نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان
2 دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
مقدّمه
مورّخان از دیرباز، قارة آسیا را «مهد پیامبران» و ایران زمین را «مهد ادیان» لقب دادهاند.[1] آیین«اهل حق» یا «یارسان»[2] از جمله آیینهایی است که ریشه در ایران باستان دارد. با اینحال، چون باورها و اعتقادات خاص پیروان این مکتب قادر نبوده است مجموعهای همگن و منظم ایجاد کند که بتوان آن را منشعب از یک مکتب یا دین خاص قلمداد کرد، در باب هویّت و ماهیت این مکتب، میان شرقشناسان و محققان توافق نظر وجود ندارد. این در حالی است که افرادی هچون دوگوبینو اندیشههای اهل حق را مبتنی بر تعالیم آیین بودایی قلمداد میکنند. (دوگوبینو، 1383، ص255) اما از دیدگاه نویسندگانی همچون پطروشفسکی، اهل حق برخی از تعالیم اسماعیلیه، به ویژه در رابطه با مبحث «فیضان» و «حلول» را حفظ کردهاند. (مردانی، 1377، ص7) بدینسان، درحالیکه عدهای اعتقادات آنان را آمیختهای از «رازداری گنوستی سزم» برگرفته از «عرفان روایی» و «زرتشتیگرایی» و «میتراییگرایی» و مشربهای فکری متفاوت رایج پیش از اسلام در میان مناطق کردنشین غرب کشور میدانند که پس از اسلام جامة اسلامی پوشیده و صبغة تصوّف و تشیّع به خود گرفته است (فضایی، 1384، ص313)، عدهای دیگر ضمن مقایسة نحوة تولّد پیشوایان این آیین با نحوه تولد حضرت مسیح7، که هر دو از طریق «بکرزایی» صورت گرفته است و نیز ذکر موضوعاتی هچون «اجتماع در جمعخانه و وردخوانی» و «خوردن نذر» و«نیاز به صورت دستهجمعی» که در اجتماعات و مراسم «عشای ربانی» نیز مشاهده میشود، به وجود رگههایی از دین مسیحیت در آیین اهل حق حکم دادهاند. (خدابنده، 1382، ص156)
زرّینکوب در کتاب ارزشمیراثصوفیه، اهل حق را چنین معرفی میکند:
آداب و مناسک اهل حق تا حدّ زیادی به آداب تصوّف شباهت دارد. چنانچه لزوم اجتماع آنها در «جمعخانه»، تقدیم «نذر و نیاز»، یا «خیر خدمت»، «اشتغال به ذکر خفی و جلی»، توجه به «ساز و سماع»[3]، که احیاناً به نوعی خلسه و جذبه منتهی میشود، و ضرورت «سرسپردن به پیر و مرشد»، آداب و مناسک اهل حق را به نوعی تصوّف مخصوص تبدیل کرده است. (زرّینکوب، 1377، ص97)
مُکری نیز در مقدّمهاش بر کتاب حقالحقایقیاشاهنامهحقیقت در همین باره مینویسد:
«رشته یا مسلک اهل حق یکی از رشتههای انشعابی و معمولاً وابسته به مذهب تشیّع بوده و مجموعهای از عقاید و آراء خاص است که از عهود سالفه با ذخایر معنوی اسلام و اساطیر ایران قدیم و افکار فرق غالی[4]، که به ویژه در مناطق غرب ایران پراکنده بودند، درهم آمیخته است و در برخورد با حوادث، در زمانهای مختلف، اشکال گوناگون به خود گرفته است. (جیحونآبادی، 1361، ص5)
افرادی همچون مرحوم نورعلی الهی،[5] - که خود از پیروان آیین مزبور است -
اهل حق را مسلمان و وابسته به مذهب شیعة دوازده امامی میدانند. (الهی، 1343،
ص10) در همین زمینه و در تأیید سخنان وی، القاضی در کتاب آیین یاری چنین آورده
است: «گروه یارسان اعتقاد کامل به دوازده امام داشته و مخصوصاً حضرت
مهدی(عج)را ناجی بشر از زشتیها و تاریکیهای ظلمانی میدانند.» (القاضی، 1359،
ص45)[6]
از سوی دیگر، چون اهل حق اصرار دارند مسلکشان همراه با برخی رازها و اسرار
ناگفتنی است که نباید برای نامحرمان فاش گردد[7] و همچنین به سبب بیحرمتیها، مزاحمتها، فشارها و آزارهایی که مکرّر از جانب غیر همکیشان خود متحمّل گشتهاند، در برابر پرسشها و درخواستهای محققان و خواستاران کشف حقیقت سکوت کرده، مایل به همکاری با آنان نیستند.
به راستی، اهل حق چه کسانی هستند؟ ظهور و شکلگیری آنان مربوط به چه دورانی است؟ چه باورها و اعتقاداتی دارند؟ بانیان و پیشوایان آنان کدامند؟ در کدام مناطق بیشتر ساکنند؟ مقدّسات و متبرّکات آنان چیست؟ آیا به راستی قایل به مقام الوهیت و خدایی برای حضرت علی7هستند؟ آیا میتوان آنان را بخشی از جامعة شیعی دانست؟ آیا اطلاق الفاظی هچون «صوفی، زاهد و عارف» بر آنان صحیح است؟ اینها سؤالاتی است که هنگام تفکر دربارة این آیین، ذهن با آن درگیر میشود.
بدینروی هدف از نگارش این مقاله، شناخت آیین اهل حق، کوشش برای کاهش ابهامات در زمینة تاریخ شکلگیری، عقاید و مردمشناسی پیروان آن و به طور کلی، گشودن پرده از اسرار ناگفتة این آیین است. نوشته حاضر، که تنها پیشزمینهای برای مطالعات و پژوهشهای بعدی در زمینة شناخت اهل حق، به ویژه ساکنان استان کرمانشاه بهشمار میآید، ضمن تلاش برای یافتن پاسخ به سؤالات مزبور، میکوشد تا بهدور از تعصّب و پیشداوری، با نگرشی توصیفی ـ تحلیلی و نیز از طریق مصاحبه با گروهی از پیروان اهل حق، راه را برای تحقیقات بیشتر در این زمینه هموار سازد.
زمان و مکان پیدایش آیین اهل حق
مطابق نامةسرانجام، شکلگیری آیین اهل حق مربوط به «عهد الست» است و برنامة آن در هر عصر، جزو اسرار پیغمبران و موصّلان به حق بوده و آن اسرار به طور سرّی دست به دست و سینه به سینه از سلف به خلف رسیده است. همچنین آیین مزبور، دنبالة همان برنامهای است که شاه مردان، حضرت علی7، به تنی چند از یارانشان (سلمان، مقداد، کمیل، ابوذر، مالک اشتر، قنبر و دیگر خواص) آموختهاند. (صفیزاده بورهکهئی،1376، ص14) سپس در قرن دوم هجری، این اسرار به شخصی به نام «عمرو بن لهب» ملقّب به «بهلول ماهی» رسید. وی در خانوادهای کُرد متولّد شد و در جوانی نزد امام صادق7 تحصیلات خود را به پایان رساند. او در آغاز، خود را به دیوانگی زد و تنها در خفا با چند تن از یاران ویژة خود راز و نیاز میکرد. او از خوشیها و لذتهای دنیا دست کشید و خرابهها را بر کاخ هارونالرشید ترجیح داد و سرانجام، در سال219 هجری جهان را بدرود گفت. (صفیزاده بورهکهئی،1361، ص34) آرامگاه وی در بالای کوه «تنگه گول» در چشمه سفید واقع در 16کیلومتری اسلامآباد غرب، زیارتگاه دوستداران و پیروان اوست.
پس از مرگ بهلول، در سال 324 هجری، در اطراف کوه «شاهو»، که در 12فرسنگی جنوب سنندج واقع است، مرد دیگری به نام «باباسرهنگ» متولّد شد که بعدها خود را «مظهرالله» خواند. او نیز به روشهای بهلول ادامه داد و گروه زیادی را شیفتة خود ساخت. (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص23) سپس در قرن چهارم هجری مردی به نام «مبارکشاه» ملقّب به «شاه خوشین»، که او را نیز «مظهرالله» و متولّد از مادری باکره به نام «ماماجلاله» میدانستند، در میان ایلات لُر ظاهر گشت و طریق حقیقت را در میان قسمتی از مردم لرستان شایع ساخت. (خواجهالدین، 1369، ص277-278) پس از شاه خوشین، شخص دیگری به نام «بابا نااوس»، فرزند احمدجاف، در سال 477 هجری در روستای «سرگت» از سرزمین اورامان دیده به جهان گشود و توانست آیین یارسان را در میان مردم آن دیار پراکنده سازد، هرچند بسیاری از مردم که چیزی از سخنانش نمیفهمیدند او را دیوانه خواندند. (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص24) از قرن پنجم به بعد، دیگر اطلاعی از فرقة مزبور و پیشوایان آن در دست نیست، تا اینکه قرن هشتم هجری مناطق کردنشین بین ایران و عراق شاهد صحنة دیگری در تاریخ این آیین گردید. «سلطان اسحاق» (در گویش کردی: سان سهاک)، که او را میتوان مقنّن و موجد آیین اهل حق دانست، مناطق اورامان، جوانرود، گوران و کوههای دالاهو را، که برای پیشرفت و تبلیغ مرام خویش مناسبتر میدید، برگزید و با گروهی از یاران، زادگاه خود «برزنجه» و روستاهای «شهر زور»[8] را پشت سر نهاد و در محلی به نام «پردیور» (واقع در حوالی روستای شیخان، در شمال رودخانة سیروان) رحل اقامت افکند. سلطان اسحاق نه تنها گروندگان زیادی در میان ایلات و روستاییان یافت و اسرار عرفانی حقیقت را به عامّه آموخت، بلکه در ایجاد هماهنگی و بنیادگذاری مکتب واحدی در میان مجامع اهل حق - که تا آنزمان پراکنده و از هم بیخبر بودند - توفیق یافت. پس از سلطان اسحاق، مردان حق دیگری ظهور کردند و راه او را با همان قالب و قواعد ادامه دادند. (جیحونآبادی، 1361، ص6) از جمله اقدامات سلطان اسحاق، بنای خاندانهای حقیقت، مراسم سرسپردن و جوز سرشکستن، انتخاب پیر و دلیل و تشکیل مجمع دینی «جمعخانه» با تشریفات و آداب مخصوص، روزة سه روزه و دیگر دستورات و قوانینی است که تا امروز با همان شکل ادامه دارد. (طبیبی، 1351،
ص 54/ مازندرانی، 1378، ص34) گفته شده که علت اصلی اقدامات سلطان اسحاق برای ایجاد همبستگی میان طوایف اهل حق، دو چیز بوده است: یکی تهدید طوایف اهل حق از جانب سپاهیان مغول که در آن ایام، در نواحی غربی ایران، یعنی کردستان و بینالنهرین پراکنده بودند، و دیگر حفظ آداب و رسوم قومی و جلوگیری از تفرقه و پراکندگی طوایف اهل حق. (طبیبی، 1351، ص 54-55)
اصول اعتقادات اهل حق
در فریضههای دینی اهل حق، اجرای چهار اصل بر هر پیرو آیین اهل حق واجب و ضروری است. این اصول در یک بیت از کلام نامةسرانجام به گویش کُردی گورانی چنین خلاصه شده است:
باوَری وجا، باوَری وجا |
|
یارِی چوار چِشتَن، باوَری وَجا |
پاکی و راستی، نیستی و رِدا |
|
مَبو بار ویت سوک کَی جه دنیا |
یعنی: ای گروه یارسان، ارکان دین چهار است که باید بجای آورید: پاکی، راستی، نیستی، و بخشش. باید بار خود را در این جهان سبک کنید. (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص573). در ذیل، توضیح مختصری دربارة ارکان مذکور ذکر میشود:
همچنین در جای دیگری از کلام سرانجام چنین آمده است:
یارسان ورا، یارسان ورا |
|
رای حق راسین، برانان ورا |
پاکی و راستی، نیستی و ردآ |
|
قدم و قدم تا و منزلگاه |
یعنی: ای گروه یارسان، راه حق راه راستی است. لازم است که بر این راه باشید و پاکی و راستی و نیستی و بخشش را قدم به قدم تا پایان عمر شعار خود سازید. (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص583)
لازم به ذکر است که در شکلگیری اصول اعتقادات اهل حق، به وضوح میتوان عوامل تاریخی و اجتماعی را، که از تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران نیز منفک نیست، تأثیرگذار دانست. چنانچه طبیبی در تحقیقی با عنوان «منشأ اجتماعی معتقدات کردان اهل حق»، ردّپای اصول اولیة دین زرتشت (شامل پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک) را در اصول چهارگانة آیین اهل حق (پاکی، راستی، نیستی و ردا)، شناسایی کرده است. (طبیبی، 1351، ص52)
اهل حق کیست؟
در پاسخ به این سؤال که «اهل حق به چه کسی گفته میشود؟»، بهرام الهی ضمن جمعآوری گفتارهایی از نورعلی الهی در کتاب آثارالحق، اهل حق را شخصی معرفی میکند که در سیر تکاملی خویش، مراتب سهگانة «شریعت»، «طریقت» و «معرفت» را - به ترتیب - طی کند تا شایستگی رسیدن به «حقیقت» را به دست آورد. (الهی، 1373، ص491) بدین سان، یک مسلمان اهل حق در مرحلة اول، که شریعت است، باید متدیّن به ادیان آدم صفیالله7، ابراهیم خلیلالله7 و محمد رسولالله9و مذهب ائمّة هدی8باشد؛ در مرحلة دوم، که طریقت است، باید مؤمن به ولایت علی ولیالله7 و ائمه اطهار8 و تحت لوای اهل حق درآید. در مرحلة سوم، که معرفت است، باید به پایه «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبُهُ» نایل گردد، و آنگاه در مرحلة چهارم، حق و حقیقت را درمییابد تا کمال را در وصال و بقا را در فنا ببیند. (الهی، 1343، ص7).[9]در همین زمینه، نورعلی الهی در مقدّمة کتاب معرفةالروح خود، آورده است: «وظیفة هر موجودی در طول زمان موجودیتش آن است که تا آنجا که قوّة ادراکیه و توانایی جسمی دارد و خالی از عسر و حرج و تکلیف شاق، که مالایطاق است، سعی و اهتمام برای طی مراحل سیر تکاملی خود نماید. (الهی، 1384، ص1)
خاندانهای حقیقت
مطابق نامةسرانجام، هر یک از پیروان اهل حق (چه مرد و چه زن) برای طی طریق و سلوک عرفانی به سمت ذات حق، مکلّف به داشتن «پیر» و «دلیل» برای خود هستند، تاجایی که خودِ سلطان اسحاق «بنیامین» را به عنوان «پیر» و داود را به عنوان «دلیل» خود برگزید. با اینحال، سلطان اسحاق به علت نداشتن اولاد، هفت خاندان به نام «خاندانهای حقیقت»را دایر کرد تا نسلهای آتی معتقد به این آیین، از بین این خاندانها، پیر و دلیل خود را برگزینند. (صفیزاده بورهکهئی، 1376، ص103) هفت خاندان انتصابی زمان سلطان اسحاق به علاوة چهار خاندان دیگر، که پس از دوران او به تدریج شکل گرفتند عبارتند از: 1. خاندان شاه ابراهیم؛ 2. خاندان عالی قلندر؛ 3. خاندان بابایادگار؛ 4. خاندان سید ابوالوفاء؛ 5. خاندان میرسور؛ 6. خاندان سیدمصفّا؛ 7. خاندان حاجی بوعیسی (باویسی)؛
8. خاندان ذوالنور؛ 9. خاندان آتش بیگ؛ 10. خاندان شاه حیاس؛ 11. خاندان بابا حیدر. (الهی، 1343، ص68-67/ صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص36/ مدرّسی چهاردهی، 1362، ص 158-159) در آیین حقیقت، این خاندانها به عنوان «سادات خاندان حقیقت» شناخته شدهاند. بنابراین، در اصطلاح «اهل حق»، «سید» به کسی گفته میشود که از اولاد خاندانهای حقیقت باشد. (مدرّسی چهاردهی، 1369، ص248-247/ خواجه الدین، 1362، ص51/ مردانی، 1377، ص59)
پیشوایان آیین اهل حق
یاران و پیروان سلطان اسحاق به 14 دسته تقسیم شدهاند و برای هریک وظیفهای معیّن و سمتی مشخص گردیده است. نام این دستهها به ترتیب اهمیت عبارتند از: هفتن (هفتتن)، چهلتن (چهل تن)، هفتوانه، یاران قول طاس، هفتاد و دو پیر، هفت خلیفه، هفت خادم، هفت هفتوان، چهل چهل تنان، نود و نه پیر شاهو، شصت و شش غلام کمر زرین، هزار و یک بنده خواجه مانند، بیور هزار بنده، بی وند بنده یا بندههای بیشمار. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص29) از میان این 14دسته، دستة «هفتن» و «هفتوان» به ترتیب از سایران مقرّبتر و مقدّمترند و بدین روی، آسمانها به هفتن و زمینها به هفتوان سپرده شده و به تعداد آنها خلق گردیده است. هفتن در اعصار گذشته هم در جامة پیغمبران و پادشاهان تابیده و در جهان ظهور کردهاند تا مردم را به سوی خداپرستی و راه و روش زندگی راهنمایی کنند در قرن هشتم هجری هم در قالب هفت تن از پاکان تجلّی کردهاند. نام و لقب این هفتن به ترتیب اولویت و جایگاه عبارتند از: 1. سید خضر، ملقّب به پیربنیامین؛ 2. موسی سیاه، ملقّب به پیرداود؛ 3. ملاّ رکنالدین دمشقی، ملقّب به پیرموسی؛ 4. خاتون دایراک، ملقّب به رزبار؛ 5. مصطفی داودان؛ 6. شاه ابراهیم، ملقّب به ملک طیار و ایّوت؛ 7. سید احمد، ملقّب به بابایادگار». (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص196)[10]
به طور کلی، اهل حق برای 28 تن از پیشوایان خود احترام و مقام شامخی قایلند و سایران را دارای چنین مقامی نمیدانند. به باور آنان، این 28 تن در واقع، اشرف مخلوقاتند و عبارتند از: هفتنان، هفتوان، هفت خلیفه و یاران قول طاس که در ذیل، اسامی آنان را در سه مقام ذکر میکنیم: (لازم به ذکر است که اهل حق از روز ازل تا امروز، به سه مقام قایلند:
1. روز اول یا «عالم الست»؛ 2. دورة شریعت یا تبلیغ دین اسلام توسط حضرت محمّد9؛ 3. دورة ظهور آیین حقیقت یا زمان پس از حضرت علی7.
مقام اول |
مقام دوم |
مقام سوم |
جبرائیل |
سلمان |
بنیامین |
میکائیل |
قنبر |
داود |
اسرافیل |
جابر |
موسی وزیر |
عزرائیل |
مالک اشتر |
مصطفی داودان |
حور |
فاطمه بنت اسد |
رمزبار |
عقیق |
امام حسن7 |
شاه ابراهیم |
یقین |
امام حسین7 |
یادگار |
شنطیا |
محمّد9 |
احمد |
طاها |
حمزه |
بوالوفا |
یاسین |
ابوطالب |
عیسی |
مهلا |
عمره |
میر |
طاسیم |
مقداد |
مصطفی |
حامیم |
اباذر |
شهاب |
پری |
بتول |
حبیب شه |
قرطاس |
نصیر |
عابدین |
قیماس |
محمود پاطل |
نریمان |
خلد |
عبّاس (عموی حضرتمحمّد9) |
رستم |
قیطاس |
عمار یاسر |
احمد هاوار |
ایاس |
مقبل |
موسی سیاه |
شیمیا |
جعفر (برادر حضرت علی7) |
اسکندر |
رفائیل |
محمد حنیفه |
میرورچم |
عنریل |
عبدالله بن عبّاس |
قلی |
هاروت |
عقیل |
شابدین |
طیطوس |
بلال |
شاکه |
ماروت |
سعدبن وقّاس |
شاه نظر |
گریال |
ابوالمعجن |
مراد |
شهبال |
صالح |
سلمان |
سلسال |
عدی بن حاتم |
قوالطاس |
هفتنان |
هفت خلیفه |
قول طاسان |
هفتوان |
جدول (1): اسامی 28 تن در 3 مقام (خواجه الدین، 1362، ص29)
به باور اهل حق، هریک از این 28 تن، از عالم الست تا زمان زندگی خود، در جامههای گوناگون گردیده و به اسامی مختلف نامیده شدهاند. چنانچه مثلاً نام «بنیامین» در عالم الست، «جبرائیل» در دوره شریعت، «سلمان» و در دوران زندگانیش، «بنیامین» بوده است.
اندیشة «مظهریت» یا «تجلّی اللهی» در آیین اهل حق
بنا بر اعتقادات اهل حق، مسلمان پیرو آیین حقیقت کسی است که تجلّی ذات مقدّس حق تعالی را در هر زمان، در جسم یک انسان جست وجو میکند. او باید خداوند را از طریق یک قالب بشری بشناسد و این تنها راه ممکن برای شناخت حق به وسیلة انسان است. در حقیقت، ظهور یا تجلّی ذات خداوند در بشر مانند پنجرهای است که به روی خداوند باز میشود، یا همچون آیینهای است که هیچ چیز جز او را منعکس نخواهد ساخت.
طبق باور اهل حق، خداوند در ازل یا «عهد الست» درون یک «درّ» بود. نخست در جامة «خاوندگار»، که همان آفرینندة جهان است، تجلّی کرد و از بغل او «جبرائیل»، از دهانش «میکائیل»، از نفسش «اسرافیل» و از عرقش «عزرائیل» به وجود آمد (افشاری، 1370، ص385) پس از آن و تاکنون 6 بار دیگر در جامههای گوناگون انسان، یا در 6 تن پاک تجلّی کرده است و در آینده نیز ممکن است تجلّی کند. این 6 تن - به ترتیب - عبارتند از: مرتضی علی7، شاه خوشین، سلطان اسحاق، شاه ویسقلی، ممدبگ، و خان آتش. ذات حق در هربار الوهیت، به همراه چهار یا پنج ملک (به تعداد جبرائیل، میکائیل ... )، که آنها را «یاران چارملک» گویند، ظهور میکند. گفته شده که این چهار ملک همواره همراه یک زن بودهاند. (مردانی، 1377، ص35) این یاران چهارگانه همواره در هر تجلّی، کمی پیش از خداوند متجلّی میشوند، در انتظارش میمانند و نویدبخش ظهور او میگردند. (مکری، 1381، ص74) جدول تجلّیات هفتگانة ذات مقدّس حق در کالبد بشر و یاران آنان را مطابق نامةسرانجام میتوان چنین به تصویر کشید:
|
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
1. خاوندگار |
جبرائیل |
میکائیل |
اسرافیل |
عزرائیل |
؟ |
|
سلمان |
قنبر |
حضرت محمّد9 |
نصیر |
فاطمه |
|
بابابزرگ |
کاکاردا (رضا) |
کرفقی |
باباطاهر |
ماماجلاله |
|
بنیامین |
داود |
پیرموسی |
مصطفی داودان |
خاتون دایراک |
|
کامریجان |
یاریجان |
یارلی |
شاه سوار آقا |
رزبار |
|
جمشیدبگ |
الماس بگ |
ابدال بگ |
؟ |
پری خان شرط |
|
خان جمشید |
خان الماس |
خان ابدال |
؟ |
دوستی خانم |
جدول (2): تجلّیات هفتگانة ذات مقدّس حق در هفتن (خواجه الدین، 1362، ص13)
همچنین اهل حق به نوع دیگری از مظهریت به نام «میهمانی» معتقدند و آن هنگامی است که خداوند موجب افتخار انسانی نیک گردد و او را با وجود خود، منوّر سازد. به عبارت دیگر، خداوند مدتی در وجود انسان سکنا میگزیند. زمانیکه خداوند در موجودی ساکن میشود، این وجود، «شاه- میهمان» یا «خدا- میهمان» خواهد بود و این به معنای کسی است که شاه یا خداوند را در منزل وجودش پذیرا شده است. در هر حال، پس از عزیمت میهمان، نوری که با میهمانی و حضورش در میان آمده بود نیز عزیمت میکند و میزبان تنها آنچه را از ابتدا دارا بود، در خویش نگاه میدارد. همین معنا و مفهوم میهمانی را در متون پهلوی متعلّق به مزدیسنا نیز مییابیم؛ چنانکه وقتی بهمن، سروش، خشم، سپندارمذ و دروج ترومد میهمان هستند، خصایص نیک (و بدشان) را به میزبان میبخشند. (مُکری، 1381، ص77-76)
مفهوم «دون به دون» یا «جامه بهجامه» در آیین اهل حق
بنا به عقیدة اهل حق، روح انسان پس از مرگ، هزار و یک دون (جامه) عوض میکند و با گردش در جامههای گوناگون، جزای اعمال گذشتة خود را میبیند و بدین سان، جامههای بعدی آن متناسب با اعمالی خواهد بود که انجام داده است؛ مثلاً، اگر اعمالش نیک باشد، به جامة ثروتمندان و افراد مرفّه، و اگر اعمال او در جامة قبلی زشت باشد، در جامة بعدی به دون فقرا درآمده، دچار مصیبت و ناملایمات میگردد و سرانجام، پس از عوض کردن هزار دون، هزار و یکمین جامة خود را، که عبارت از بقا و ابدیت است، خواهد پوشید و بدین طریق، معاد و حیات ابدی وی شروع میشود. (خدابنده، 1382، ص115-116) ظاهراً پیروان آیین اهل حق، مقتضای عدالت خداوند را «دون به دون شدن» میدانند. از دیدگاه آنان، انسانی که در این دنیا مرتکب خلاف و گناه گردیده است، حتماً باید در همین دنیا عقاب شود و نه اینکه گناه و خلاف این دنیا در دنیای دیگر رسیدگی شود. جزا و پاداش او هم در دنیا، این است که بر اساس دون به دون شدن، روحش به جسم موجودی پلید یا نیکو انتقال یابد. (خدابند، 1382، ص102)
برخی از معتقدان این آیین - آگاهانه یا از روی ناآگاهی - واژة «تناسخ»[11] را در کنار واژة «دونادون» به کار میگیرند و این مفاهیم را معادل و همطراز با هم استعمال میکنند، چنانکه القاضی، از پیروان اهل حق ساکن کرند غرب در کرمانشاه، ضمن بهکارگیری لفظ «تناسخ» میگوید: «مردم اهل حق معتقد به سیر تکاملی بشر در اثر گردشهای متوالی تناسخی هستند.» (القاضی، 1362، ص112) این امر موجب گشته است تا بسیاری همچون مدرّسی چهاردهی، دینشناس ایرانی، اعتقاد به اندیشة تناسخ را در این آیین بدیهی بدانند. وی در اثرش، اسرار فرق خاکسار، در این باره مینویسد: «در تمامی فِرق اهل حق، اعتقاد به تناسخ جزء اصول اولیة آنان بوده و هماکنون نیز سخت بدان پایبند میباشند.» (مدرّسی چهاردهی، 1369، ص196) از سوی دیگر، پیشوایان دیگری هم هستند که با به کارگیری واژة «تناسخ» به شدت مخالفند. برای مثال، نورعلی الهی ضمن مخالفت با کاربرد الفاظ «تناسخ»، «حلول»، «اتحاد» و مانند آن، استفاده از واژگانی همچون «مظهریت»، «دونادون» یا «جامه به جامه» را در جهت طی طریق و سلوک انسان به سوی تکامل و رسیدن به ذات مقدّس خداوند ارزیابی میکند. بدینسان، وی مسائل مربوط به معاد، مثل حشر و نشر، بهشت و دوزخ و مسائل پس از مرگ را بر اساس اعتقاد «دون به دون» یا «جامه به جامه» تفسیر میکند. (الهی، 1343، ص150-151)
به طور کلی و علیرغم مخالفتهای افرادی همچون نورعلی الهی و دیگر پیشوایان اهل حق با کاربرد واژة «تناسخ»، به نظر میرسد که آنان با پذیرش مفهوم «دون به دون» یا «جامه به جامه» شدن، عملاً مفهوم «تناسخ» را نیز پذیرفتهاند، هرچند از این مفهوم هدف و فلسفة دیگری را دنبال کنند.
آداب و عبادات خاص اهل حق
آداب آیینی اهل حق در کل محدود است و تشریفات جمع (در گویش کردی: جم) و حضور در جمعخانه از مهمترین آنها است. طبق قانون اهل حق، جمع نباید کمتر از سه نفر باشد و اشخاصی که در جمع حضور مییابند، باید سرسپرده به یکی از خاندانهای اهل حق باشند. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص86) همچنین افراد کمتر از هفت سال و بانوان حق ورود به جمعخانه و شرکت در مراسم مذهبی و ذکر را ندارند. (مدرسی چهاردهی، 1362، ص175) میتوان در مکانهای مقدّس (مقبرة قدیسین) یا حتی در هوای آزاد جمع بست. (دورینگ، 1378، ص42) تمام این مکانها بنابر دستور و علت خاصی مقدّس نیستند، بلکه تنها عمل جمع شدن است که آن را مقدّس میسازد. پس جمع، مقدّس است؛ زیرا محل ظهور ذات حق است.
اندازة جمعخانه میتواند متغیّر باشد. در بعضی از آنها برای قریب صد جمعنشین و در بعضی دیگر، برای بیش از صدها جمعنشین جا وجود دارد. جمعخانه نقشه یا جهت خاصی ندارد و تزیینات آن، به نظر مسئول جمعخانه بستگی دارد. معمولاً در جمعخانهها قابهای خوشنویسی از نام حضرت علی7 یا شمایل آن حضرت به دیوار آویخته شده است. جزوهها و کتابهای عرفانی قدیمی نیز گاه در آنجا نگهداری میشود و همچنین نشانههای دراویش مانند تبرزین، کشکول، کلاه نمدی، تسبیح، وسایل موسیقی، و ظروف و وسایل لازم برای جمع بستن در آنجا مشاهده میشود. (همان، ص41).
نشستن در کنار دیگران و تشکیل دادن یک حلقه، نمادی مؤثر و نیرومند را به وجود میآورد. علاوه بر این، در جمعخانه، تمام امتیازات اجتماعی حذف میشود و هیچ صدر و ذیلی در محل نشستن وجود ندارد؛ زیرا در یک دایره، همة نقاط برابرند. بدینسان، وقتی معیارهای ظاهری تبعیض از بین برود، جمعنشینان احساس وابستگی بیشتری میکنند (همان، ص43). از لحاظ پوشش و نوع لباس، هیچ اجبار یا قانون خاصی وجود ندارد بجز «کمربند»[12] که الزامی است؛ زیرا کمربند نشان اتحاد جمع و علامت کمر همّت بستن و عزم جزم و راسخ جمعنشینان است. (همان، ص44) هنگام انعقاد جمع، پیر شروع به تنبو زدن میکند و کلامهایی از بزرگان اهل حق را با صدایی دلنشین و گیرا میخواند و حاضران هم کلامها را تکرار میکنند. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص87) جمله «اول و آخرم یار» شعار اهل حق است که در موقع انعقاد جمع و نیایش در جمعخانه خوانده میشود. در حقیقت، منظور از «یار» در شعار مزبور، «خداوند» است که میتواند مقتبس از آیة سوم سورة حدید قرآن کریم «هُوَ الاَوّلُ و الآخرُ و الظاهرُ و الباطنُ و هُوَ بِکُلِّ شیءٍ علیم»[13] باشد. (خواجه الدین، 1360، ص175؛ صفیزاده بوره کهئی، 1375، ص195)
سرسپردن یکی از شرایط مهم ورود به آیین اهل حق بوده و هر فردی از افراد اهل حق مکلّف است که سرسپرده باشد. پس هرگاه نوزادی از هر خانوادة یارسانی دیده به جهان گشود، پس از طی شدن یک هفته از تولّد و انجام مراسم نامگذاری، باید وی را سرسپرده کنند؛ یعنی باید «پیر» و «دلیلی» داشته باشد. پیرش باید یکی از خاندانهای یارسان، و دلیلش هم از برگزیدگان همان خاندان باشد که به آن سر میسپارد. (صفیزاده بورهکهئی،1361، 24) قابل ذکر است که فرد سرسپرده حق ازدواج با افراد خاندانی را که به آن سرسپرده است، ندارد. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص25) برای سرسپردن، نیاز به یک دانه جوز (نوعی ثمرة درخت جنگلی) و یک دستمال و نیاز (نیاز نمودار گردو و انار و شاخ نبات است) و نیز پول پای جوز و یک سکه و کارد تیز و یک خروس و یک مَن برنج و یک چارک روغن است که پس از فراهم شدن نیازمندیهای مزبور، نخست نیاز را در کاسهای میریزند و جوز و سکه و پول پای جوز و کارد برنده را در کاسهای دیگر مینهند و برنج و روغن و خروس را هم برای قربانی میپزند و پس از برگزاری جمع، پیر و دلیل حاضر میشود و مراسم سرسپردن را اجرا میکنند، و در پایان، هریک بهرة خود را صرف میکند. (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص 198) در واقع، جوز سر شکستن به معنای سرتسلیم در مقابل ارادة خدا فرود آوردن و شکستن سدغرور و هوا و هوس نفسانی تعبیر شده است، و به همین مناسبت، اهل حق غالباً به جای لفظ «سرسپردن»، «جوز سرشکستن» را استعمال میکنند. (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص169) پس بر هر یارسانی واجب است که هنگام تولّد، یک جوز با مراسمی خاص برایش بشکنند تا به مسلک یارسان سرسپرده شود و جزو آن آیین گردد.
بنا به نامة سرانجام، گروه یارسان باید در سال، شش روز روزة مخصوص، در دو نوبت بگیرند:
نوبت اول روزة «غار» یا «روچة مرنوی» است که از دوازدهم چله بزرگ زمستان لغایت چهاردهم آن است. سه روز روزة غار، بدین سبب است که وقتی سلطان اسحاق با سه تن از یارانش به سوی ده شیخان مهاجرت میکرد، برادرانش (به سبب دشمنی و حسادتی که نسبت به وی داشتند) بههمراه ایل چیچک درصدد تعقیب و کشتن وی برآمدند و سلطان و یارانش به درون غاری رفتند و سه شبانه روز ایل چیچک پیرامون غار گشتند. به فرمان حق تعالی، هوا طوفانی میشود و بر اثر آن، دشمنان به هلاکت میرسند. اهل حق بنا به دستور سلطان اسحاق، به پاس این سه روز، همه ساله سه روز روزه میگیرند. (صفیزاده بورهکهئی، 1376، ص26)
نوبت دوم روزة «یاران قولطاس یا قورتاس» است که از چهاردهم چله بزرگ لغایت هفدهم است و گرفتن این روز، بدان مناسبت است که عدهای برای گرفتن سه روز روزة غار به قلة کوه شاهو رفتند و با خود نیت کردند که سه روز روزة خود را در آنجا بگیرند و آنگاه سلطان اسحاق با دیدن خود، سرافرازشان کرد و از قضا، در آن دم برف سنگینی بارید و آنان سه شبانهروز در زیر آن برف ماندند و در نهایت، سلطان آنان را نجات داد و پس از آن، مقرّر شد که هر سال سه روز روزة قولطاس بگیرند. (صفیزاده بورهکهئی، 1376، ص27) گفته شده در حالیکه گرفتن روزة مرنوی بر هر مسلمان اهل حق واجب است، گرفتن روزة قولطاس بر آنان مستحب است.
در نامة سرانجام، قربانی کردن برای جلب توجه خداوند اهمیت فراوان دارد؛ زیرا قربانی را موجب رضایت و خشنودی خداوند میدانند و به همین علت است که قربانی از برجستهترین مشخصات آیین اهل حق به شمار میآید. حیواناتی که برای قربانی کشته میشوند (البته به شرط نر و سالم و صحیح الاعضاء بودن و پیر و ضعیف نبودن)، عبارتند از: شتر، گاو، گوسفند، آهو، گوزن و خروس. (خواجه الدین، 1362، ص77) مراسم ذبح قربانی بدین صورت است که ابتدا تیغ را با شکرانهای پیش «سید» و یا نمایندة او میآورند. «سید دعاخوان» کمر خود را میبندد و «تیغ» و «شکرانه» را در دست میگیرد، دوزانو رو به قبله مینشیند، لبة تیغ را در مقابل دهان خود میگیرد. «خادم» در مقابل «سید» در حال رکوع ایستاده، میگوید: «الله». «سید» جواب میدهد: «ای والله». سپس دعای مخصوص تیغ خوانده میشود. «خادم» سجدة ختم را به جای آورده، به ذبح قربانی میپردازد. (خواجه الدین، 1362، ص78) پس از پخته شدن قربانی، کسی تقسیم آن را برعهده میگیرد، اما پیش از آن «خادم» برای شستن دست حاضران، که در حکم وضوی جمعنشینان است، با آفتابهای در دست راست و لگنی در دست چپ، ابتدا بر دستان «سید» و سپس از سمت راست، بر دستان حاضران آب میریزد. سپس «سید» با ندای حق و ادای ذکر «اول و آخرم یار» و اذن جمعنشینان، به تقسیم مساوی گوشت قربانی به صورت «نواله»[14] در میان حاضران اقدام میکند. (خدابنده، 1377، ص191)
مقدّسات اهل حق
آنچه را که نزد پیروان اهل حق مقدّس قلمداد میشود میتوان تحت هفت عنوان ذیل تقسیمبندی کرد:
به مجموعه کتابها و رسالههای اهل حق، که در قرن هشتم و نهم هجری تدوین شدهاند، «نامه» یا «کلامسرانجام» گفته میشود که دارای شش بخش یا جزء (شامل دورة هفتوانه، بارگه بارگه، گلیم و کول، دورة چهلتن، دورة عابدین و خرده سرانجام) است. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص15) عدهای نیز گفتار بزرگان اهل حق، اعم از سرانجام و غیر آن را کلام یا نامةسرانجام میگویند و علمای این مسلک را هم «کلامخوان»[15] مینامند. این کلامها، که به صورت منظوم نوشته شده، به گویش «گورانی» و تحت تأثیر لهجههای لکی، لری، کردی کرمانشاهی، کردی مریوانی و کرمانجی سنندجی و کلهری به اشعار ده هجایی سروده شده است. (الهی، 1343، ص3) «سرانجام» کتاب مقدّس اهل حق است که ظاهراً در حوالی کرمانشاه نوشته شده و پیروان این آیین همواره آن را از چشم نامحرمان و بیگانگان مخفی میکنند. (بهرامی، 1378، ص29) نورعلی الهی در باب اهمیت و منزلت کلامسرانجام بیان میدارد که سرانجام عین قرآن است. پس هرکس قرآن را فهمید، سرانجام را هم میفهمد و بعکس، هرکس سرانجام را فهمید، قرآن را نیز فهمیده است. (الهی، 1373، ص495)
پردیور مخفف واژه «پِرد اِی وَر» به معنای «اینطرف پل» است؛ «پِرد» به زبان کردی یعنی: پُل، و «اِی وَر» یعنی: اینطرف. (الهی، 1343، ص40) بنابر سرانجامهای خطی و دیگر کتب یارسان، این پل را سلطان اسحاق در آغاز قرن هشتم هجری بر روی رودخانة سیروان، واقع در شمال شرقی گوران بنا کرده است و بدین روی، این محل برای اهل حق جایی بسیار مقدّس است؛ زیرا سیر تجلّیات از روی این پل انجام میشود. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص33) گفته شده این پل حدّ فاصل بین حضرت حق و خلق است که در آیین زرتشت، آنرا «چینوت» یا «چینود» و در اسلام، «صراط» مینامند. این پل از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر است. اگر انسان در این گذرگاه به خلاف نیفتاد، خندان از پل میگذرد، وگرنه حرکت باید از نو صورت گیرد. (زرین ذوالنوری، 1383، ص3) از این پل، به «قبلة یارسان» نیز تعبیر شده است. (طهماسبی، 1371، ص57؛ خواجه الدین، 1362، ص119)
به معنای میثاق، پیمان و بیعتی است که هرگاه دورة جدید معنوی اعلام شود، خداوند با فرشتگان مقرّب منعقد و یا تجدید میکند. تاکنون هفت بیابس وجود داشته است. اولین تا چهارمین بیابس پیش از آفرینش بوده است. پنجمین در انتهای نبوّت و آغاز ولایت، و ششمین در انتهای ولایت بوده است. سرانجام، در بیابس هفتم یا بیابس پردیوری، قوانین اهل حق توسط سلطان اسحاق منعقد شده و اسرار دون به دون یا زندگیهای متوالی، که تا آن زمان میان پیامبران و اولیا پاسداری شده بود، آشکار شده است. (دورینگ، 1378، ص35-36)
در اصطلاح اهل حق، پذیرش و ایمان به شرایط مقرّر و اساس بیابس را «شرط و اقرار» میگویند. (الهی، 1343، ص52) یکی از این شرایط آن است که طالبان ورود به آیین اهل حق، باید تمام مراحل شریعت، طریقت و معرفت را، که مراحل سیر و سلوک عرفانی است، طی کنند و آمادة درک حق و حقیقت گردند. (فضایی، 1384، ص317)
مکانی را که گروهی از اهل حق دور هم جمع میشوند «جمعخانه» میگویند. بنابه نامةسرانجام وجود جمعخانه مقیّد به مکان و جای خاصی نیست. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص86) پس هرزمان و هرمکان که گروهی از یارسان با خلوص نیت به قصد ذکر حق تعالی گردهم آیند، جمعخانه تشکیل شده است و جلوة ذات حق در آنجا پدیدار و بر هر قلب پاکی میتابد.
آنچه در جمعخانه به قانون اهل حق بر آن دعا خوانده میشود و بعد مصرف میگردد و آداب خاصی دارد، «نذر» گفته میشود. نذرهای اهل حق انواعی دارد که عبارتند از:
الف. خدمت: عبارت از نذری است که در آن دست کم 25/3 کیلو برنج و 750 گرم روغن حیوانی خالص را به شکل پلو میپزند و با یک خروس با مقدار کافی نان در جمعخانه میخورند. (خواجه الدین، 1362، ص76)
ب و ج. نیاز و شکرانه: مواد این نذرها شامل «گِرده» (نوعی نان محلی) و «انار» و قربانیهای بیخون است و دعای تیغ و سفره را ندارد. (الهی، 1343، ص116)
د. آنچه از حیث تشریفات همچون قربانی است؛ مانند خربزه، قند و شکر، بادام، قاووت و نمک. (خواجه الدین، 1362، 77)
ه. آنچه در حکم قربانی است؛ مانند ماهی، و جوز بوریا و انار و گرده که با تشریفات قربانی صرف میشود.
و. قربانی: راجع به قربانی و آداب آن، قبلاً مطالبی ذکر شد. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص20)
از نشانههای ظاهری اهل حق، داشتن شارب انبوه است. آنان شارب خود را نمیزنند تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند؛ زیرا آن را معرّف کیش خود میدانند و عقیده دارند که شاه ولایت، حضرت علی7نیز شارب خود را نمیزده است.
بنا به نوشتة کتاب «سرودهایدینییارسان» برخی از پیروان اهل حق برای اینکه آسیبی به سبیلهایشان نرسد از کشیدن سیگار، قلیان و تنباکو خودداری میکنند. (سوری، 1344، ص128)
دربارة علت و فلسفه داشتن شارب دستنخورده، روایتها و تعابیر گوناگونی در نزد اهل حق وجود دارد. در خبر ایشان است که حضرت علی7در جنگ جمل، به اصحاب خویش فرمودند: «وَ قَصَّروا الحاکم وَ فَرّوا سبالکُم فَأنّهُ أهیب للعَدو»؛ یعنی ریشهایتان را کوتاه و سبیلهایتان را بلند کنید، که آن در دل دشمنان هراس خواهد افکند (خواجه الدین، 1362، ص130) همچنین در میان عوام شهرت دارد که چون در زمان معاویه، دوستداران و شیعیان حضرت علی7در مضیقه بودند، برای شناسایی یکدیگر میان خود دو رمز قرار دادند:
1. «یاعلی» گفتن به جای «سلام» هنگام ملاقات با یکدیگر؛
2. داشتن شارب انبوه. (الهی، 1373، ص444)
مرحوم نورعلی الهی در برهانالحق پس از ذکر روایتهای متعدد درباره حکم شارب زدن، در نهایت، نتیجه میگیرد: «مجموع احادیث و اخبار ائمّة اطهار و تفاسیر و تأویلات آیات قرآنی - من حیث المجموع - مسلّم میدارد که زدن شارب امر وجوبی نیست. فرضاً از مستحبات مؤکّده هم که باشد، از نزدن آن ترک اولی شده است و عقابی ندارد.» (الهی، 1343، ص145) وی سپس در خصوص نزدن موی شارب نزد اهل حق، مقتضیات زمانی و مکانی را دخیل دانسته، میگوید: موضوع هر حکمی به اقتضای زمان و مکان نسبت به اشخاص متفاوت است؛ مثلاً، نکاح برای بعضی سنّت و بر محرم حرام است. همچنین ناخن چیدن و سر تراشیدن و نوره کشیدن سنّت است، اما بر محرم حرام است. یا خضاب زمانی سنت و در حالی مباح میباشد.» (الهی، 1343، ص146)؛ همانگونه که در نهجالبلاغه آمده است: «وَسَئَلَ علی7 عَن قول الرَسول9- «غیّروا الشیبَ و لاتشبّهوا بالیهود». فَقالَ: «أنّما الآن وَقَد التسع نطاقه وَضرب بجبرانه، فامرو» و ما اختار» (سیدرضی،1326، ج6-4، ص1084-1085/گنابادی، 1333، ص177)؛ از حضرت علی7دربارة فرمودة حضرت رسول9که «پیری و موی سفید خود را پنهان کنید و خود را مانند یهود مسازید.» در جواب فرمودند: حضرت رسول هنگامی چنین فرمود که اهل دین اندک بودند. پس مسلمانان را به خضاب امر کردند تا از یهود متمایز شوند، ولی این زمان که اسلام همه جا توسعه یافته است، هرکس به اختیار و سلیقة خود، میتواند در اینباره اقدام کند.
جایگاه موسیقی نزد اهل حق
از دیرباز، میان موسیقی و عرفان ارتباط تنگاتنگی وجود داشته است؛ چنانکه در همة
ادیان و نحلههای عرفانی، نشانههای پیوند ایندو به وضوح مشهود است. «یسناخوانی» در آیین زرتشت؛ نواختن «کلاوتی» در آیین بودا؛ اهمیت و جایگاه سازهایی همچون «سیسترون» در مصر، سومر و یونان باستان؛ موسیقی عرفانی در آناتولی، موسیقی و رقص سماع صوفیان و سالکان مولویه و مانند آن همه نشان از این پیوند مستحکم و ناگسستنی دارد. در همین رابطه، ایرج نعیمائی در مصاحبة خود با منوچهر دینپرست، عنوان میکند: «دینی نیست که در طریقت خود، نوعی از موسیقی را نداشته باشد. حتی مذاهبی که خیلی خشک و رسمی با موسیقی برخورد میکنند، به نحوی این را دارند.» (دین پرست، بیتا، ص8)
خصوصیات بشری همه تابع اصل «دوگانگی و تضاد» است؛ یعنی از هر خصوصیتی دو صورت و وجه (خوب و بد، زشت و زیبا، ملکوتی و حیوانی و...) وجود دارد. بدین روی، پس هر نوع موسیقی که جنبة روحانی داشته باشد، موجب میگردد حالات مفید روحی تقویت شود و حالات مضر تبدیل به نقطة مقابل خود گشته، روح تصفیه گردد. (صفوت، 1384، ص359) در حقیقت و از آن رو که هدف اساسی عرفان «کمال» - هم از نظر جسمانی و هم از نظر روحانی و باطنی - است، پس مهمترین وظیفة هنرهای عرفانی هم باید ایجاد نوعی «کمال» هنری باشد تا ذهن پذیرای مفهوم بزرگ و نهایی «کمال» به طور مطلق گردد. (صفوت، 1384، ص343) در همین رابطه، حکیم و فیلسوف نامی، ابن سینا، نغمه و آهنگ خوش را در جهت مدیریت قوای نفس و درآوردن نفس امّاره به تابعیت نفس مطمئنه (که تخیّل و وهم را به سمت توهّمات متناسب با امر قدسی میکشاند) مؤثر برمیشمرد و آنرا درجهای از ریاضت (ورزیدگی و مجاهدت لازم برای سیر و سلوک روحانی) میداند. (ابن سینا، 1381، ص359-360) بدین روی، در میان تمام مظاهر فرهنگی کُردان اهل حق، بدون شک، موسیقی جایگاهی اساسی دارد. اصل و منشأ موسیقی مقدّس اهل حق را باید در ادبیات «ذکر»[17] جست وجو کرد. واژة «خواندن»، که در کلمة ترکیبی «کلامخوان» وجود دارد، نشان آهنگین خواندن کلامهاست و نه به صورت حکایتخوانی و نقّالی. این ترتیب آهنگین خواندن مناجاتها و اوراد بدون شک، به دوران باستان برمیگردد. ظاهراً کُردان اهل حق، که بسیاری از عوامل فرهنگی پیش از اسلام را حفظ کردهاند، یکی از اشکال باستانی آهنگین خواندن مناجاتها را ادامه دادهاند، به ویژه که سبک اجرای این اذکار هیچ ارتباطی با طریقة تلاوت قرآن کریم ندارد. (دورینگ، 1378، ص49)
ذکر در آیین اهل حق اثری مشابه نذورات دارد. این موسیقی ذاتاً مقدّس است و از نیروی معنوی بالقوّه بهرهمند است، یا استعداد دریافت و گرفتن این نیرو را دارد؛ بدین معنی که وقتی در جمع اجرا میشود، موجودات نامرئی از عالم بالا را جذب میکند و با شرکت آنان در جمع، برکت و رحمت در میان جمعنشینان منتشر میشود. بدین سان، حال چه با صرف طعام نذری و چه با شرکت در جمع، رهروان کمک معنوی ارزندهای دریافت میکنند. این کمک ممکن است کاملاً درونی بماند (ایمان و اشتیاق مذهبی را بیشتر کند) یا عینی و ملموس شود و کَرَمی شامل حال شخص گردد؛ چنانکه شفا و بهبودی که - مثلاً - از اثرات ذکر به دست میآید، به همان نسبت از غذای نذر حاصل میشود. (دورینگ، 1378، ص58) ظاهراً کاربرد اصلی و اجتماعی «جمع» و «ذکر» مفهومی نمادین است، تاحدی که اهل حق بدون ذکر، بدون کلام و بدون جمع، هویّتی ندارند. بیشک، به سبب همین مفهوم نمادین است که این شکل موسیقی در میان آنان رشد کرده و حفظ شده است؛ شکلی از موسیقی خاص که با اشکال موسیقی غیراهل حق در تضاد کامل است. به همین سبب است که رهروان عمیقاً متعهد، به هیچ موسیقی دیگری جز موسیقی خود گوش نمیدهند یا آنرا نمینوازند یا عوامل موسیقایی از منشأ غیرعرفانی یا مردمی را در حلقة خود وارد نمیکنند. (دورینگ، 1378، ص59)
سکونتگاههای اهل حق در استان کرمانشاه
استان کرمانشاه عمدهترین مرکز زندگی اهل حق در ایران است. مناطقی که پیروان این آیین در آن به سر میبرند عبارتند از:
اماکن و زیارتگاههای اهل حق در استان کرمانشاه
تعداد مقبرهها، زیارتگاهها و اماکن مقدّس اهل حق در استان کرمانشاه نسبتاً زیاد و متنوّع است. در این مقاله، سعی شده از طریق بازدید از این اماکن و مصاحبه و پرسوجو از گروهی از بزرگان و پیروان این آیین در شهرستانهای این استان، تا جاییکه ممکن است، فهرست جامعی از این اماکن ارائه شود. این مقبرهها و زیارتگاهها عبارتند از:
- آرامگاه سلطان اسحاق، سیدمحمّد گورهسوار و پیرداود در روستای شیخان بخش نوسود از توابع پاوه؛
- گنبد و بارگاه پیربنیامین، پیرموسی، سیدرضا بیگ ثانی و آسید اسماعیل در کرند؛
- تکیه و بارگاه بابا یادگار و سید درویش از اصحاب زنگی معروف به «داود کوسوار» در روستای بان زرده ریجاب؛
- آرامگاه آسید براگه و یارانش، آسید شمسالدین حیدری و آسید یعقوب و نیز غار سید خاموش در توت شامی گوران از توابع کرند؛
- آرامگاه شاه تیمور در گوران؛
- آرامگاه آسید شمسالی بیگ در گوراجوب گوران؛
- آرامگاه سیدقلندربیگ در قلعه زنجیر قلخانی؛
- آرامگاه آسید فرضی و شیخ امیر در روستای قزوینه صحنه؛
- مقبرة حاج نعمتالله جیحونآبادی در جیحونآباد صحنه؛
- آرامگاه باباحیدر در منطقة کفراور گیلانغرب؛
- آرامگاه درویش نوروز در روستای سوران اسلام آباد غرب؛
- آرامگاه شاه حیاس در جیحونآباد صحنه؛
- زیارتگاه گرهبان در روستای گرهبان از توابع هرسین؛
- آرامگاه داود معروف به «کل داود» در جنوب سرپل ذهاب؛
- گذرگاه مصطفی داودان در خسروآباد از توابع کرندغرب.
نتیجهگیری
اگرچه به سبب اختلافنظرهای بسیار میان محققان در باب هویّت و زمان و مکان پیدایش آیین اهل حق یا «یارسان» و نیز به سبب ماهیت اسرارآمیز و رمزآلود این آیین و نیز پنهانکاریها و گرایشهای انزواطلبانة پیروان این مکتب، که امروزه بیش از هرجای دیگر در استان کرمانشاه و توابع آن زندگی میکنند، نمیتوان در باب شناخت این مکتب و معتقدانش حکم قطعی داد، با اینحال، مشترکات فراوانی که با دین اسلام، بهویژه مذهب شیعه دارد، پیروان آن را مستحق اطلاق لفظ «شیعه» - هرچند تحت عنوان «غالیان شیعه» - میسازد. آنان هرچند اعتقاداتی همچون مظهریت، الوهیت و دون به دون شدن دارند، به شکل خاصی از عبادت، از جمله روزه، قربانی و نذر میپردازند، مقدّسات و متبرّکاتی ورای مقدّسات مذهب شیعة رسمی دارند، آدابی همچون رسم سرسپردن و جوز سرشکستن و نیز تمایلات غالیگرانه و گرایشهای صوفیمنشانه همراه با سبک خاصی از موسیقی و رقص دارند، با اینهمه، تمام اینها را در جهت رسیدن به ذات مقدّس حق لازم میدانند. امروزه نیز پیشوایان و پیروان این مکتب، خود را مسلمان شیعه مذهب میدانند و معمولاً از اینکه با الفاظی همچون «علی اللهی» خطاب شوند، ابا دارند.
کُردان اهل حق کرمانشاهی مردمانی باصفا، مهربان، فداکار، باگذشت، مهماننواز، بی غلوغش، گشادهدست و میهندوست هستند که در عین حال، نسبت به ایمان و اعتقادات خود، تعصّب فراوان دارند.
[1] . نک: پرویز ازکائی، 1375، ص 108.
[2]. واژه «یارسان» از دو بخش «یار» و «سان» پیوند یافته است. کلمة «یار» در زبان کُردی دارای معانی «دوست، محبوب، معشوق، آشنا، صحابه و یاریرسان» است، و لغت «سان» در گویش گورانی و پارسی باستان به معنای «شاه و سلطان» است. بنا به نامة سرانجام، مراد از «شاه یا سلطان»، مظهر حق و آیینه تمام نمای خداوند است. رویهمرفته، واژه «یارسان» به معنای پیرو حق یا اهل حق است؛ زیرا این عده پیرو مسلک سلطان اسحاق و معتقد به مقام مظهراللهی وی هستند که در قرن هشتم هجری، راه و روشهای کنونی اهل حق یا یارسان را با استفاده از ذخایر معنوی ایران باستان و افکار غالی دورة اسلامی، که پیش از وی در مناطق غرب ایران پراکنده بودند، پیریزی کرد. (صفیزاده بوره کهئی، 1361، ص3/ همو، 1375، ص22)
[3]. «سماع»، که در حقیقت، نوعی رقص دایرهوار بهجایمانده از ادوار بسیار کهن است، بهصورت دستهجمعی از سوی گروهی از زنان و مردان در پیشگاه «ددِ» یا «پیر» (رهبر دینی یا پدر مقدّس) و طی مراسم «جمع» انجام میگرفت. دعاهای آنان شامل اشعار ویژه در مدح حضرت علی7 و طلب مدد از ایشان، موسوم به «گلبانگ» بود که همراه موسیقی از سوی ذاکران خوانده میشد. در باب مفهوم این نوع رقص، که با حرکت دستها صورت میگرفت، آنان چنین نظر دارند که در حین رقص، دستی در دست خدا و دست دیگر به خلق خدا داده میشود، و یا اینکه دستی رو به خدا و دست دیگر بر قلب قرار میگیرد. این بدان معناست که خداوند را در قلب خویش و بسیار نزدیک به خود احساس میکنند. (اخوان کاظمی و ویسی، 1391، ص 154-155)
[4]. واژة «غلو» به معنای «تجاوز از حد» است و بنابراین، «غالی» کسی است که در دین یا اعتقادات خود، دچار بزرگنمایی دور از واقع باشد. مصادیق غلو در گذر تاریخ و نسبت به ادیان مختلف، متفاوت است. با اینحال، امروزه از دیدگاه برخی نویسندگان، واژة «غُلاة» زمانیکه بدون هرگونه قیدی به کار رود، به فرقههایی گفته میشود که خود را منتسب به تشیّع دانستهاند. این فرقهها - دست کم - در یک عقیده با هم اشتراک دارند و آن غلو در حق ائمّة اطهار:است. (برای اطلاع بیشتر دربارة ماهیت و منشأ شکلگیری غالیان، نک. رستمی هرانی و مؤدّب، 1391)
[5]. نورعلی الهی، فرزند نعمتاله جیحونآبادی، متولد 1274شمسی، در روستای جیحونآباد شهرستان صحنة استان کرمانشاه و رهبر شاخة «شاه حیاسی» است. او در یک خانوادة اهل حق متولّد شده و علاوه بر نوشتن چندین کتاب دربارة اهل حق، مدتی در دفتر قاضی مشغول کار بوده است. وی در سال1353 شمسی فوت کرد و در هشتگرد ساوجبلاغ مدفون گردید. مقبرة او محل احترام دراویش شاه حیاسی و بسیاری از اهل حق دیگر شاخههاست.
[6]. بسیاری از محققان - چه ایرانی و چه خارجی، چه مسلمان و چه غیرمسلمان - و نیز عدهای از خود پیروان اهل حق، این آئین را با فرقة «علی اللهیان» یکی میدانند. با اینحال و اگر چه در برخی جاها، به ویژه درباب «الوهیت حضرت علی7»، میان این دو مسلک شباهتهایی وجود دارد، اما نمیتوان با قطعیت، حکم به اینهمانی ایندو داد. نورعلی الهی در همین باره مینویسد: «گروهی سادهلوح اهل حق، به علت بی اطلاعی از مبانی عقاید خود و معاشرت و همسایگی با فرق مختلف دیگر، از جمله «علی اللهیها»، بدون اینکه خودشان هم متوجه شده باشند، اختلاط و امتزاج مهمی در اساس مسلکشان به وجود آمده است.» (الهی، 1343، ص2). اساساً این دو مسلک دارای پیشوایان و بنیانگذاران متفاوتی نیز هستند. در حالیکه غالباً اهل حق قانونگذار آیین خویش را «سلطان اسحاق» میدانند. منشأ و سرچشمة فرقة علی اللهیان به شخصی به نام «عبدالله بن سبأ» بازمیگردد. (برای اطلاع بیشتر راجع به فرقه علیاللهیان، ر.ک. نوبختی، 1386 / اشعری قمی، 1361 / شهرستانی، 1364)
[7]. سلطان اسحاق بر لزوم رازداری و مخفی ساختن اسرار حقیقت در میان پیروانش معتقد بود. در بخشی از نامةسرانجام از زبان وی آورده شده است:
راز نَکَران فاش، راز نَکَران فاش هانا ای یاران، راز نَکَران فاش
ای واچه و رمز واچن پری تاش نکا سرانجام پخته بن نه تاش
یعنی: «اسرار یارسان را فاش نکنید. زنهار، ای یاران! اسرار یارسان را فاش نکنید. حکمت را باید با رمز برای دوستان بیان کنید. مبادا سرانجام در آتش اعمالتان بسوزید؛» (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص22)
[8]. در نامة سرانجام، از «شهر زور» یاد شده است و این سرزمین از نظر مذهبی، رابطة مستحکمی با عقاید یارسان دارد. همچنین در بخش دوم نامة سرانجام (بارگه بارگه) آمده است که سیر تجلّیات بر روی «پردیور» انجام خواهد شد و پس از آزمایش نهایی، روان جاودانی انسان در شهر زور به جاودانی میپیوندد. به گفتة «شمس سامی»، شهر زور یکی از شهرستانهای سهگانة ایالت موصل به شمار میرود و در جنوب شرقی دجله به شکل هلالی از شمال به جنوب واقع شده است. این شهر از شمال غرب به شهر موصل و از شمال شرق به «وان» و از جانب خاور به سلیمانیه و از جنوب به بغداد محدود است. (صفیزاده بورهکهئی، 1361، ص44/ همو، 1376، ص32-33)
[9]. مرحوم نورعلی الهی در کتاب برهان الحق خویش، به وضوح مراحل عرفانی را نشان داده و آئین اهل حق را وابسته به شیعة دوازده امامی، که بر توحید ابراهیمی استوار است، اعلام کرد. این موضع، که گروههای مخالف به آن اعتراض کردهاند، مبتنی بر چند قطعه از کلام نامة سرانجام است و در نوشتههای قدیمیتر مشاهده میشود، چنانچه پیرموسی میگوید:
شرط شریعت توفیق حقن طریقت چاوش خلق خالقن
حقیقت برپا شد شریعت لنگن جهان سقامدر بنده یکرنگن
یعنی: «شرط بنای شریعت شاهراهی برای توفیق یافتن به حق است. طریقت نقیب و هادی خلق به سوی خالق است. پس هرگاه حقیقت برپا گردد، شریعت طی شده است». (صفیزاده بورهکهئی،1361، ص97)
[10]. «هفتن» در نامه سرانجام شباهت زیادی به «امشاسپندان» یا «هفت امشاسپندان» در دین زرتشت دارد و شاید هفتن نموداری از «هفت امشاسپند» باشد. زیرا فروزهها و صفتهایی که در نامه سرانجام برای هفتن یاد شده، همان فروزهها و صفتهایی است که در اوستا برای «هفت یشت» آمده است و مقصود از هفتن در اوستا همان هفت امشاسپندان است. امشاسپند شش فرشته بزرگ به نامهای بهمن، اوردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خورداد و امرداد که برابر مزگرد 19وندیداد، در سپهر برین یعنی آنجائیکه بارگاه خود اهورامزداست در روی تخت زرین جای دارند. در «فروردین یشت» میخوانیم که اهورامزدا در ترکیب زیبای امشاسپندان تجلی میکند (صفیزاده بورهکهئی، 1375، ص197).
[11]. فرهنگ فارسی معین از واژة «تناسخ» چنین تعریفی به دست داده است: «انتقال روح بعد از موت از بدنی به بدن انسانی دیگر.» (معین، 1387، ص342)
[12]. رسم «کمربستن» در آئین زرتشتی نیز متداول است. در حقیقت، زرتشتیان دو نشان دارند که داشتن آنها بر هر زرتشتی لازم و ضروری است: یکی باطنی و آن همان شعار «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» است، و دومی ظاهری یا سدره پوشی و کمربستن. «سدره» عبارت از پیراهنی سفید و گشاد با آستین کوتاه و بدون یقه است که در جلوی آن از گریبان تا سینه چاک دارد و در انتهای آن کیسه کوچکی به نام «کوفه» قرار دارد. (خواجه الدین، 1360، ص69)
[13]. معنای آیه: «اوست آغاز و انجام و آشکار و نهان، و او به هرچیزی آگاه است.»
[14]. «نواله» در فارسی به معنای لقمه، و در عربی اصلش «نوال» به معنای عطیه و بخشش و بهره و نصیب است و به اصطلاح اهل حق، به آن قسمتی از گوشت قربانی که در قسمتی از نان گذاشته میشود روی هم رفته، نواله میگویند. نواله را به کردی «بَش» هم گویند که مخفّف «بخش» است.
[15]. «کلامخوان» کسی است که به علم کلام بزرگان اهل حق اطلاع دارد و اذکار جلی را در جمعخانه میخواند تا جمع نیز به تبعیت از او، اذکار را تکرار کنند. (خواجه الدین، 1362، ص49)
[16]. «ساج ناری» واژهای فارسی و مرکّب از دو بخش «ساج» به معنای تابه یا قطعه آهنی پهن و دایره شکلی است که روی اجاق میگذارند و روی آن نان میپزند، و «نار» هم به عربی به معنای آتش است. پس معنای تحتاللفظی آن یعنی: تابة نان پزی، ولی در اصطلاح اهل حق، یعنی: چشمة خورشید، و خلاصة سخن آنکه عالم مینوی و محل خلوت از نظر نور و رحمت به خورشید تشبیه شده است. (روحانی نژاد، 1385، ص186)
[17]. در استان کرمانشاه، پیروان اهل حق شهرستان صحنه ذکرهای متنوّع و گوناگونی دارند. این امر بیشک، به سبب بیش از یک قرن تداوم هستة عرفانی بسیار ارزندهای در میان آنهاست. در حقیقت، آنان با عشق سوزانشان، هرگز از الهام کم نمیآورند و همواره در پی خلق ذکری جدید یا نغمهای تازه هستند. نمونة بارز و سرشناس این عاشقان، استاد شهرام ناظری متولّد 1328 شهرستان صحنه است. ناظری در بیشتر آثار خود، از شعرهای مولانا بهره برده و طی ۳۰ سال فعالیت خود، توانسته سبک جدیدی از موسیقی را که آمیخته با ادبیات حماسی و عرفانی ایران است، به وجود آورد. وی اکنون موفق به کسب بالاترین نشان افتخار شوالیه گشته است.