه­های خطی باقی مانده و بر روی آنها غبار غفلت نشسته است، اما 104 عنوان دیگر به زینت چاپ آراسته شده و در اختیار همگان قرار گرفته است.

برخی از این آثار جامع و بی‌بدیل که به قلم علمای شیعه نگاشته شده­اند، عبارت­از: الغدیر فی الکتاب والسنة و الادب، تألیف علامه امینی(ره) در بیست جلد؛[8] عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار، تألیف علامه سیدمیرحامد حسین موسوی هندی نیشابوری، در سی جلد، که نسبت­ به کتاب الغدیر، دارای تفصیل بیشتری در زمینة بحث­های رجالی و تاریخی مربوط به سند حدیث غدیر است (جلد1، حدیث الغدیر؛ جلد3، حدیث الولآیه)؛ و کتاب نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار تألیف علامه سیدعلی­حسینى میلانى در شانزده جلد (جلد6، 7، 8 و 9، حدیث الغدیر؛ جلد15 و 16، حدیث الولآیه) و... .

دربارة غدیر، علمای مشهور اهل­سنت نیز کتاب­ها و رساله‌های مستقلی تألیف کرده­اند؛ از جمله: حدیث الولایة از ابوالعباس احمدبن­محمد­بن­سعید همدانی، معروف به ابن­عُقْده کوفی (قرن چهارم)، که در آن 105 سند حدیث غدیر را جمع‌آوری کرده است؛ کتاب الولایة فی طُرق حدیث الغدیر، از مورخ و مفسر مشهور، ابن­جریر طبری (ف310ق)، که از 75 سندِ روایت غدیر نام برده است؛ مَن روى حدیث غدیر خم از حافظ ابوبکر جِعابى (ف355ق)؛ رسالة فی اسناد حدیث غدیر یا جزء فی طرق حدیث الغدیر، از حافظ دارقُطْنى (ف385ق)؛ کتابی در حدیث غدیر، از ابوجعفر شَیبانی (قرن چهارم)؛ الدرایة فی حدیث الولایة، در هفده جلد، از ابوسعید مسعودبن­ناصر سجستانى (ف477ق)، که 120 سند از روایت غدیر را جمع‌آوری کرده است؛ رسالة طُرُق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فهذا عَلی مَولاه از شمس­الدین محمد ذهبی (ف747ق)؛ کتابی در حدیث غدیر،
از زین­العابدین عبدالرحیم شافعی(قرن نهم) و... (برای آگاهی بیشتر، ر.ک: الغدیر علامه امینی، ج1، ص152-157)

علامه امینى، به 24 مورخ، 27 محدث، 14 مفسر،7 متکلم و تعدادى از علماى لغت عربی - که در آثار خود، واقعة غدیر خم را ثبت کرده‌اند - اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر، کلام و لغت عرب دانسته است. (امینی، 1977م، ج1، ص6-8). وی در جلد نخست کتاب شریف خود، به اسامی 110 نفر از صحابه (همان، ج1، ص14-61) و 84 نفر از تابعین (همان، ج1، ص62-72) و 360 تن از دانشمندان و بزرگان اهل­سنت از آغاز قرن دوم تا پایان قرن چهاردهم (همان، ص73-151) که حدیث غدیر را نقل کرده‌اند، اشاره می‌کند. بنابر یادداشت­هاى علامه، در مستدرکات الغدیر و در چاپ نهایى آن، بر تعداد علما و بزرگان اهل­سنت افزوده شده و به حدود هفتصد نفر رسیده است، که این عدد راویان غدیر، آن ­هم تنها در میان عالمان اهل­سنت، قابل اعتنا و چشمگیر، و حاکى از وقوع حتمی غدیر خم و عظمت بی­کران آن حادثة تاریخى است.

بنابراین، ملاحظه می‌شود که حادثة تاریخ­ساز غدیر، فقط از جانب اندیشمندان شیعه مطرح نشده، بلکه هر یک از عالمان اهل­سنت، با هر تخصصی، به آن عنایت داشته­اند. در واقع، باید گفت: «این موضوع [غدیر خم] در نظر علماى عامه نیز ثابت و محقق، و از متواترات[9] و مسلمات است». (همان، ص14).[10]

با عنایت به اینکه موضوع غدیر را عمدتا محدثان و مورخان نقل کرده‌اند و با توجه به عنوان تحقیق، که صرفا بررسی منابع تاریخی اهل­سنت است، از ذکر منابع بی­شمار با موضوعات مختلف که به موضوع غدیر پرداخته‌اند، خودداری شده و فقط نگاه سه­گانة منابع معتبر تاریخی اهل­سنت در قبال آن حادثة جاودانه، و تفاوت آن با دیدگاه شیعه، مد نظر قرار گرفته است.

پیش از طرح بحث، لازم است یادآور شویم که برخی از نویسندگان اهل­سنت، جریان غدیر را یا به­صورت خبر واحد آورده و سند آن را از حالت تواتر خارج نموده­اند و با این کار، از اعتبار خطبة غدیر کاسته و دلالت آن را مخدوش ساخته‌اند، یا با حذف قراین خطبه[11] که دربردارندة آیة النبِی اوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ (احزاب،6) و کلام نبوی الَسْتُ اوْلَى بِالمُؤمِنِینَ مِنْا نْفُسِهِم؟[12] و حدیث ثقلین[13] و دیگر قرینه­ها بوده­اند، و با اکتفا به ذکر حدیث مَن کُنتُ مَولاهُ فهَذا عَلی مَولاهُ، تا حدود زیادی موجب ابهام این سند قطعیِ دال بر ولایت علی7 شده‌اند. در نهایت هم علمای اهل­سنت، از واژة «مولا» فقط معنای «دوست و محب» یا «یاور و ناصر» را برداشت کرده‌اند.[14]

در این مجال، دیدگاه­های متفاوت مشاهیر اهل­سنت در فن تاریخ­نگاری را نسبت­به واقعة غدیر خم مطرح می‌کنیم و درصدد بررسی و نقد آن برمی­آییم؛ و در پایان به تحلیل کلی دیدگاه­های آنان خواهیم پرداخت. منابع تاریخی استفاده­شده در این تحقیق، بر اساس تاریخ وفات مؤلف و قدمت تاریخی کتاب، ذکر و بررسی شده‌اند.[15]

الف) پذیرش غدیر با برداشتی متفاوت از شیعه

برخی از مشاهیر فن تاریخ اهل­سنت، در برخورد با رویداد عظیم غدیر خم، با طرق و اسناد مختلف به بیان آن پرداخته و ابعاد حدیث غدیر را بررسی کرده‌اند؛ با این تفاوت که از دیدگاه آنان، واقعة غدیر خم و علت بیان حدیث غدیر از زبان وجود نازنین پیامبر اکرم9 و مواردی از این دست، بر خلافت و امامت بلافصل مولا علی7 دلالت نمی‌کند. این گروه از مورخان اهل‌سنت، به حدیث غدیر به­عنوان موضوعی برای تثبیت محبت و نصرت صحابه نسبت­به امیرمؤمنان علی7 نگریسته‌اند.[16]

- بِلاذُری(ف279ق) در انساب‌الاشراف، از برخی صحابه (بَراء­بن­عازِب و ابوهُرَیره و زید‌ بن ارقَم و ابن­‌عباس و بُریدةبن­الحُصَیب و ابوسعید خُدْری) جزئیات داستان غدیر را نقل کرده است و به حدیث ولایت (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا علی مَوْلاهُ) (بلاذری، 1996م، ج2، ص108-112 و ج5، ص80) و نفرین حضرت در حق برخی از صحابه که از شهادت دادن نسبت­به واقعة غدیرامتناع ورزیدند، اشاره نموده است. (همان، ج2، ص156و157)

- خطیب بغدادى (ف463ق) در تاریخ بغداد، از قول برخی صحابة پیامبر9 حدیث غدیر را آورده است. (خطیب بغدادی، 2002م، ج8، ص372 و ج14، ص303) او در شرح حال حَبشُون‌بن­موسی، با سند صحیح و راویان ثقات از نظر دانشمندان اهل­سنت، از قول ابوهریره به حادثة غدیر خم و تبریک خلیفة دوم به حضرت7 و نزول آیة اکمال (مائده:3) بعد از این قضایا، اشاره می‌کند و می‌نویسد: «از عبدالله­بن­علی­بن­محمد­بن­بِشْران از علی­بن­عُمر الحافظ، از ابونصر حَبشُون‌بن‌موسى­بن ایوب الخَلال، از علی­بن­سعید رَمْلی، از ضَمرَة­بن­رَبیعه قُرَشی، از ابن‌شَوذَب، از مَطَر الوَراق، از شَهربن­حَوشَب، از ابوهُرَیره نقل شده است که گفت: کسی که روز هجدهم ذی­حجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه برای او نوشته می‌شود. این روز، روز غدیر خم است؛ روزی که رسول خدا9 دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم؟ پاسخ دادند: آری، ‌ای رسول خدا! فرمود: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست». سپس عمر گفت: تبریک می­گویم ای فرزند ابوطالب! مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آن­گاه این آیه نازل شد: الْیوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ. (همان، ج9، ص221) خطیب، در ادامه به بیان تفصیلى سند این روایت مى‌پردازد.

نکته مهم قابل استنباط از روایت خطیب بغدادی آن است که نزول آیة شریفه اکمال، بعد از اتمام خطابة غدیر است و این می‌تواند خود دلیل متقنی بر ولایت و امامت مولا علی7 باشد؛ چراکه با دقت در محتوای خطابة رسول الله9 درمی‌یابیم که جز ولایت حضرت علی7 چیز دیگری صلاحیت اکمال دین و اتمام نعمت را نخواهد داشت. همچنین مسئلة واضح و دقیق در قضیة تبریک خلیفة دوم آن است که آیا فقط تاکید بر محبت و نصرت مولا7 سبب تبریک و تهنیت از جانب عمربن­خطاب شده است؟ چراکه اگر مقصود، صِرف دوست داشتن علی7بود، دیگر چه نیازى به تبریک گفتن بود؟!

خطیب بغدادى همچنین به نقل از عبدالرحمن­بن­ابی­لَیلَی، به مناشدة صحابه از سوی امیرمؤمنان7 درخصوص حدیث غدیر اشاره می‌کند و می‌نویسد: از علی7 در رَحْبه (آبادی‌ای نزدیک کوفه) شنیدم که صحابه را سوگند می‌داد و می‌گفت: چه کسی شنیده است که پیامبر9 فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هرکس که على را دوست مى‌دارد، و دشمن بدار هرکس او را دشـمـن مى‌دارد»؛ پس دوازده نفر که همه اهل بدر بودند، شهادت دادند که شنیده‌اند پیامبر9 فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هر کس که على را دوست مى‌دارد، و دشمن بدار هر کس او را دشـمـن مى‌دارد)» (همان، ج16، ص348)

بدیهی است احتجاج حضرت7 در روز رحْبه به حدیث ولایت و شهادت خواستن از حاضران در غدیر، امری جز تاکید بر خلافت و زعامت امتِ پس از پیغمبر9 نبوده است.

خطیب بغدادی در شرح حال حاکم نیشابوری، معروف به ابن­البُیع، به نقل از دیگران، از گرایش شیعی حاکم سخن گفته است و از ابواسحاق ابراهیم­بن­محمد ارموی نیشابوری، سخن غیرمنصفانه‌ای را می‌آورد و می‌گوید: «حاکم ابوعبدالله احادیثی را که به­گمان خود با شرط بخاری و مسلِم صحیح بوده است و باید در صحیح آن دو می‌آمد، جمع­آوری نمود، که از آن جمله، «حدیث طائر» و «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» است. پس اصحاب حدیث، حاکم را مورد سرزنش قرار دادند و به سخنانش التفات نکردند و کار او را صواب ندانستند». (همان، ج3، ص509)

- ابن خَلکان (ف512ق) در وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به عید بودن روز غدیر، تصریح کرده و کاملاً به حادثة غدیر خم اشاره نموده است. او پیرامون تاریخ وفات مستنصر عبیدی، که در شب هجدم ذی­حجه واقع شده و آن تاریخ مصادف با زمان رویداد غدیر خم بوده است، می‌گوید: «این شب، شب عید غدیر است؛ یعنی شب هجدهم ذی­حجه؛ و آن، غدیر خم است؛ و گروه بسیاری را دیدم که از این شب سؤال می‌کردند [...] و این مکان، میان مکه و مدینه است که در آن، غدیر (برکة) آبی قرار دارد و گفته می‌شود در آنجا درختان انبوهی است و هنگامی که پیامبر9 از مکه از حجةالوداع باز می‌گشت، به این مکان رسید و علی­بن ابی‌طالب7 را به برادری انتخاب نمود و فرمود: «عَلی منی کهارون مِن مُوسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه»؛ و شیعه تعلق زیادی به آن دارد. و حازمی گوید: آن سرزمینی میان مکه و مدینه، نزد جحفه است که در کنار برکه­اش، پیامبر9 خطبه‌ای خواند. و این وادی، به­سختی زیاد و شدت حرارت، شناخته می‌شود». (ابن­خلکان، 1994م، ج5، ص230و231)

- ابوالفتح شهرستانى (ف548ق) در المِلَل والنحَل، ضمن توضیح دربارة نحلة شیعة امامیه، به واقعة غدیر خم و حدیث پیامبر9 که فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فعَلی مَولاه، اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه، وانصُر مَن نَصَره، واخذُل مَن خَذَله، وادِرِ الحَق معَه حَیثُ دارَ»؛ و آن پس از نزول آیة تبلیغ (مائده:67) بوده است، اشاره می‌کند. (ر. ک: شهرستانى، بی­تا، ج1، ص163)

- ابن عَساکِر دمشقی شافعی(ف571ق) در تاریخ دمشق، در مواضع بسیار زیادی به حدیث غدیر اشاره می‌کند.[17] برای نمونه می‌نویسد: «روزغدیرخم، پیامبر9 ایستاد و خطبه‌ای خواند و فرمود: ‌ای مردم! آیا من اولی از مؤمنان برخودشان نیستم؟ و سه بارتکرارکرد! همه گفتند: آری! فرمود: ای علی! نزدم بیا. پس دست علی را آن­قدر بالا برد که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد و فرمود: «هرکس من مولای اویم, على مولای اوست». حتی سه بار این جمله را تکرار نمود». (ابن‌عساکر، 1995م، ج42، ص117)

او با سند صحیح و راویان موثق و مورد تایید علمای رجال اهل­سنت، دربارة نزول آیة بلاغ (مائده:۶۷) در غدیر می‌گوید: «از ابوبکر وَجِیه­بن­طاهر، از ابوحامد ازهری، از ابومحمد مَخْلَدی، از ابوبکر محمد بن حَمدُون، از محمدبن­ابراهیم حُلْوانی، از حسن­بن­حَماد سَجَاده، از علی­بن­عابس، از [سلیمان] اعمَش وابوجَحاف [بُرجُمی]، از عَطیه[عَوفِی]، از ابوسعید خُدْری نقل است که گفت: این آیه (یا ایها الرسولُ بَلغْ ما انزِلَ الیکَ مِن ربک) (مائده: 67) بر رسول خدا9 در غدیر خم در شان علی­بن­ابی­طالب نازل شد». (همان، ج42، ص237)

افزون بر این، ابن­عساکر با روایات صحیحی، به موضوع تبریک خلیفة دوم به علی7 در روز غدیراشاره می‌کند، (ر.ک: همان، ج42، ص220-222 و 233و234)

همچنین او با ذکر سلسله‌ای از راویان که به فُضَیل­بن­مَرزوق ختم می‌شود، از حسن­بن­حسن­بن علی7، معروف به حسن مثنی، در رد دیدگاه شیعه (رافضی­ها از دید راوی) که قایل به ولایت و خلافت علی7 با استناد به حدیث غدیرند، سخنانی را نقل می‌کند. او می‌گوید: رافضی­ها از حسن­بن­حسن7 پرسیدند: مگر نه آن است که رسول خدا9 فرمود: مَن کُنت مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؟ که حسن در جواب گفت: به­خدا قسم! اگر مقصود پیامبر9 امارت و قدرت بود، آن را به­وضوح بیان می‌کرد و می‌فرمود: «ای مردم! او والی و سرپرست شما پس از من است. پس به او گوش فرا دهید و فرمان وی را اطاعت کنید». سپس از حسن­بن­حسن7 چنین آورده که اگر قایل به انتخاب حضرت از سوی پیامبر به امر خلافت باشیم، باید بپذیریم که حضرت علی7 در انجام فرمان رسول خدا9 کوتاهی کرده و امر را به دیگران واگذار نموده؛ پس از همة مردم گناهکارتر است؛ و ازاین­رو می‌‌بایست از مردم به­دلیل این کوتاهی­اش در انجام وظیفه عذرخواهی کند. (ر.ک: همان، ج13، ص69-71)

در رد این نقل قول باید بگوییم: حتی اگر بحث سندی روایت را - که خالی از ضعف و اشکال نیست - مطرح نکنیم و فقط به اشکالات دلالی روایت بپردازیم، به این نکات می‌توان بسنده کرد:

1. روایت یاد شده از متفردات اهل­سنت است؛ یعنی فقط از طرق اهل­سنت روایت شده و از راویان شیعه نقل نشده است؛ از­این­رو قابلیت استدلال ندارد؛

2. از منظر اهل­سنت، چون این روایت در هیچ یک از کتب صحاح و دیگر کتاب‌های روایی معتبر ذکر نشده است، اعتباری ندارد؛

3. با فرض اینکه حسن مثنی چنین جمله‌‌ای گفته باشد، اما چون معصوم نیست، قول او برای شیعه حجیت ندارد؛

4. این سخن با سخنان معصومین7 منافات دارد که از حدیث غدیر برای اثبات امامت حضرت علی7 استفاده کرده‌اند؛

5. این حدیث، با حدیث مناشدة حضرت امیر7 دربارة حدیث غدیر که در منابع اهل­سنت آمده است، تضاد کامل دارد؛

6. حسن مثنی می‌گوید: چرا رسول خدا9 صراحتا به ولایت امیرالمؤمنین7 اشاره نکرده است؟ حال آنکه دربارة بیان صریح رسول خدا9 بر خلافت و امامت علی7 روایات متعددی از شیعه و برخی اهل­سنت وارد شده است.

- عزالدین ابن اثیر (ف630ق) در اسْد الغابة فی معرفة الصحابة، با ذکر سلسله‌ای از راویان متعدد، به واقعة غدیر خم و حدیث ولایت اشاره می‌کند. (ابن­اثیر، 1994م، ج1، ص572، 669، 671 و ج2، ص362 و ج3، ص136، 137، 412، 465، 487 و ج6، ص132و427) همچنین روایاتی دربارة احتجاج‌ حضرت به‌ حدیث‌ غدیر در روز رَحْبه، و شهادت دادن صحابه نقل کرده‏ است. (همان، ج4، ص102 و ج5، ص281 و ج6، ص126 و 246)

- ذَهَبى (ف748ق)، رجال­شناس و مورخ نامور اهل­سنت، ضمن تألیف آثار مستقلی دربارة امیرمؤمنان علی7 - که با تاسف فراوان، تقریبا همة آن آثار از میان رفته­اند، در حالی که بیشتر آثار رجالی و تاریخی او برجای مانده است!- [18]در تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام به موضوع تبریک خلیفة دوم به علی7 دربارة مقام و منصب جدید آن حضرت، یعنی خلافت و جانشینی پیامبر9 اشاره می‌کند. از جمله، با سند صحیح چنین نقل می‌کند: حَمادبن­سَلَمه، به نقل از علی­بن­زید و ابی­هارون، به نقل از عَدِی­بن­ثابت، به نقل از بَراء گوید: با رسول خدا9 زیر درخت نشسته بودیم که ندای الصلاة جامعة (بیایید نماز را با جماعت بخوانیم) بلند شد، و رسول خدا9 علی7 را فراخواند و دستش را گرفت و او را به­سمت راست خود برد و [به دیگران] فرمود: آیا من نسبت­به مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: پس این [علی] مولای کسی است که من مولای او هستم. خداوندا! دوست بدار آنکه علی را دوست می‌دارد و دشمن بدار آن که او را دشمن می‌دارد. پس عمربن­خطّاب به دیدار او رفت و گفت: گوارایت باشد، ای علی! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی. (ذهبی، 1993م، ج3، ص632 و 633) ذهبی از طرق مختلف به حدیث غدیر و تبریک خلیفة دوم، و نیز مناشدة حضرت با صحابه اشاره کرده است. (همان، ج3، ص629-633 و ج21، ص124)

او در شرح حال محمدبن­ادریس شافعی، در تبیین کیفیت انتساب وی به تشیع، به متواتر بودن حدیث ولایت اشاره می‌کند و می­نویسد: «با این اعتبار، احمدبن­عبدالله عِجْلی در مورد شافعی می‌گوید: ثقه است؛ ولی به تشیع تمایل داشته. من می­گویم: معنای این تشیع، یعنی دوستی علی7 و بغض نواصب؛ و اگر علی7 را مولای خود دانسته، به­دلیل عمل به روایت متواتری است که از پیامبرمان رسیده که فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ». (همان، ج14، ص338)

ذهبی در دیگر کتاب خود به­نام تَذْکِرة الحُفاظ در شرح حال علی­بن­ابی­طالب7، حدیث غدیر را نقل می‌کند و می‌گوید: «پیامبر 9او [علی7] را به بهشت بشارت و مژده داد و فرمود: هرکس من مولای اویم، على7 مولای اوست». (ذهبی، 1998م، ج1، ص14) همچنین در شرح حال محمدبن­جریر طبری، از تألیف سترگ او دربارة اسناد حدیث غدیر نام می‌برد و می‌نویسد: «جلدی از طرق حدیث غدیر که ابن­جریر نوشته بود را دیدم که از زیاد بودن طرق آن، شگفت­زده شدم». (همان، ج2، ص202). ذهبی دربارة رسالة مستقلی که خود او دربارة طرق حدیث غدیر تألیف کرده است، می‌گوید: «و اما حدیث مَن کُنتُ مَولاه؛ پس برای آن طرق خوبی است که آن را در رساله‌ای جداگانه نگاشته‌ام». (همان، ج3، ص164)

همچنین در دو کتاب تاریخ الاسلام (ذهبی، 1993، ج28، ص127) و تذکرة الحفاظ (همو، 1998م، ج3، ص164) دربارة صحت و سقم مستدرک حاکم نیشابوری، به ذکر سخن ابوبکر خطیب بغدادی به نقل از ارموی که قبلا بدان اشاره شد می­پردازد.

- ابن­کَثِیر شامی (ف774ق) در تاریخ البِدایة و النهایة علت وقوع حادثة غدیر را، همان امری می‌داند که ابن­هشام در سیره­اش (ر.ک: ابن­هشام، 1955م، ج2، ص602-604) و طبری در تاریخ خود (ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152) به اجمال و خلاصه بدان اشاره کرده‌اند؛ یعنی دفاع پیامبر9 از علی7 در برابر شکایت برخی از همراهان حضرت، به دلیل سخت­گیری ایشان در بازگرداندن پارچه‌های زکات و جزیة اهل یمن به بیت­المال؛ (ابن­کثیر، 1988، ج5، ص227 و ج7، ص370 و 371) با این تفاوت که ابن­کثیر، زمان و مکان دقیق آن واقعه را ذکر می‌کند.

البته باید توجه داشت که دفاع پیامبر9 از علی7 در پی شکایت برخی به­اصطلاح صحابه از حضرت - که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی اهل­سنت به­عنوان علت وقوع حادثة غدیر و بیان حدیث ولایت، مطرح شده است - هیچ­گونه ارتباطی با قضیة غدیر خم ندارد و به نخستین سفر امیر مؤمنان علی7 به یمن و شکایت لشکر از استفادة حضرت از کنیز غنیمتی مربوط می‌شود که در سال هشتم هجری (یک سال و نیم پیش از حجة الوداع و حادثة غدیر) و در مدینه روی داده است. در توضیح مطلب باید گفت که مولا علی7 به­دستور نبی مکرم9 سه بار به یمن سفر کرده است: سفر نخست برای دعوت اهل یمن به دین مبین اسلام صورت گرفت که پیش از اعزام حضرت امیر7، خالدبن­ولید و بُرَیده موفق به انجام این ماموریت نشده بودند. در این سفر، گروهی از مردم یمن، به‌ویژه قبیلة هَمْدان، با عشق و علاقه مسلمان می‌شوند. در همین سفر است که شکوائیه‌های بُرَیده با تحریک خالد و دیگران صورت گرفته، و پیامبر9 در مدینه از مولا علی7 دفاع کرده است. سفر دوم حضرت امیر7در سال نهم هجری برای امر قضاوت بوده است که شکایتی نداشت. سفر سوم ایشان نیز در سال دهم برای جنگ با اهل یمن یا جمع‌آوری زکات و بیت­المال انجام شده است که در نهایت، علی7خود را در مکه به پیامبر9 رساند و در حجة الوداع شرکت کرد. در سفر اخیر، از حضرت7 دو بار شکایت شد: یک بار به دلیل منع لشکر از پوشیدن لباس­های غنیمتی، که آن در مکه صورت گرفت؛ شکایت دیگر مربوط به منع حضرت7 از سوار شدن لشکر بر شتران غنیمتی است، که پس از حجة­الوداع؛ در مدینه خدمت پیامبر9 طرح شد.[19]غالب آنچه در تواریخ اهل­سنت آمده، خلط سفرهای علی7 و شکایات یاد شده با یکدیگر است که فهم حقیقت امر، دقت بسیار و تعمق کافی می‌طلبد.

ابن­کثیر در مورد اینکه وقوع رویداد غدیر در میانة راه مکه به مدینه، نزدیک جُحفه - مکانی که بدان غدیر خم گفته می‌شود- و در روز یک­شنبه، هجدهم[20] ذی­حجة سال دهم هجرت بوده است، تردیدی ندارد. او پس از آن، درصدد ذکر مصادر احادیث واردشده و تمییز صحیح از ضعیف آن برمی­آید، و از کتاب دوجلدی محمدبن­جریر طبری و صاحب تفسیر و تاریخ معروف) که دربارة طرق و الفاظ حدیث غدیر و جَرح و تعدیل آن نگاشته، و نیز از احادیث بسیار ابن‌عساکر (صاحب تاریخ دمشق) دربارة این خطبه، سخن می‌گوید (همان، ج5، ص227 و 228) و روایات متعددی را از منابع مختلف دربارة حادثة غدیر، نقل و به صحت و ضعف آنها اشاره می‌کند. (همان، ج5، ص228 - 233 و ج7، ص379 - 387) از جملة آن منابع، سنن نسائی[21] است که به گنجانده شدن حدیث ثقلین[22] در سیاق حدیث غدیر اشاره کرده است و ابن­کثیر دربارة آن می‌گوید: «نسائی در سنن خود روایت کرده است از محمد­بن­مُثنی، از یحیى­بن­حَماد، از ابی­معاویه، از اعمَش، از حبیب­بن­ابی‌ثابت، از ابی‌طُفَیل، از زَید‌بن­ارْقَم، که گفت: هنگامى که رسول­الله9 از حجةالوداع بازمى‏گشت، در محل غدیر خم فرود آمد و به درختانی که در آن نزدیکى بودند، اشاره کرد. پس اصحاب، زیر آن درختان را تمیزو آماده کردند. سپس فرمود: مرا به­سوى خداوند دعوت کرده‏اند و نزدیک است که دعوت او را اجابت نمایم [زمان رحلتم نزدیک است]. دو اثر گران­بها در میان شما به­جاى می‌‏گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل­بیتم. بنگرید تا پس از رحلت من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد. پس این دو یادگار، هرگز از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: اللهُ مَولاىَ و انَا وَلى کُل مُؤمِنٍ. پس از آن، دست على7 را گرفت و فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیهُ، اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ وعادِ مَنْ عَادَاهُ. من [ابوطفیل] به زید [بن­ارقم] گفتم: آیا تو از رسول خدا9 این را شنیده‏اى؟ زید گفت: کسی در اطراف آن درختان حضور نداشت، مگر اینکه با دو چشمش دید و با دو گوشش شنید [همه دیدند و شنیدند]». او پس از نقل این روایت می‌گوید‌: «نسائی به­تنهایی آن را نقل کرده است. استاد ما ابوعبدالله ذهبی گفته است این حدیث، صحیح است». (همان، ج5، ص228 و 229)

ابن‌کثیر که ازشاگردان ذهبی است، به نقل از استادش، دربارة تواتر حدیث غدیر می‌نویسد: «ذهبی گفت: صدر این حدیث [مَن کُنتُ مَولاه فَعَلی مَولاه] متواتر است و من یقین دارم که از رسول خدا9 صادر شده؛ اما جملة اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ، دنباله‌ای است با سند قوی». (همان، ج5، ص223).

همچنین او به نقل از راویان متعدد، به ماجراى تبریک عمربن­خطاب اشاره می‌کند (همان، ج7، ص386) و از احتجاج حضرت به حدیث غدیر در رَحْبه، و اعتراف و انکار برخی صحابه، روایاتی را می‌آورد. (همان، ج5، ص229 - 231 و ج7، ص383 - 385)

لازم است در اینجا به سه مطلب اشاره شود:

1. با اینکه ابن­کثیر از دیگران روایاتی نقل کرده، ولی خود او معتقد است که اجتماع غدیر خم و بیان حدیث غدیر در شان علی7 بدان سبب بود که پس از بازگشت حضرت از فتح یمن، چند تن از ناراضیان، او را به خشونت و عدم رعایت عدالت در تقسیم غنایم متهم کردند و پیامبر9 برای اثبات برائت علی7 و دفاع از او، اجتماع غدیر را ترتیب داد و آن خطبه را بیان نمود، (همان، ج5، ص227) که رد این عقیدة غلط بیان شد.

2. وی با نقل روایتی‌ از ابوهریره که به نزول آیه اکمال دین پس از جریان غدیر و نیز ثواب‌ شصت‌ ماهة‌ روزة هجدهم ذی‌الحجه (روز غدیر) اشاره دارد و در بیان روایات تاریخ بغداد (خطیب بغدادی، 2002، ج9، ص221) ذکر شد - به­شدت به انکار آن روایت می­خیزد و می‌گوید: «این‌ حدیث،‌ جداً منُکَر است‌ پذیرفتنی نیست، بلکه‌ کذب‌ است‌‌؛ زیرا با آنچه در صحیح بخارى و صحیح مسلم از عمربن­خطاب نقل شده، که این آیه [اکمال دین] در روز جمعه مصادف با روز عرفه نازل شد، مخالفت دارد؛ و همان گونه که گذشت، رسول خدا 9در این هنگام در عرفات بودند. و همچنین‌ این گفتار که‌ روزة هجدهم‌ ذی­حجه‌ - روز غدیر خم - با شصت ماه روزة گرفتن برابر است، صحیح‌ نیست؛ زیرا که‌ در حدیث‌ صحیح‌ بدین‌ مضمون‌ روایت‌ شده‌ است‌ که: روزة ماه‌ رمضان‌ معادل‌ ده‌ ماه‌ روزه گرفتن است. پس چگونه‌ روزة‌ یک‌ روز، معادل‌ شصت‌ ماه‌ روزه گرفتن می‌شود؟ پس این کلام،‌ غیرقابل قبول و باطل‌ است‌. شیخ‌ ما، حافظ‌ ابوعبدالله‌ ذهبی، بعد از ذکر این‌ حدیث،‌ آن را حدیثى کاملا غیرقابل قبول مى‌داند و مى‌گوید: این‌ حدیث‌ را حَبشُون خَلال‌ و احمدبن­عبدالله­بن­احمد نیری‌ ـ که این‌ دو در نقل‌ حدیث‌ صادق‌ و صدوق‌ هستند ـ از على ابن­سعید رَملى، از ضمره نقل کرده‌اند. استاد ما ذهبی‌ در ادامه گفته‌ است: البته این حدیث، با سندهاى واهى و سست، به عمربن­خطاب، مالک­بن­حُوَیرث، انس­بن مالک، ابوسعید و دیگران نسبت داده شده است. او همچنین مى‌گوید: صدر حدیث‌ غدیر، متواتر است و یقین‌ دارم‌ که‌ رسول‌ خدا9 ان‌ را گفته‌ است؛ اما عبارت «اللهُم وَالِ مَن‌ وَالاهُ» دنباله­اى است‌ که‌ اسناد آن قوی‌ است. در رابطه با روزه نیز باید گفت که این روزه صحیح نیست. سوگند به‌ خدا، این‌ آیه نازل‌ نشده‌ است،‌ مگر در روز عرفه‌ و چند روز قبل‌ از غدیر خم. والله‌ تعالی‌ اعلم». (ابن‌کثیر، 1988م، ج5، ص233)

در پاسخ به این دیدگاه باید گفت: روایت‌ واردشده از عمربن‌­خطاب‌ - که‌ در صحیحین‌ آمده‌ است‌ - با فرض‌ درست بودن سند آن، باید با روایت‌ خطیب‌ بغدادی معارضه‌ کند؛ زیرا آن هم‌ دارای سند صحیح‌ است؛ حال با‌ چه‌ دلیلی باید روایت خلیفة دوم را اصل‌ قرار داد و روایت‌ خطیب‌ را به­واسطة اختلاف‌ متنش با آن، از درجة اعتبار ساقط کرد؟! همچنین، تمام راویان روایت‌ خطیب بغدادی‌ نزد علمای عامه ثقه­اند و روایت‌ یاد شده، روایتی‌ صحیح‌ است و نمی‌توان آن را فقط به این دلیل که‌ در مضمون‌ با روایت‌ عمربن­خطاب‌ مخالفت‌ دارد، نادیده‌ گرفت‌.

3. ابن‌کثیر به نقل از خطیب بغدادی، به کلام ابو اسحاق ارمَوی در رد مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری، به­دلیل آوردن احادیثی مانند حدیث «الطائر» و «من کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ» اشاره می‌کند. (همان، ج11، ص409)

- مِقرِیزى (ف845ق) در کتاب المَواعظ والاعتبار بذِکْر الخِطَط والاثار، معروف به خِطَط مقریزی به نقل از مُسند کبیر احمد حنبل، به ماجراى کامل غدیر خم و نیز تبریک خلیفة دوم اشاره می‌کند. (ر.ک: مقریزی، 1418م، ج2، ص255). او از قول ابن­زُولاق مصری - که از عید بودن غدیر نزد مردم مصر و مغاربه، و نیز جانشینی علی7 در آن روز سخن گفته است - می‌نویسد: «ابن‌زولاق گوید: در روز هجدهم ذى­حجة سال 362 هجری، که آن روز غدیر است، گروهى از مردم مصر، مغاربه و اطراف آن براى خواندن دعا جمع مى‌شدند؛ زیرا آن روز را به­مناسبت وصیت پیامبر خدا9 به امیرالمؤمنین على­بن­ابى­طالب7 در جانشینى پس از خود، عید مى‌دانستند؛ (همان، ج2، ص255؛ همچنین ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص391) اما مقریزی ادعا می‌کند که عید غدیر از بدعت‌های معزالدوله علی­بن­بویه دیلمى بوده، (ر.ک: همان، ج2، ص254 و 255) که علامه امینى با ذکر دلایل، ادعاى او را رد کرده است. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص287-289)

- ابن حَجَر عَسقَلانى (ف852ق) در «الاصابة فی تَمْییز الصحابة» از طریق ابن­عُقْده به نقل از کتاب «الموالاة» او، با اسناد مختلف و تصریح به ضعیف یا صحیح بودن آن روایات، به رویداد کامل غدیر و حدیث ولایت اشاره کرده (ر.ک: ابن­حجر عسقلانی، 1415، ج2، ص140 و ج3، ص481 و 484 و ج4، ص23، 227، 276 و 467) و از مناشده و احتجاج‌ حضرت به‌ حدیث‌ غدیر، روایاتی آورده است. (ر.ک: همان، ج2، ص13، 14و504 و ج3، ص484 و ج4، ص277 و 300 و ج6، ص316 و ج7، ص274 و 275)

ابن­حجردر تهذیب التهذیب - که یکی از کتاب‌های معتبر رجالی اهل­سنت به حساب می­آید - به حدیث غدیر خم اشاره می‌کند (ابن­حجر عسقلانی، 1326، ج7، ص337) و پس از ذکر برخى راویان حدیث غدیر و طرق آن، در خصوص تألیفات مستقل ابن­جریر و ابن­عقده دربارة غدیر خم، مى‌گوید: «ابن­جریر طبرى، طرق حدیث غدیر را در کتابی گردآورده، و ابوالعباس ابن­عقده این حدیث را تصحیح، و به جمع­آوری طرق آن اعتنا نموده و حدیث را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر، روایت کرده است». (همان، ج7، ص339)

- ابن عِماد حنبلی (ف1089ق) در شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، همانند ابن­خلکان، در بخش اعلام و اشخاصی که به سال 487 هجری فوت نموده‌اند، ضمن ذکر تاریخ وفات المستنصر بالله - که در هجدهم ذی­حجه بوده - از عید بودن غدیر و چگونگی وقوع آن رخداد خطیر یاد می‌کند و می‌گوید: «و این شب، عید غدیر نامیده می‌شود، مقصود من، غدیر خم است؛ نام مکانی میان مکه و مدینه، که در آن برکه آبی است. گفته شده در آنجا درختان انبوهی است که پیامبر9 به­هنگام بازگشت از حجةالوداع و رسیدن به این مکان، علی­بن­ابی­طالب7 را به برادری خود برگزید و فرمود: علی منی کهارون مِن موسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه؛ که شیعه به آن تعلق زیادی دارد. و این مکان به دشواری و وخامت و شدت حرارت، وصف می‌شود». (ابن­عماد، 1986م، ج5، ص377)

 

ب) بسنده کردن به ذکر جزئیات مرتبط با غدیر

گروه دوم از مورخان اهل­سنت به گوشه‌هایی از آنچه با غدیر خم مرتبط است، اشاره کرده‌اند. این تاریخ­نگاران، به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، یا احتجاج و مناشدة حضرت امیر7 با برخی صحابه در خصوص واقع شدن غدیر خم و مواردی از این دست، بسنده کرده‌اند، که عبارت­اند از:

- ابن­قُتَیبه (ف276ق) در کتاب المعارف، در فصل ذکر کسانی که به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شده‌اند، به احتجاج و مناشدة علی7 با انَس­بن­مالک اشاره می‌کند و می‌گوید: «در چهرة انس­بن‌ مالک، بیماری برص(پیسی) نمایان بود. گروهی گفتند: علی7 دربارة این کلام رسول خدا9: (اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه)از او سؤال کرد. او [که شاهد بر این سخن در غدیر بود] گفت: من پیر شدم و این سخن را به­خاطر نمی­آورم. علی7 فرمود: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به بیماری برص مبتلا کند که دستار (عِمامه) آن را پنهان نکند». (ابن­قتیبه، 1992م، ص580).

متأسفانه باید گفت: در چاپ­های مصری کتاب، کلماتی که از ابومحمد ابن­قتیبه نیست و در متن کتاب او وجود نداشته، بر آن افزوده شده است و پس از ذکر عبارت بالا، این جمله را گنجانده‌اند: «ابومحمد [ابن­قتیبه] گوید: برای این حکایت، اصلی نیست و آن حقیقت ندارد». (همان) البته علامه امینی در الغدیر، با استدلالات صائب خود، از ساختگی بودن عبارت اخیرِ کتاب، پرده برداشته و آن را رد کرده است. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص192-195)

لازم به ذکر است، هرچند محققانی در صحت انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابن­قتیبه تردید دارند، (ر.ک: على‌ بهرامیان، «الامامة و السیاسة»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد10، شمارة: 3918‌) اما علامه امینی با استناد به این کتاب ابن­قتیبه، به ذکر موضوع غدیر و بیعت نکردن برخی طوایف با ابوبکر، به­دلیل پایبندی­شان به بیعت با امام علی7 در روز غدیر، اشاره کرده است. (امینی، 1977م، ج1، ص 6 و 201)

- ابن عَبدالبَر قُرطُبی(ف465ق) در الاستیعاب فی معرفة الاصحاب از چند طریق (بُرَیده، ابوهُرَیره، جابر، بَراءبن عازِب و زیدبن­ارقَم) فقط به حدیث غدیر اشاره کرده و آورده است که حضرت نبی اکرم9 در روز غدیرخم فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ، اللهم وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. وی در ادامه می‌گوید: برخی از این صحابه بر جملة «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» چیزی نیفزوده‌اند. (ر.ک: ابن عبدالبر، 1992، ج3، ص1099) همچنین پس از ذکر احادیث مؤاخات (برادری) و رایت (پرچم) و غدیر، دربارة اعتبار آنها مى‏گوید: «تمام این روایات، اثارى ثابت شده‏اند» (همان، ج3، ص1100)

- ابن الشیخ بَلوِى مالکی(متوفاى حدود 605ق) در کتاب الف باء، غدیریة امام علی7 را روایت کرده و در جلد اول، صفحة 439 مینویسد: «اما على7 جایگاهش بلند و شرفش عالی است. او نخستین کسى است که اسلام را پذیرفت و همسر فاطمه :دختر پیغمبر است؛ و هنگامیکه بعضى از دشمنانش بر او فخر فروختند، با سرایش ابیاتى، مفاخر خود را بیان کرد و به حمزه، عموى خود، و جعفر، برادرش، افتخار نمود و سرود: محمدٌ النبی اخِى و صِنْوِى [...]». ابن الشیخ پس از ذکر بیتی که به موضوع ولایت و داستان غدیر اشاره دارد (فاوْجَبَ لِی وِلایَتَه عَلَیکُم * رَسُولُ اللهِ یَومَ غَدِیرِ خُم)، می­گوید: «مراد از این شعر، سخن پیامبر است که فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، اللهم والِ مَن وَالاه و عَادِ مَن عَاداه». (ر.ک: امینی، 1977م، ج2، ص27)

- یاقوت حموی (ف626ق) که بر امیرمؤمنان على7 سخت متعصب بوده، در مُعجَم الادَباء، جلد 18، صفحة84  چاپ اخیر، حدیث غدیرخم را آورده است. (ر.ک: همان، ص6)

- ابن ابی‌‌الحَدید(ف656ق) در بخش‌های تاریخی شرح نهج‌البلاغه، که حادثة غدیر را از منظر شیعیان بیان کرده است، (ر.ک: ابن­ابی­‌الحدید، 1959م، ج2، ص59 و ج5، ص8) به نقل از صحابة پیامبر9 فقط به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فهَذا عَلی مَولاهُ» بسنده کرده (ر.ک: همان، ج3، ص208) و دربارة داستان احتجاج علی7 با طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل سخن گفته است. (ر.ک: همان، ج17، ص174) ابن­ابی­‌الحدید دربارة داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه نسبت­به صدور حدیث غدیر از پیامبر9 و امتناع انس­بن­­مالک و زیدبن­ارقم از اعتراف به آن، مطالبی آورده است. (ر.ک: همان، ج2، ص288 و 289 و ج4، ص74 و ج19، ص217)

- یُونِینِی(ف726ق) در ذَیل مِراة الزمان، وقتی از حوادث سال 679 هجری سخن می‌گوید، به مضمون نوشتة سلطان منصور سیف­الدین قلاوون صالحی، خطاب به پسرش ولی­عهد اشاره می‌کند که بخشی از آن کلام، گریزی به واقعة غدیر دارد. او می‌نویسد: «هرصاحب علم وعمل باید بداند گفتة پیامبر9 به همنامش [علی] 7را، آن­گاه که او را تا اوج فخر بالا برد، که فرمود: هر کس من مولای اویم، على مولای اوست. پس هیچ مُلک روی زمین نیست، مگر اینکه این خطاب به آنجا رسیده است؛ و هیچ ­فرمانده لشکری نیست، مگر اینکه این مطلب شامل او هم می‌شود؛ و هیچ اقلیمی نیست، مگر اینکه این مطلب را قبول دارد و بدان عمل می‌کند؛ وهیچ منبری نیست، مگر اینکه خطیب آن منبر، دلیل این تقدم را بیان می‌کند». (یونینی، 1992م، ج4، ص50)

- ابن الوَرْدی شافعی (ف749ق) در تَتِمة المُختصر فی اخبار البَشَر، معروف به تاریخ ابن الوردی (چاپ مصر)، با اشاره به برخی فضایل حضرت علی7، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ» را ذکر کرده و دربارة رویداد غدیر سخنی نگفته است. (ر.ک: ابن­الوردی، 1996م، ج1، ص157)

- یافِعی (ف768ق) در کتاب مِراة الجِنان وعَبْرة الیَقْظان فی معرفة ما یُعتَبَر مِن حوادث الزمان، وقتی از سال چهلم هجری سخن می‌گوید، به وفات حضرت علی7 در این سال اشاره می­کند و ضمن بیان مناقب و فضایل بی­بدیل آن حضرت، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه، اللهم والِ مَن والاه، وعَادِ مَن عاداه» را ذکر می­نماید. (ر.ک: یافعی، 1997م، ج1، ص90)

- محمدبن­احمد فاسِی (ف832ق) در شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، هنگام ذکر آبراهة زیرزمینی مشهوری به­نام «خُم» می‌گوید: «خُم، مجرای آبی زیرزمینی مشهوری است که آن، غیر از خُمی است که پیامبر9 نزد غدیر (برکة) واقع در آن فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ و آن در فضیلت علی­بن­ابی­طالب7 وارد شده است. این خم، موضعی در جحفه است و میان آن و باب مکه - که محب طبری بدان اشاره کرده - به مسافت پرتاب دو تیر، فاصله است. والله اعلم». (تقی فاسی، 2000م، ج1، ص406) این سخن، بر معروف بودن غدیر خم و حدیث پیامبر9 نزد همه دلالت دارد.

- نُوَیرى (متوفاى حدود 833ق) در نِهایة الارَب فى فنون الادب، در باب ذکر گزیده‌ای از فضایل علی­بن­ابی­طالب7، با ذکر پنج تن از صحابه (بریده، ابوهریره، جابر، براءبن­عازب و زیدبن­ارقم) از زبان حضرت رسول9 به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه» در روز غدیر خم و نیز روایت (اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه) بعضی از آن صحابه، اشاره می‌کند. (ر.ک: نویری، 1423م، ج20، ص4)

- ابن ضِیاءمَکی حنفی (ف854ق) در تاریخ مکة المُشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف همانند محمدبن­احمد فاسی، در فصل ذکر چاه‌های مکه و اطراف آن، به­هنگام سخن از چاهی به­نام «خُم» جهت دفع خطا و برای اینکه اشتباها خمِ معروف، به ذهن خواننده خطور نکند، به توضیحِ مطلب مبادرت می‌ورزد و می‌گوید: «چاهی است در آبراهه‌ای زیرزمینی که بدان خُم می‌گویند و آن، غیر از خُمی است که روایت شده پیامبر9 فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ زیرا این خُم، نزدیک جُحفه است». (ابن­ضیاء، 2004م، ص209). این مطلب، از شهرت واقعة غدیر خم و حدیث پیامبر9 حکایت دارد.

- سُیُوطی (ف911ق) در تاریخ الخلفاء، با سلسله سندهای مختلف، حدیث غدیر مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه و تتمة آن (اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَادَاه) را ذکر کرده، (ر.ک: سیوطی، 2004م، ص132) به احتجاج حضرت علی7 با برخی صحابه در روز رَحْبه اشاره می‌کند. (ر.ک: همان، ص132)

- سَمهُودى شافعی(ف911ق) در جواهر العِقْدین فی فضل الشرفَین، حدیث غدیر را نقل نموده (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص15، 17 و 29) و به مناشدة علی7 در روز رحبه اشاره کرده است. (ر.ک: همان، ج1، ص16، 45، 48، 54 و 176) همچنین در کتاب تاریخی خود با عنوان خُلاصة الوَفا باخبار دار المصطفى، که دربارة مدینة منوره تألیف شده است، فصلی را به مساجد واقع­شده در راهی که پیامبر9 در ایام حج و غیر آن به سوی مکه می‌پیموده، اختصاص داده است. او در این فصل، از مسجدِ بعدِ جُحفه - که به­گمانش همان مسجد غدیر خم است - نام می‌برد و پس از توضیحاتِ جغرافیایی دربارة آن، به موضوع غدیر و نماز ظهر پیامبر9 در آن مکان، و ایراد جملة «اللهم مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» از زبان مبارک رسول خدا9 پس از بالا بردن دست علی7 اشاره می‌کند. (ر.ک: سمهودی، بی­تا، ج2، ص484)

- احمد بن یوسف قِرْمانى دمشقى (ف1019ق) از جمله علمای راوی حدیث غدیردر قرن یازدهم، در کتاب اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، به حدیث غدیر خم اشاره می‌کند. (ر.ک: قرمانی، 1992م، ج1، ص305)

- ابوالعرفان صَبان شافعى مصرى (ف1206ق) در اسْعاف الراغبی نفى سیرة المصطفى و فضائل اهل بیته الطاهرین - که در حاشیة نور الابصار شَبَلَنجی چاپ شده است - در صفحة153می­گوید: «رسول خدا9 در روز غدیر خم فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه و ادِرِ الحَق معَه حیثُ دارَ، و این حدیث را سى نفر از صحابه از پیامبر9 روایت نموده‌اند که بسیارى از طرق آن، صحیح یا حسَن است». (امینی، 1977م، ج1، ص145)

- زَینِی دَحْلان مَکی شافعی (ف1304ق) در الفتوحات الاسلامیة جلد2، صفحة306، می‌نویسد: «عمر(رض) على­بن­ابیطالب و اهل­بیت رسول خدا9 را دوست می‌داشت، که در این خصوص مطالب زیادی از او روایت شده؛ و از آن ‌جمله است: هنگامی که پیامبر9 فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، ابوبکر و عمر،  گفتند: اى فرزند ابوطالب! مولاى هر مرد و زن مؤمن شدی». (همان، ج1، ص282 و 283)

- شهاب الدین سَلاوی (ف1315ق) در الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَى، با بیان اینکه فضایل و مناقب علی7 در عدالت و حسن سیرت، اجل از آن است که بتوان بدان احاطه یافت، به احادیث نبوی غدیر، اعطای پرچم، و حدیث منزلت اشاره می‌کند. (سلاوی، بی­تا، ج1، ص112)

- شیخ یوسف نَبْهانى بیروتی (معاصر) در صفحه 113 کتاب خود الشرَف المُؤَبد لآل محمد، از طریق ابن­ابى­شَیبه، از زیدبن­یُثَیْع، به مناشدة حضرت علی7 در روز رَحْبه اشاره می‌کند. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص171 و 172)

 

ج) سکوت مطلق یا انکار صریح

در برابر دو گروه نخست، برخی مورخان عامه، حادثة عظیم غدیر را ساخته و پرداختة ذهن شیعه دانسته و با دید تردید و انکار، به آن موضوع حساس تاریخی نگریسته‌اند. آنان انکار خود را یا صراحتاً بیان کرده­اند یا در برابر آن سکوت اختیار نموده و حتی سطری از آن حادثة بزرگ در تاریخ‌های خود ننگاشته‌اند.

عده‌ای از آنان، علت بیان حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» را از جانب پیامبر9 پایان دادن به انتقاد و بدگویی صحابه از علی7 در جریان برخوردهای قاطعانة او با همراهانش (سخت­گیرى حضرت در ممانعت از استفاده از مرکب­هاى زکات و اقدام او در بازپس‏گیرى لباس‌هایى که در غیابش توزیع شده بود) و خنثی شدن توطئة تفرقه­افکنی میان مسلمانان، ذکر کرده‌اند؛ که رد گفتة آنان، قبلاً بیان شد.

علامه امینی، محقق گران­قدر و نگارندة کتاب شریف الغدیر، در صفحات نخستین این کتاب، بحثی عقلانی و علمی تحت عنوان «اهمیت غدیر در تاریخ» مطرح، و مورخان متعصب را به­شدت محکوم می‌کند و می‌گوید:

اگر مورخی از روی تعصب جاهلانه، از بیان این داستان [غدیر] و حقایق وابسته به آن چشم‌پوشی کند، به اسلام و نبی مکرم9 خیانتی بزرگ کرده و هم در صفحات تاریخِ خود، جنایتی جبران­ناپذیر مرتکب شده است؛ زیرا حدیث غدیر و آنچه که پیامبر گرامی ما در آن روز فرخنده و باشکوه ابلاغ کرده و آن صحنة تبلیغی‌ای را که برپا نموده، مسئولیتی بوده است که به‌فرمان وحی انجام شده و هیچ کس شک ندارد که روز غدیر، در تاریخ اسلام موجی ایجاد کرده است که هیچ‌گاه از ارتعاشات آن کاسته نمی‌شود. از اینجاست که می‌بینیم مورخین، نظر به حفظ حقایق تاریخ و ثبت حوادث بزرگ، به بررسی دربارة حدیث غدیر و جمع­آوری مأخذش همت گماشته‌اند. (امینی، 1977م، ج1، ص5 و 6)

علامه سخن خود را از علم تاریخ، به علم حدیث، تفسیر، عقیده‌شناسی و لغت­نامه‌نویسی می‌گستراند و به جایگاه و اهمیت غدیر در این علوم اشاره می‌کند. (همان، ص6-8)

این گروه از تاریخ­نویسان اهل­سنت که در قبال واقعة غدیر خم، رویکرد سکوت مطلق یا انکار صریح را درپیش گرفته‌اند، عبارت­اند از:

- ابن هِشام مُعافِری (ف213ق)، تاریخ‌ نگار معروف، در کتاب السیرة النبویة، پس از توضیحاتی دربارة حجةالوداع پیامبر اکرم7، به ماموریت علی7 در نجران یمن که جهت جمع‌آوری زکات و جزیه ‌بدانجا رفته بود و به پیوستن حضرت به رسول خدا9 برای ادای فریضة حج، اشاره کرده است؛ سپس از موضوع تصرف همراهان علی7 در جزیة اهل یمن (پارچه­های بیت‏المال) در غیاب او و بازپس­گرفتن آن توسط مولا7  که به شکایت آنان از حضرت انجامیده، سخن گفته است. سپس ابن­هشام، به نقل از ابن­اسحاق، با ذکر سلسله سندی که به ابوسعید خُدْری می­رسد، فقط به عبارت «ای مردم! از علی شکایت نکنید که به­خدا قسم، اودر ذات خدا، یا در راه خدا، سخت‌تر و شدیدتر از آن است که از او شکایت شود»، که پیامبر9 در دفاع از علی7 ایراد فرمود، بسنده می‌کند. پس از آن، به ذکر خطبة رسول9 در حجةالوداع می‌پردازد و کلام خود را بدون هیچ اشاره‌ای به حادثة غدیر و حدیث متواتر «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» به­پایان می‌برد. (ر.ک: ابن­هشام، 1955م، ج2، ص602 - 604)

ابن­هشام، ضمن اینکه در خطبة حجةالوداع پیامبر9، به حدیث غدیر اشاره‌ای نداشته است، دربارة داستان شکایت مردم و دفاع پیامبر9 نیز بیش از آنچه ذکر شد، چیزی ننوشته؛ و اشاره نکرده  که این سخن پیامبر9 چه هنگام و در چه محلی بیان شده است.

- خلیفة بن خَیاط(ف240ق) در تاریخ خود که به تاریخ خلیفة بن خیاط مشهور است، با آنکه در ذکر وقایع سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره کرده و از ماموریت خالد‌بن­ولید در نجران یمن سخن گفته است، اما از ذکر واقعة غدیر خم به­کلی صرف­نظر کرده و از آن هیچ سخنی به­میان نیاورده است. (ر.ک: ابن­خیاط، 1397ق، ص94) این در حالی است که روش وى در برابر تمام وقایع، ذکر آن، و گاه بیان تفصیلی دربارة موضوعات است؛ چنان­که دربارة عمر پیامبر اکرم9 در تاریخ او با روایات متعدد اختلافی مواجه می‌شویم؛ (ر.ک: همان، ص95) ولی با کمال شگفتی دربارة این قضیه سکوت اختیار نموده و به نوشتن چند سطر دربارة حجةالوداع بسنده کرده است.

- ابن جَریر طَبَرى (ف310ق)، مورخ و مفسر نام­دار اهل­سنت، هرچند در کتاب الولایة فى طُرُق حدیث الغدیر،[23] مفصلاً به اسناد حدیث غدیر پرداخته است، (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص152، 153 و 214) در تاریخ خود با عنوان تاریخ الرسُل والمُلُوک، همانند ابن­هشام معافری، به موضوع حجةالوداع پرداخته است و فقط از داستان دفاع پیامبر9 از علی7 در برابر شکایت مردم که با عبارت «ای مردم! از علی شکایت مکنید. پس به­خدا سوگند که او در ذات خدا - یا در راه خدا - بسیارسخت و خشن­تر از آن است که از او شکایت شود»، پایان پذیرفت، مطالبی نگاشته (ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152) و در برابر خطیرترین موضوع تاریخى، یعنی حادثة غدیر، سکوت کامل اختیار کرده است. این امر، برخلاف روش متداول اوست که قضایا و حوادث را به­تفصیل و به طرق متعدد گزارش می‌کند.

- ابن جَوزی حنبلی (ف597 ق) در المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک به فرستاده شدن علی7 به‌سوی اهل یمن برای دعوت آنان به اسلام، و پس از آن، جمع­آوری زکات و جزیة‌ آنها، و رسیدن حضرت به حجةالوداع اشاره می‌کند؛ اما از غدیر خم سخنی نمی‌گوید. (ر.ک: ابن­جوزی، 1992م، ج1، ص150و151)

البته علامه امینی به نقل از کتاب المناقب او می‌نویسد: «علمای سیره اتفاق نظر دارند که داستان غدیر، پس از بازگشت پیامبر9 از حجةالوداع، روز هیجدهم ذی­حجه رخ داده و در آن روز، 120 هزار نفر[24] از صحابه، اعراب و ساکنان حومة مدینه و مکه - که با پیامبر در حج شرکت داشتند -  همراه وی بودند و حدیث غدیر رااز او شنیدند و شاعران دراین­باره اشعار بسیار سرودند». (امینی، 1977م، ج1، ص296)

ابن­جوزی، همچنین نقل قول غیرمنصفانة خطیب بغدادی را دربارة بی‌اعتباری مستدرک حاکم نیشابوری - که در صفحات گذشته بدان اشاره شد- را یادآور می‌شود. (ابن­جوزی، 1992م، ج15، ص109)

- ابوالفداء (ف732ق) در المُختصر فی اخبار البَشَر، با اینکه از فرستاده شدن علی7 به فرمان پیامبر9 به یمن، و اخذ صدقات و جزیة اهل نجران، و هم­زمانی آن با حجةالوداع و رسیدن مولا علی7به آن حج سخن می‌گوید، ولی به موضوع غدیر اشاره‌ای نمی‌کند. (ر.ک: ابوالفداء، بی­تا، ج1، ص150) با این حال، در بخش بیان برخی از فضایل حضرت7، از حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و دیگر احادیث پیامبر9 در بیان منقبت مولا7 نام برده است. (همان، ج1، ص181)

      - ابن‌ خَلْدُون اشْبیلی (ف808ق)، از مورخان بنام و مطرح جهان اسلام، در العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، معروف به تاریخ ابن‌خلدون، ضمن بحث دربارة مذاهب شیعه، در مورد حکم امامت، از زبان شیعیان به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و تبریک خلیفة دوم اشاره می‌کند. (ر.ک: ابن­خلدون، 1988م، ج1، ص246) او در بحث حجةالوداع، فقط به ذکر ماموریت علی‌7 برای جمع‌آوری جزیة‌ مردم نجران یمن و بازگشت و پیوستن حضرت به رسول خدا9 و به­جای آوردن حج، بسنده کرده است. (ر.ک: همان، ج2، ص479 و 480) عجیب این است که وی به موضوع حجةالوداع پرداخته؛ اما اشاره‌ای گذرا به غدیر نداشته و از کنار آن، با کمال بی­انصافی عبور کرده است؛ در حالی که خلیل شحاده (محقق کتاب)، پس از پایان موضوع حجةالوداع، در پاورقی به حدیث غدیر اشاره کرده و گفته است:

      «در اینجا حدیث غدیر ذکر نشده است؛ در حالی که مورخان و ارباب تفسیر، اجماع دارند که در راه بازگشت رسول خدا9، از حجةالوداع به­سمت مدینه، جبرئیل امین بر ایشان نازل شد و آیة یاایهَا الرسُولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیْکَ من رَبکَ (مائده:67) را ابلاغ نمود و پیامبر9 به نصب علی پس از خود به­عنوان امیر و خلیفة مسلمین امر شد. رسول خدا9 به کسانی که با او بودند، فرمان داد که در غدیر خم نزدیک جحفه توقف نمایند؛ و آن، روز هجدهم ذی­حجة سال دهم هجرت بود[...]. (همان، ج2، ص480 و 481)

      وی سپس خطابة پیامبر9 را به­صورت نسبتاً مفصل ذکر می‌کند.

      نویسندة مقالة «داوری در اندیشه‌های ابن خلدون درباره امام علی7 و مسئلة خلافت»، پس از تحلیل و بررسی بخش تاریخ صدر اسلام کتاب ابن­خلدون (از بعثت تا رحلت رسول خدا9) می­گوید:

      استقرای تام در این زمینه، نشان از تحفظ و تقید ابن­خلدون بر این نکات دارد که اولاً: در حد امکان، هیچ منقبت و فضیلتی را از علی­بن­ابی­طالب7 به­صراحت یا اشاره بیان نکند، مگر ناچار شود؛ و حتی در مواردی چون مباهله، که بدون ذکر منقبتی اختصاصی از آن حضرت قابل نقل نیست، به­کلی مسکوت مانده و فقط از آن (مباهله) نام برده است؛ ثانیاً در برخی موارد دیگر، مانند فتح خیبر، آنچه را که معجزه پیامبر9 است، نقل می‌کند و آنچه منقبت علی7 است، وامی‌گذارد [...]؛ ثالثاً در بیان عظمت مقام و مناقب صحابه‌ای همچون ابوبکر و عمر - که ما نتوانستیم وجهی خاص برای آن بیابیم، جز اینکه رقیب سیاسی علی­بن­ابی­طالب7 محسوب می‌شدند -  هرجا که فرصت و مجالی یافته، به­صراحت سخن گفته است. بدین­سان به­نظر می‌رسد نحوة برخورد او با امام علی7در بیان این بخش از تاریخ صدر اسلام، منصفانه و علمی نیست. (امه طلب، 1384، ص85 و 86، با تلخیص)

همچنین در سخن پایانی­اش تاکید می‌کند:

      ابن­خلدون تعهد ویژه‌ای به خلفا داشت [...]. وی آشکارا یک­سونگرانه و بر اساس تعصب مذهبی (فقهی و کلامی) و نیز تعصب نسبت­به نظریة عصبیت خویش، به پالایش و سانسور تاریخ دست زده است [...]. وی در این روش، چنان جسورانه و باجرئت عمل کرده، که گویی در پی حذف کامل نقش و جایگاه علی­بن­ابی­طالب7 در عصر رسول خدا9 و خلفای سه­گانه است[...]. با این حال، ابن­خلدون دربارة دوران خلافت آن حضرت، از بیان بسیاری از حقایق کوتاهی نکرده است؛ ولی در نهایت، به­دلیل همان تعصبات، نتوانسته به داوری خردمندانه بپردازد [...]. بنابراین، می‌توان چنین نتیجه گرفت که یا ابن­خلدون به دلایلی، از بیان حقایق عاجز است؛ و یا اصولا مورخی متعصب و غیرمنصف می‌باشد.» (همان، ص96، با تلخیص).

      - نورالدین حَلَبى شافعی(ف1044ق) در السیرة الحَلَبیه، در کنار ذکر داستان یمن و دفاع پیامبر9 از علی7 در برابر شکایت برخی افراد از آن حضرت، (ر.ک: حلبی، 1427ق، ج3، ص384) عقیدة شیعیان (روافض به ادعای او) دربارة حادثة غدیر را بیان می‌کند و متن کامل حدیث غدیر (مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَاداه، واحب مَن احبه، وابغُضْ مَن ابغَضَه، وانصُر مَن نصَرَه، واعِن مَن اعانَه، واخذُل مَن خذَله، وادِر الحَق معَه حَیثُ دارَ) را از دیدگاه آنان می‌آورد و مى‏گوید: شیعه معتقد است این حدیثى است صحیح که با سندهاى صحیح و حسَن روایت شده و به سخنان شک­کنندگان در صحت آن، مانند ابوداود و ابوحاتم رازی، اعتنا نمى‏شود. (ر.ک: همان، ج3، ص384) او روایت شیعیان را دربارة داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه و امتناع برخی دیگر نسبت­به صحت صدور حدیث غدیر از پیامبر9 می‌آورد. (ر.ک: همان، ج3، ص384 و 385) در پایان سخن، با اشاره به کتاب خود به­نام القول المطاع فی الرد على اهل الابتداع، که به­گفتة او، خلاصة الصواعق المحرقة ابن­حجر هیثمی است، با ذکر دلایل چهارگانه (تناقض­گویی شیعه در باب تواتر احادیث دال بر امامت و آحاد بودن احادیث مخالف آن، مولا به‌معنای آقا و سرور، تواتر نقل مبنی بر عدم تعیین خلیفه به­هنگام وفات پیامبر9، و عدم احتجاج علی7 و عباس و دیگر صحابه به حدیث غدیر) و نقل اقوال کسانی مانند حسن مثنی و نَوَوی، به رد عقاید شیعه در باب مفاد حدیث غدیر و دلالت آن بر امامت علی7 پرداخته است. (ر.ک: همان، ج3، ص385-387)

      - عِصامی مَکی (ف1111ق) - که با تناقض­گویی‌های او دربارة غدیر در کتابش سِمْط النجُوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی مواجهیم - از کسانی است که با وجود اشاره به حدیث مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ (ر.ک: عصامی، 1998م، ج2، ص30) و ذکر آن در بخش احادیث پیامبر9 در شأن علی7و ذکر کرامات و مناقب حضرت، (ر.ک: همان، ج3، ص25-83 و ج4، ص159-162) نهایتاً در حدیث غدیر تردید کرده و صراحتاً منکر صحت آن شده است. او ضمن نگارش حوادث سال نخست هجری، از جحفه و غدیر خم سخن به میان می­آورد و به واقعة غدیر اعتراف می‌کند و می‌گوید:

و غدیر خم در سه مایلی جحفه در سمت چپ راه واقع شده است، که چشمه‌ای در این غدیر می‌ریزد و پیرامون آن، درختان به­هم­پیچیده و انبوهی است و آن جای پردرخت، خُم نامیده می‌شود. و در این غدیر است که پیامبر9 در خطبه‌ای فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ، اللهُم والِ من وَالَاهُ تا آخر آن، و آن به­هنگام بازگشت حضرت از حجةالوداع در روز هشتم ذی­الحجة الحرام بوده است. (همان، ج2، ص30)

جای بسی شگفت است که وی در ذکر حوادث سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره داشته، ولی از غدیر و حدیث ولایت، هیچ نگفته است. (ر.ک: همان، ج2، ص305-307)

وی روایت تاریخ دمشق ابن­عساکر را که از زبان حسن مثنی در رد ادعای شیعه [رافضی­ها از دیدگاه او] مبنی بر ولایت و خلافت علی7 آمده است، نقل می‌کند. (ر.ک: همان، ج2، ص341) عصامی، افزون بر توهین و تحقیرهای زشت و بی­شرمانه نسبت­به شیعیان، قاطعانه حدیث غدیر را از اخبار آحاد دانسته است و آن را قابل اطمینان نمی‌داند (ر.ک: همان، ج2، ص374) او با انکار و رد و تضعیف بسیاری از احادیث که دربارة فضایل و مناقب امیرمؤمنان7 از زبان پیامبر مکرم اسلام9 بیان شده­اند، مانند حدیث منزلت و غدیر و طائر، (ر.ک: همان، ج2، ص370-385) نهایت بی­انصافی علمی خود را نمایان می‌کند.

در پاسخ به برخی ادعاهای او باید گفت:

  1. حدیث غدیر به­طور قطع از اخبار متواتر بوده، از شهرتی بسیار برخوردار است. می‌توان
    گفت که این حدیث، از حد تواتر نیز گذشته و قطعی بودن ماجرای آن چنان است که
    به­گفتة ضیاءالدین مُقبلی (ف1108ق)، اگر حدیث غدیر مسلم نباشد، هیچ امر روشن و مسلمی در اسلام وجود ندارد! (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص306 و 307) اگر در این گونه احادیث مستند و متواتر، شک و تردید راه یابد، پس به کدامین خبر و حدیث می‌توان به دیدة صحت و اعتبار نگریست؟!
  2. بسیاری از احادیثی که بر مناقب امیر مؤمنان7 دلالت دارند و او آنها را از اخبار باطل، کذب و ضعیف می‌داند، تماماً از احادیثی­اند که علمای طراز اول اهل­سنت آن را پذیرفته‌اند.

میرزامحمد بدخشی در نزل الابرار، صفحه 21 چنین می‌گوید: «حدیث غدیر، حدیث صحیح مشهوری است که در صحت آن هیچ کس خدشه نمی‌کند؛ مگر متعصب مخالف حق، که کلام وی اعتباری ندارد». (همان، ج1، ص309)

دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود، از علمای معاصر اهل­سنت و از نام‌های آشنا در عرصة تاریخ اسلام و مؤلف کتاب الامام علی بن ابی‌طالب، در تقریظ خود بر کتاب الغدیر می‌نویسد: «حدیث غدیر، یقیناً حقیقتی است که دستخوش باطل نمی‌شود؛ چونان روشنایی روز، درخشان است؛ و از حقایق وحیانی­ای است که از سینة پیامبر9 پراکنده شده تا ارزش دست­پرورده، برادر و برگزیدة خود را در میان امتش معلوم سازد». (امینی، 1977م، ج6، صص«و، ز»)

در پایان سخن عرض می‌کنیم که همیشه انکار یک چیز، دلیل نبود یا سُقمان امر نیست؛ و همان‌گونه که نابخردانی هستند که منکر وجود خداوند متعال­اند و بر باطل خود لجاجت و اصرار می‌ورزند و این در حالی است که عقیدة آنان، نه­تنها هیچ خلل و نقصی به ساحت قدس الهی وارد نمی‌سازد، بلکه برعکس، سبب محرومیت خود آنان از منبع نورانی لایزال باری تعالی می‌شود، منکران غدیر نیز در چهارچوب چنین حکمی قرار خواهند داشت.

آنچه ذکر شد، اشاره‌ای بود گذرا به موضع­گیری‌های متفاوت اکثر کتاب­های تاریخی اهل­سنت، در برابر درخشش افتاب غدیر.

 

نتیجه­گیری

واقعة غدیر خم، از مسلمات انکارناپذیر تاریخ صدر اسلام است؛ تا جایی که درتمام منابع دست اول شیعه، و غالب منابع معتبر حدیث، تاریخ، سیره، تفسیر، فقه و ادب اهل­‌سنت، به آن اشاره و پرداخته شده است. حاصل مراجعه و استناد نگارنده به حدود سی منبع معتبر از منابع تاریخی اهل­سنت، آن است که مورخان اهل­سنت در مواجهه با موضوع غدیر، رویکردهای سه­گانه‌ای در پیش گرفته‌اند:

گروه نخست، وقوع غدیر را پذیرفته‌اند؛ ولی آن­گونه که شیعه به آن پرداخته و به روایات متعدد کاملی از خطبة غدیر پیامبر9 و چگونگی وقوع آن حادثه در اثبات امامت و خلافت علی7 تمسک جسته است، به موضوع غدیر عنایت نداشته‌اند؛

گروه دوم از تاریخ­نگاران اهل­سنت، به بیان پاره‌ای از جزئیات مربوط به غدیر، مانند حدیث «مَن کنتُ مولاه فعلی مولاه» یا احتجاج و مناشدة حضرت امیر7 با برخی صحابه در ارتباط با حادثة غدیر بسنده کرده‌اند؛

گروه سوم در مواجهه با غدیر، از در تردید و انکار وارد شده و آن حادثة عظیم و خطیر را به‌وضوح رد کرده یا دربارة آن سخن نگفته‌اند، که به­نظر می‌رسد کتمان و انکار این گروه، بر پایة تعصبات بی‌جا و منفعت­طلبی­های شخصی، قومی و فرقه‌ای بنا شده است.



1. از قصاید قطب­الدین میرحاجبی مرغی گنابادی (ف923ق)، عارف و شاعر عصر تیموری و صفوی.

2. پیامبر9 خطاب به علی7 فرمود: مَا عَرَفَکَ یا عَلِی حَقَ مَعْرِفَتِکَ الَا اللَهُ‏ وَ انَا. (دیلمی، 1412، ج1، ص209)

1. «رابغ»، بیابانى در میانة راه مکه به مدینه است. این سرزمین، در سه مایلى جُحْفه - که یکى از میقات­هاى احرام است- قرار دارد.

1. برای آگاهی از مدارک اصیل متن کامل خطبة غدیر، ر. ک: الغدیرعلامه امینی (ج1، ص10و11)؛ نوادر الاصول فی معرفة احادیث الرسولحکیم تِرمذی (ج1، ص163)؛ معجم کبیر طَبَرانی (ج5، ص166، حدیث4971)؛ نُزُل الابرار بما صح مِن مناقب اهل البیت الاطهار بَدَخشی (ص51)، اثبات الهُداة بالنصوص والمُعجزات شیخ حُر عامِلی (ج2، ص114 و ج3، ص558)؛ بِحارالانوار علامه مجلسی (ج37، ص201-217)؛ و کَشْف الْمُهم فی طریق خبر غدیرخم سید بَحْرانی(ص190).

2. براى اگاهى بیشتراز حدیث تبریک و تهنیت صحابه که به فرمان پیغمبر اکرم9 انجام شد، و برای اطلاع از منابع اهل­سنت که تبریک خلیفة دوم به مولا علی7 را ذکر کرده­اند، ر. ک: علامه امینی، الغدیر، ج1، ص170-283.

1. این کتاب، تا کنون دو بار چاپ شده است: یک بار در بیروت، توسط دارالمورخ العربی؛ و یک بار در ایران، توسط انتشارات الهادی. آقای مهدی جعفری، این کتاب را با اختصار ترجمه کرده که توسط انتشارات کتابخانة چهل ستون در تهران در سال 1411ق منتشر شده است. آقای محمد انصاری زنجانی نیز با تکیه بر این اثر علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی و نقل مطالب بسیار از آن، کتاب غدیر در آیینة کتابرا توسط انتشارات الهادی منتشر کرده است.

2. چنان­که از قول امام الحَرمَین، ابوالمعالی جوینى (ف 478ق) آمده است: «در بغداد، نزد صحافی کتابى دیدم که بر آن نوشته بود: جلد بیست­وهشتم از اسناد حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» و پس از این جلد، مجلد بیست­و­نهم خواهد بود». (قندوزی، 1416ق، ج1،  ص113و114/ امینی، 1977م، ج1، ص158)

3. البته تا کنون یازده جلد از این اثر ارزشمند به زیور چاپ اراسته شده است.

1. حدیث «متواتر» به حدیثی گویند که از اشخاص مختلف و متعددی نقل شده است و تعداد راویان و نحوة بیان آنها، به­گونه­ای است که احتمال هیچ گونه تبانی میان آنان برای جعل حدیث نمی­رود و صدور آن از ناحیة معصوم، قطعی و اطمینان­آور است.

2. البته شایان ذکر است که دربارة موضوع غدیر خم، با مواردی از اختلاف نظرهای علمای شیعه و سنی مواجه می‌شویم که بیشتر آنها، به دلالت حدیث غدیر مربوط است، نه اعتبار آن. برای آگاهی بیشتر از دیدگاه‌های اهل‌سنت دربارة حدیث غدیر و نقد آن، ر. ک: «نقد دیدگاه­های اهل­سنت دربارة حدیث غدیر»، ص121-153؛ و «حدیث غدیر در منابع روایی اهل­سنت، بخش اول»، ص152-160؛ و «حدیث غدیر در منابع روایی اهل­سنت، بخش دوم»، ص71-78.

1. علامه امینی به ده قرینة معینه (متصله و منفصله) که با درنظر گرفتن آن، کلمة «مولا» در حدیث غدیر بر امامت و ولایت علی7 دلالت دارد، اشاره کرده است. (ر. ک: امینی، ج1، ص370-377).

2. این جمله را علامه امینى از 64 محدث و مورخ اهل­سنت نقل کرده است. (ر.ک: همان، ص371).

3. ذکر حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر، در منابع مختلف اهل­سنت آمده است. (ر.ک: همان، ص26، 27،30، 32، 33، 34، 36، 47و176).

4. برای آگاهی از اینکه واژة «مولی» در خطبة غدیر، به معنای «دوست» است یا به­معنای «اولی به تصرف، رهبر و سرپرست»، ر.ک: «غدیر از دیدگاه اهل­سنت»، ص55 و56؛ و «حدیث غدیر، ولایت یا محبت؟»، ص36-43.

5. باید خاطرنشان کرد که با دقت در ویژگی‌های بارز مروج الذهب مسعودی و تاریخ یعقوبی، - که در نظر برخی افراد، از منابع تاریخی اهل­سنت شمرده می‌شوند -  نشانه‌های شیعه بودن مؤلفان این دو کتاب، قابل اثبات است؛ ازاین­رو، در این مقاله بدآنها پرداخته نشده است. (ر.ک: محمدرضا ناجی، «تاریخ یعقوبی»، دانشنامة جهان اسلام، ج6؛ و سید محمدطیبی، «تاریخ­نگاری یعقوبی»، معرفت، شمارة 77، اردیبهشت 1383، ص75-78؛ و سیدمحمد جواد شبیرى زنجانى، «اثبات الوصیة و مسعودى صاحب مروج الذهب»، انتظار موعود، شماره4، تابستان1381.

1. البته برخی بزرگان اهل­سنت، دربارة معنای واژة «مَولَی» در حدیث غدیر، با دیدگاه شیعه موافق­اند. اسامی و کتاب آنها که به این مطلب تصریح دارند، از این قرار است: 1. ابن­زُولاق لیثی مصری (ف387ق) درتاریخ مصر (امینی، 1977م، ص391؛ نیز ر.ک: مقریزی، 1418ق، ج2، ص255)؛ 2. ابوحامد غزالی (ف505هـ)  در کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین (ج1، ص18)، 3. محمدبن­طلحه شافعی (ف652هـ) در کتاب مطالب السؤول (ص44-45)، 4. سبط­ابن­الجوزی (ف654هـ) در کتاب تذکرة خواص الامة فی معرفة الائمة (ص30-34)، 5. محمد بن یوسف کنجی شافعی (ف658هـ) در کتاب کفایة‌الطالب فی‌مناقب امیرالمؤمنین علی­بن­ابی­طالب (ص166و167) و... .

1. دربارة روایات یاد شده در تاریخ دمشق، که شامل موضوع غدیر است، کتابی با عنوان طرق حدیث غدیر به روایت ابن عساکر، نوشتة امیر تقوی‌معصومی، از انتشارات دلیل در 208 صفحه چاپ شده است.

1. ذهبی کتابی با عنوان فتح المطالب فی فضائل علی بن ابی طالب7 داشته (ذهبی، 1998م، ج1، ص14) و رساله‌هایی نیز دربارة «حدیث طیر» و «حدیث مَن کُنتُ مَولاه» تألیف کرده است؛ اما فقط نسخه­ای از رسالة «طرق حدیث غدیر» وی در کتابخانة دانشگاه تهران (نسخة ش­1080، برگ‌های 211 - 223) یافت شده، که اخیرا به­چاپ رسیده است. این کتاب حاوی 125 روایت با اسناد مختلف از حدیث غدیر است که از منابع مختلف فراهم آمده است. او در این اثر، از چندین ماخذ مهم که به­طور مستقل دربارة حدیث غدیر نگاشته شده بود، استفاده کرده است؛ از آن جمله می­توان کتاب «الولایة» تألیف محمدبن­جریر طبری، و کتاب «الولایة» از ابن­عُقده را نام برد. عبارت آغازین رسالة یاد شده چنین است: «حدیث مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلِی موَلاهُ» از احادیث متواتر است که به­طور یقین از رسول خدا9 صادر شده و گروه بسیاری، از طرق صحیح و حسن و ضعیف، آن را روایت کرده­اند». (ر.ک: ذهبی، رسالة «طرق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، تحقیق و تعلیق علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی، انتشارات دلیل ما).

1. ر.ک: ابوالقاسم صلواتی گلستانی، غدیر و امامت، مبحث «واقعه غدیر، نص بر امامت، یا پاسخ به شاکیان بازگشته از یمن.

2. البته ابن­کثیر در فصل «شیءٌ مِنْ فَضَائِلِ امِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ ابِی طَالِبٍ»، روز دوازدهم ذی­حجه را زمان وقوع غدیر ذکر می‌کند. (ابن­کثیر، 1988م، ج7، ص370).

3. البته حدیث غدیر در سنن نسائی، مذکور نیست؛ بلکه داستان یاد شده در متن و راویان آن - که در تاریخ ابن‌کثیر به نقل از سنن نسائی آمده، عیناً در کتاب خصائص امیرالمؤمنین علی­بن­ابی­طالب ذکر شده است. (ر.ک: خصائص امیرالمؤمنین علی­بن­ابی­طالب، ج۱، تحقیق احمد میرین البلوشی، الکویت، مکتبة المعلا، ط1، ۱۴۰۶هـ )

4. حدیث متواتر ثقلین که در آن، پیامبر اکرم9 تمام امت را به تمسک به قران کریم و اهل­بیت خود امر کرده و عترت را همراه همیشگی کتاب وحی معرفی نموده، از احادیثی است که ولایت امیر مؤمنان علی7 را به­طور قطع و یقین به­اثبات می‌رساند. وجود این حدیث در خطبة غدیر خم، دلیل روشنی است براینکه مقصود از بیان حدیث غدیر، رهبری و جانشینی علی7 بوده است، و نه دوستی و نصرت حضرت؛ چراکه با دقت در مفاد حدیث، درمی‌یابیم که این تمسک و پیروی زمانی معنا پیدا می‌کند که آن دو، امام و پیشوای امت باشند و نه چیز دیگر.

[23]. کتابی با عنوان «فضائل على بن ابى طالب7 و کتاب الولایة» از طبری، که متن عربى بخش‌‏هاى اندک به جاى مانده از اصل کتاب مذکور است، با مقدمه و تصحیح حجة الاسلام رسول جعفریان از سوى نشر دلیل (1379ش) چاپ شده است.

1. دربارة عدد واقعی جمعیت حاضر در غدیر، ر.ک: به مقالات: سیدجلال امام، «بررسى تعداد جمعیت حاضر در غدیر»، تاریخ در آیینة پژوهش، زمستان 1386، ش 16، ص5-42؛ و حسین احمدی حسین­آبادی، «نقد یک مقاله و پاسخ نقد (تعداد جمعیت حاضر در غدیر)»، تاریخ در آیینة پژوهش، زمستان 1387، ش18، ص5-46.

  1. فهرست مطالب

    1. قرآن کریم.
    2. ابن­اثیر، ابوالحسن علی­بن ابی­الکرم محمدبن محمدبن‌عبد الکریم­بن عبدالواحد شیبانی جزری عزالدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، محقق: علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415هـ/1994م.
    3. ابن­جوزی، جمال­الدین ابوالفرج عبدالرحمن­بن علی­بن محمد، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، محقق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412هـ/1992م.
    4. ابن­حجر عسقلانی، ابوالفضل احمدبن علی­بن محمدبن احمد، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415هـ..
    5. ـــــــــــــــــــــــ ، تهذیب التهذیب، هند، مطبعه دائرة المعارف النظامیه، 1326 هـ .
    6. ابن­خلدون، عبدالرحمن­بن محمدبن محمد ابن خلدون ابوزید ولی­الدین حضرمی اشبیلی، تاریخ ابن­خلدون، محقق: خلیل شحادة، چاپ دوم، بیروت، دار الفکر، 1408هـ/1988م.
    7. ابن­خلکان، ابوالعباس شمس­الدین احمدبن محمدبن ابراهیم­بن ابی­بکر برمکی اربلی، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، محقق: د. احسان عباس، جزء5، بیروت، دار صادر، 1994م.
    8. ابن­ضیاء، محمدبن احمدبن الضیاء محمد قرشی عمری مکی حنفی بهاء­الدین ابوالبقاء، تاریخ مکة المشرفه والمسجد الحرام والمدینة الشریفه والقبر الشریف، محقق: علاء ابراهیم، ایمن نصر، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1424هـ/2004م.
    9. ابن­عبدالبر، ابوعمر یوسف­بن عبدالله­بن محمدبن عبدالبربن عاصم نمری قرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، محقق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412هـ/1992م.
    10. ابن­عساکر، ابوالقاسم علی­بن الحسن­بن هبةالله، تاریخ دمشق، محقق: عمروبن­غرامه العمروی، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1415هـ/1995م.
    11. ابن­عماد، عبدالحی­بن احمدبن محمدابن عماد عَکری حنبلی ابوالفلاح، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، محقق: محمود الارناؤوط، دمشق - بیروت، دار ابن­کثیر، 1406هـ/1986م.
    12. ابن­قتیبه، ابومحمد عبدالله­بن مسلم­بن قتیبة الدینوری، المعارف، تحقیق: ثروت عکاشه، چاپ دوم، قاهره، الهیئة المصریة العامه للکتاب، 1992م.
    13. ابن­کثیر، ابوالفداء اسماعیل­بن‌عمربن کثیر قرشی بصری دمشقی، البدایة والنهایة، محقق: علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408هـ/1988م.
    14. ابن­الوردی، عمربن مظفربن عمربن محمدبن ابی­الفوارس ابوحفص زین­الدین­بن الوردی معری کندی، تتمة المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417هـ/1996م.
    15. ابن­هشام، عبدالملک­بن هشام­بن ایوب الحمیری المعافری ابومحمد جمال­الدین، السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق: مصطفى السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ الشلبی، چاپ دوم، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی و اولاده بمصر، 1375هـ/1955م.
    16. ابوالفتح شهرستانى، محمدبن عبدالکریم بن ابى­بکر احمد، الملل و النحل، مؤسسة الحلبی، بی­تا.
    17. ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل­بن علی­بن محمودبن محمدبن عمربن شاهنشاه­بن ایوب الملک المؤید صاحب حماة، المختصر فی اخبار البشر مصر، المطبعة الحسینیة المصریه، بی­تا.
    18. اسد علیزاده، اکبر، «حدیث غدیر، ولایت یا محبت؟»، مجلة مبلغان، شمارة 26، اسفند 1380.
    19. امه طلب، مصطفی، «داوری در اندیشه‌های ابن­خلدون دربارة امام علی7 و مسئلة خلافت»، فصلنامة مشکو‌ة، شمارة 87، تابستان 1384.
    20. امینی، علامه عبدالحسین احمد نجفی، الغدیر فی الکتاب والسنة و الادب، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397 ه‍/1977م.
    21. تقی فاسی، محمدبن احمدبن علی تقی­الدین ابوالطیب مکی حسنی فاسی، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1421هـ/2000م.
    22. جهانی­پور، یاسر، «حدیث غدیر در منابع روایی اهل­سنت، بخش اول»، فصلنامة فرهنگ کوثر، شمارة 75، پاییز 1387.
    23. ـــــــــــــــــــــــ ، «حدیث غدیر در منابع روایی اهل­سنت، بخش دوم»، فصلنامة فرهنگ کوثر، شمارة 79، پاییز 1388.
    24. حسینی مقدم، د. سیدعسکری، «غدیر از منظر عالمان اهل­سنت»، فصلنامة شیعه­شناسی، شمارة 21 بهار 1387.
    25. حلبی، علی­بن ابراهیم­بن احمد حلبی شافعی ابوالفرج نورالدین­بن برهان الدین، السیرة الحلبیة (انسان العیون فی سیرة الامین المامون)، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1427هـ..
    26. خطیب بغدادی، ابوبکر احمدبن علی­بن ثابت­بن احمد­بن مهدی، تاریخ بغداد، المحقق: د. بشار عواد معروف، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1422هـ/2002م.
    27. خلیفه­بن­خیاط، ابوعمرو خلیفه‌ بن خیاط­بن خلیفه شیبانی عصفری بصری، تاریخ خلیفه بن خیاط، محقق: د. اکرم ضیاء العمری، چاپ دوم، دمشق، بیروت، دار القلم، مؤسسة الرسالة، 1397هـ.ق.
    28. دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، قم، شریف رضی، 1412ق.
    29. ذهبی، شمس­الدین ابوعبدالله محمدبن احمدبن عثمان­بن قَایْماز، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، محقق: عمر عبدالسلام التدمری، چاپ دوم، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413هـ/1993م.
    30. ـــــــــــــــــــــــ ، تذکرة الحفاظ، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419هـ/1998م.
    31. سلاوی، شهاب­الدین ابوالعباس احمدبن خالدبن محمد ناصری درعی جعفری سلاوی، الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَى، محقق: جعفر الناصری و محمد الناصری، المغرب، دار الکتاب - الدار البیضاء، بی­تا.
    32. سمهودی، علی­بن عبدالله­بن احمد حسنی، خلاصة الوفا باخبار دار المصطفى، دراسة و تحقیق: د. محمد الامین محمد محمود احمد الجکینی، بی‌جا، بی‌نا، بی­تا.
    33. سیدکباری، سیدعلی­رضا، «علامه امینی، غواص غدیر»، فصلنامة فرهنگ کوثر، شمارة 2، اردیبهشت 1376.
    34. سیوطی، عبدالرحمن­بن ابی­بکر جلال­الدین، تاریخ الخلفاء، محقق: حمدی الدمرداش، مکتبة نزار مصطفى الباز، 1425هـ/2004م.
    35. طبری، محمدبن جریربن یزیدبن کثیربن غالب آملی ابوجعفر، تاریخ الطبری - تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری (از عریب­بن­سعد قرطبی)، چاپ دوم، بیروت، دار التراث، 1387هـ..
    36. عصامی، عبدالملک­بن حسین­بن عبدالملک مکی، سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی، محقق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419هـ/1998م.
    37. قرمانی، احمدبن­یوسف، اخبار الدول وآثار الاول فی التاریخ، دراسة و تحقیق: د. فهمی سعد و د. احمد حطیط، بیروت، عالم الکتب، 1412هـ/1992م.
    38. قندوزی، حافظ شیخ سلیمان­بن­ابراهیم حنفی، ینابیع المودة لذوی القربى، تحقیق: سیدعلی جمال اشرف حسینی، قم، دار الاسوه، 1416هـ..
    39. مددی، حمید و محمدحسین حاج­علی، «غدیر از دیدگاه اهل­سنت»، مربیان، شمارة 29، پاییز 1387.
    40. مدنی، سیدمحمود، «نقد دیدگاه‌های اهل­سنت دربارة حدیث غدیر»، فصلنامة علوم حدیث، ش7، بهار 1377.
    41. مقریزی، احمدبن­علی­بن عبدالقادر ابوالعباس حسینی عبیدی تقی­الدین، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الآثار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418هـ..
    42. نویری، احمدبن عبدالوهاب­بن محمدبن عبدالدائم قرشی تیمی بکری شهاب­الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب والوثائق القومیه، 1423هـ..
    43. یافعی، ابومحمد عفیف­الدین عبدالله­بن اسعدبن علی­بن سلیمان، مراة الجنان وعبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، وضع حواشیه: خلیل المنصور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417هـ/1997م.
    44.  یونینی، قطب­الدین ابوالفتح موسى­بن محمد، ذیل مراة الزمان، چاپ دوم، قاهره، دار الکتاب الاسلامی، 1413هـ/1992م.